توصیف خانواده اسلامی در نهج البلاغه
توصیف خانواده اسلامی در نهج البلاغه
از نگاه حضرت زندگی و تشکیل خانواده همهاش سختی و دردسر است و دردسر بالاتر اینکه گریزی هم از این سختی نیست (حکمت 238)، البته رسیدن به پاره ای از کمالات وخواستهها ممکن نیست؛ مگر با ازدواج و تشکیل خانواده.
به گزارش سرویس زنان جهان؛ خانواده از بهترین و مقدسترین بنیادهای بشری است و قرآن در آیات بسیاری به این مهم توجه داشته و حتی خداوند خود وعده گشایش و فراخی رزق به زوجهای جوان داده و ترس از فقر را دلیلی برای عدم تشکیل خانواده نمیداند(سوره مبارک نور آیه 32) و بالاتر از آن در کنار اقرار به توحید احترام بیچون و چرا به پدر و مادر را خواسته و احترام به همسر و خانواده را از شرایط ایمان دانسته(سوره مبارکه نساء آیه 36) است.
آنچه مسلم است خانواده اسلامی را باید در یک جامعه اسلامی و افراد و اجزای این جامعه و منهای فراموشی آخرت مورد بررسی قرار داد، در این راستا گروه مجلات همشهری با رویکرد به نهج البلاغه به توصیف خانواده اسلامی از دیدگاه حضرت علی (ع) پرداخته است.
از نگاه حضرت زندگی و تشکیل خانواده همهاش سختی و دردسر است و دردسر بالاتر اینکه گریزی هم از این سختی نیست (حکمت 238)، البته رسیدن به پاره ای از کمالات وخواستهها ممکن نیست؛ مگر با ازدواج و تشکیل خانواده. و اینکه این سختیها خود شیرین و دوست داشتنی هستند. (حکمت 61)
اما آنچه مهم است در تشکیل خانواده بدانیم اینکه با دیدی باز و با نگاهی عقلانی، نه چون عاشقی که با چشمی بیمار و گوشی ناشنوا از پی خواسته دل میرود و نهایتا هم به پشیمانی میرسد دست به انتخاب بزنیم.(خطبه 109) البته این کلام حضرت هرگز به این معنا نیست که معیار در انتخاب، منهای علاقه و دوستداشتن باشد؛ بلکه آنچه مورد نهی حضرت است انتخاب کورکورانه است.
و در گام دوم درک این مطلب که روحیات زنان و مردان روحیاتی متفاوت است. حضرت هم در چندین جای نهجالبلاغه بر آن موضوع تاکید دارند و شناخت این تفاوتها را در ساختار سازی بهتر خانواده پررنگ میدانند.(خطبه 80؛ حکمت 234) در روان شناسی و روان شناختی امروزی هم بسیار بر این مطلب تاکید شده و توصیه مکرر بر این شده که برای زندگی بهتر باید با دنیای متفاوت زنان و مردان آشنا بود؛ حتی با نگاهی اغراقآمیزتر آنان را از دو سیاره متفاوت میدانند.
و در گام سوم حضرت توصیههای شنیدنی بسیاری به زنان و همسران برای تداوم شیرین زندگی دارند که به گوشهای از این توصیهها اشاره میکنیم:
پاکدامنی
حضرت زنان پاکدامن را فرشته ای از فرشتگان الهی میداند و پاکی آنان را از مجاهدت در راه خدا و شهادت هم بالاتر میداند.(حکمت 474) و پایبندی به اصول خانوادگی و عدم اجازه ورود نامحرم به حریم زندگی را از صفات کمالی زن میدانند. (حکمت 234)
همچنین امیر مومنان(ع) به مردان میگوید در پوشش همسرانتان و روابطشان دقت داشته باشید که این کار بهترین امور برای حفظ پاکی و سلامت زن است. (نامه 31) اما این بدان معنا نیست که مرد غیرت و تعصب وسختگیری بیموردی داشته باشد(حکمت 360)؛ چون همانطور که حضرت(س) میفرمایند غیرت بیمورد درستکار را بیمار دل و پاکدامن را به بدگمانی میاندازد. (نامه 31)
خوش خلقی
گرامیترین و با ارزشترین فضیلتی که در راس تمام امور خانواده قرار دارد، اخلاق نیکو(حکمت 38) و سعی در رفع نیازهای یکدیگر است.
حضرت در بیانی میفرمایند: «اگر اندوهی از اعضای خانواده بزداییم و دل آنها را شاد سازیم، خداوند این شادی را لطفی برایمان قرار میدهد که هنگام غم روزگار، چون آب زلالی برایمان باریدن میگیرد و اندوه و غمهایمان را میشوید.» (حکمت 257)
امام علی(ع) جهاد زن را نیکو شوهر داری دانسته(حکمت 136) و به مردان توصیه میکند هرگز با پرخاشگری با زنانتان سخن مگویید و هیچگاه با چوب و سنگ آنان را میازاریدکه این برخورد حتی در جاهلیت هم جایگاهی نداشت و چنین شخصی مورد مذمت بوده وهست. (نامه 14) سعی زن و شوهر باید عیب پوشی از یکدیگر باشد. (خطبه 140)
عدم انتظارات نامعقول
حضرت در وصیتی به امام حسن (ع) میفرمایند: «پسرم! زنان چون گلهای بهاری هستند نه پهلوانان سختکوش؛ پس هرگز کاری برتراز توانایی آنها از آنان انتظار نداشته باش(نامه31) و هرگز آنان را با آزار دادن تحریک مکن که آنان در نیروی بدنی و روانی کم توانند.»(نامه 14)
با تمام سفارشاتی که حضرت در مورد احترام به زن و خانواده دارند و تلاش برای مهیا کردن شرایط بهتر برای زن را چون جهاد میدانند؛ اما هرگز با نگاههای فمینیسمی موافق نیستند و با صراحت در مواردی نگاههای زن سالاری را محکوم و اشتباه میداند.
تربیت صحیح فرزندان
حضرت کمی فرزند را موجب رفاه و آسایش میداند.(حکمت 141) بیان این مطلب در این مقال هرگز تایید یا رد این سخن نیست که فرزند کمتر زندگی بهتر و اینکه آیا این ایدهای یهودی هست یا نه، اصلا نوشته از این موضوع غریبه و بیگانه است؛ ولی صرف نظر از شرایط جامعه و خالی از هر نگاه بیرونی کمتر بودن فرزندان بالطبع مسؤولیت کمتر و نگرانیهای کمتری داشته و خود به خود موجب راحتی و رفاه بیشتری برای پدر و مادر میشود.
اما این کلام هرگز بیتوجهی به فرزندان را تایید نمیکند. امام (ع) پدر و مادر را در مقابل فرزندان بیمسوولیت ندانسته و خود حضرت میفرمایند همانگونه که فرزندان در قبال پدر و مادر مسؤولیتهایی دارند، پدر و مادر نیز در قبال آنان وظایفی دارند و مهمترین وظیفه آنها شتاب و تلاش در تربیت فرزندان است. حضرت در سخنی به فرزند بزرگوارشان امام حسن(ع) میفرمایند: «وظیفه دارم تا تو را با اخلاق و آداب اسلامی آشنا سازم و به بهترین شکل تربیت کنم.»
آیا «چاه برهوت» یک افسانه است؟
پرسش
آیا «چاه برهوت» یک افسانه است؟ چرا دو دانشمند به آنجا رفتند و هیچ سنگ آتشفشانی پیدا نکردند؟! ضمن اینکه حتی هیچ بوی تعفنآمیزی هم حس نکردند؟
پاسخ اجمالی
واژه «برهوت» در بسیاری از منابع روایی و دینی شیعه و اهل سنت آمده و مصادیق گوناگونی برای آن در نظر گرفته شده است. در ذیل به بررسی برخی از آنها خواهیم پرداخت.
وادی برهوت؛ چاه برهوت
ارباب لغت؛ «برهوت» را وادی معروفی دانستهاند[1] و برخی دیگر؛ علاوه بر معنای سابق، آنرا نام چاهی نیز دانستهاند.[2]
در روایات نیز به هر دو مورد بالا اشاره شده است:
امام علی(ع): «ارواح مسلمانان در سرچشمهاى در بهشت جاى دارند به نام “سَلمى” و ارواح مشرکان در چاهى از آتش به نام بَرَهوت».[3]
امام صادق(ع): «در پشت سرزمین یمن، درّهاى است که آنرا برهوت مینامند، و از آن درّه، جز مارهاى سیاه و جغد نگذرد…».[4]
به نظر میرسد که تعبیر «برهوت» هم برای چاه و هم برای وادی وجود داشته و هر کدام از این دو تعبیر، حقیقت خارجی دارند. در برخی از روایات به هر دوی اینها با هم اشاره شده است:
امام علی(ع): «بهترین سرزمین برای مردم، وادی مکه و وادی در هند است … و بدترین وادیها برای مردم، دو وادی است؛ وادی احقاف و وادی در حضرموت به نام برهوت. بهترین چاه برای انسانها، چاه زمزم است و بدترین چاه برای مردم، چاه برهوت است که … ارواح کفار در آنجا هستند».[5]
برهوت در این دنیا یا در جهان پس از مرگ
از برخی روایات چنین برمیآید که «برهوت» در همین دنیا و بر روی کره زمین قرار گرفته است:
پیامبر اسلام(ص): «بهترین آبی که بر روی زمین قرار میگیرد، آب زمزم است … که در آن سلامتی از بیماری است و بدترین آب بر روی زمین، آب وادی برهوت است». [6]
امام علی(ع): «آب زمزم، بهترین آب روى زمین است و بدترین آب روى زمین آب برهوت است».[7]
امام باقر(ع): «خداوند، آتشی در مشرق خلق کرده تا ارواح کفار را در آن نهد؛ شب هنگام، از زقوم آن بخورند و از حمیم آن بنوشند و صبح هنگام، آنها را به وادی برهوت میبرند که آتش شدید دارد…».[8]
امام باقر(ع) به یک اعرابى فرمودند: «از پس شما یک وادی است که آنرا برهوت گویند و جغد و هامّ در آن ساکناند و ارواح مشرکان تا روز قیامت در آن عذاب میکشند».[9]
امام صادق(ع): «پیکرهایى نفرین شده، زیر خاک و در بقعههاى آتشاند، و ارواح ناپاک، در وادى برهوت [در حضرموت] در چاه گوگرد در ترکیبهاى ناپاک و نفرین شده…».[10]
اما بر خلاف این روایات، از برخی دیگر چنین برمیآید که برهوت برای جهان پس از مرگ است:
امام علی(ع) فرمودند: «بدترین چاهی که در جهنم وجود دارد، چاه برهوت است که در آن ارواح کفار قرار میگیرد».[11]
در این زمینه باید گفت؛ برخلاف ظاهر این روایات، منافاتی میان آنها وجود نداشته و میتوان هر دو امر را واقعی دانست؛ برهوتی در این دنیا و پشت سرزمین یمن قرار دارد و برهوتی در جهان پس از مرگ که ارواح مردگان کفار در آن شکنجه میشود و یا آنکه توصیفات ارائه شده، جلوه باطنی همان چیزی است که اکنون وجود داشته و به ظاهر قابل رؤیت نیست.
برخی روایات نیز تأییدکننده همین موضوع هستند که ورای آنچه در ظاهر وادی السلام و برهوت میبینیم، اموری باطنی وجود دارند که قابل مشاهده برای تمام افراد نیستند:
امام على(ع) فرمودند: «اى پسر نباته! اگر پردهها کنار زده شود، هر آینه ارواح مؤمنان را در این پشت (وادی السلام) خواهید دید که حلقه زدهاند. به دیدار هم میروند و با یکدیگر سخن میگویند. در اینجا روح هر مؤمنى هست و در وادى برهوت، جان هر کافرى».[12]
شخصی از امام رضا(ع) در مورد بدترین درّه روى زمین سؤال نمود، و آنحضرت فرمود: «درّهاى است در یمن به نام برهوت که از درّههاى جهنّم است».[13]
بنابر این روایات؛ همین برهوت زمینی، برهوت پس از مرگ برای کفار میباشد، که البته چشم مادی ما از دیدن حقایق و وقایعی که در این سرزمین میگذرد بیاطلاع است.
================================
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین، ج 2، ص 10، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 2، ص 192، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[3]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 112، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 261، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[5]. مکی فاکهی، محمد بن اسحاق، أخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، ج 2، ص 41، بیروت، دار خضر، چاپ دوم، 1414ق؛ حمیری یمانی صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 5، ص 115، هند، بیروت، المجلس العلمی، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق.
[6]. أبوالقاسم طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، محقق، سلفی، حمدی بن عبدالمجید، ج 11، ص 98، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، بیتا؛ مقدسی، ضیاءالدین محمد بن عبدالواحد، الأحادیث المختارة أو المستخرج من الأحادیث المختارة مما لم یخرجه البخاری و مسلم فی صحیحیهما، ج 13، ص 83، بیروت، دار خضر للطباعة و النشر والتوزیع، چاپ سوم، 1420ق.
[7]. برقی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 573، قم، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[8]. الکافی، ج 3، ص 247.
[9]. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 229، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
[10]. عدهای از علماء، الأصول الستة عشر، ص 44، قم، دار الشبستری للمطبوعات، چاپ اول، 1363ش.
[11]. الکافی، ج 3، ص 246.
[12]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 6، ص 243، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[
ویژگی های امام حسین (ع)در زیارت اربعین
ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) در زیارت اربعین
عبدالکریم پاک نیا
بهترین راه برای شناخت بیشتر شخصیت امامان: به ویژه امام حسین(ع) یاری گرفتن از حضرات معصومین(ع) میباشد و ما برای رسیدن به این مقصود در این مقاله سخنان دربار پیشوای صادق شیعیان، امام صادق(ع) را در زیارت اربعین برگزیدهایم.
در زیارت اربعین، مضامین عالیهای را ملاحظه میکنیم که مملو از شناخت و معرفت ویژگیهای یک امام و رهبر الهی برای تحکیم اعتقادات شیعه است. شیخ طوسی; این عبارات فاخر را در زیارت اربعین از «صفوان بن مهران جمال» روایت میکند که وی از مولایمان حضرت صادق (ع) آموخته و برای ما نقل کرده است. این مجموعة ارزشمند به طور کامل به دوره امام شناسی است و هر انسان موحدی را با ویژگیهای یک رهبر الهی آشنا میکند، به این جهت توجه و عنایت به این زیارت از ویژگیهای هر شیعة تمام عیار محسوب میشود.
امام حسن عسگری(ع) در این مورد فرموده است: «علامات المؤمن خمس: صلاة احدی والخمسین و زایرة الاربعین و التختم بالیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؛ پنج چیز از نشانههای مؤمن است: گزاردن پنجاه و یک رکعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن [هنگام نماز]، و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.»[1]
با مطالعة این نوشتار پاخس این پرسش روشن میشود که چرا زیارت اربعین از نشانههای ایمان و شیعه بودن است؟ با این هدف به شرح چند فراز از این زیارت گرانقدر میپردازیم:
تأثیر کلمات معنوی در زائر
در ابتدای زیارت اربعین میخوانیم: «السلام علی ولی الله و حبیبه السلام علی خلیل الله و نجیبه؛[2] سلام بر لوی خدا و حبیب [خاص] او! سلام بر دوست [و محبوب] و برگزیدة خدا».
ولی، نجیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تکتک این واژهها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراواین بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت میکند. وقتی زائر با تمام وجود به صاحب چنین وصای تعظیم میکند، روح و جسم خود را تحت الشعاع این خصلتهای پرفضیلت قرار میدهد.
مفهوم سلام در زیارت
سلام، یکی از نامهای خدای عزوجل است. هنگامی که زائر این نام خدا را بر زبان جاری میکند، میخواهد بگوید: ای امام! خداوند حافظ مرام و مکتب تو باشد و آن را از گزند دشمنان سلام بدارد. همچنین سلام به معنای اظهار تسلیم شدن در برابر فرمان امام است. گذشته از این دو معنا، سلام به معنای تعهد به آسایش، امنیت و سلامتی از طرف خود است ووقتی زائر به حضرت سلام میدهد، در واقع اعلام میدارد که هیچ آزار و آسیبی از ناحیة من در آن وقت و پس از آن به آن امام نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمة توحید و ترویج طاعت خداوند رد میان مردم بوده است. به این جهت آنها از معصیت خداو تخلف از اوامر و نواهی او، اخلاف ناپسند مردم از قبیل خود بزرگبینی، حرص، ریا، بخل، حب، قدرت، غیب، آزار رساندن و … اذیت خواهند شد.
زائر باید حال خودرا به گونهای قرار دهد که مرود رضایت امام باشد، نه مایة اذیت آن حضرت. آنگاه در سلام دادن به امام صادق (ع) است. زائر باید دل را با آب توبه شستشو داده، اشک پشیمانی از دیدگان فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار این واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان، از پستیها، رذائل و آلودگیها پاک مینماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا مینماید تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهرة اجتماعی ـ سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان میدارد که نه تنها با بت درون خود مبارزه میکند؛ بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم در ستیزه بوده و با شعار سلام، خود را در زمرة یاران آن حضرت قرار میدهد.[3]
ویژگیهای امام حسین(ع)
1. مقام عبودیت
در فرازی از زیارت اربعین میخوانیم: «السلام علی صفی الله و ابن صفیه السلام علی الحسین المظلوم الشهید؛ سلام بر بندة خالص، و فرزند بندة خالص خدا، سلام بر حسین مظلوم شهید».
عبودیت از ویژگیهای امام حسین(ع) و پیروان آن گرامی است. تا فردی به مقام بندگی خالص خدا نرسد، هرگز نمیتواند به سوی کمال حرکت کند. خداوند در قرآن فرموده: )وَالصَّافَّاتِ صَفّاً(؛[4] یعنی قسم به آن نفوسی که از روی حقیقت و صمیم قلب در حضور من در مقام اطاعت و بندگی خالصانه صف کشیده، مرا برای خود، مراد و مقصود قرار داده، به غیر از من به هیچ چیز دیگری التفات نمیکنند.
و در جایی دیگر بندگی خالصانه را منشأ علم و رحمت الهی قلمداد کرده، میفرماید: )فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً([5] «[موسی(ع) و همراهش] بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت و موهبت عظیمی از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم».
این آیه نشان میدهد که برترین افتخار هر انسانی آن است که بندة خالص خدا باشد و این مقام عبودیت است که انسان را مشمول رحمت الهی میسازد و دریچههای علوم را به قلبش میگشاید. در حقیقت جوهرة علم الهی از عبودیت و بندگی خدا سرچشمه میگیرد.
اساساً رمز دستیابی امام حسین(ع) به مقامات والا، عبودیت و تسلیم محض خدا بودن آن حضرت بود. همان چیزی که در هر زیارتی به آن شهادت میدهیم و حتی خود حضرت همواره به آن افتخار میکرد، نمونهاش این روایت است:
امام حسین (ع) به همراه «انس بن مالک» به کنار قبر مادربزرگش حضرت خدیجه(س) آمدند. امام در کنار قبر آن بانوی اسلام گریه کرد، سپس به انس فرمود: مرا تنها بگذار! انس میگوید: به کناری رفتم و از دید آن حضرت پنهان شدم. آن حضرت به نماز و ذکر و دعا مشغول شد. وقتی که مناجاتش به طول انجامید، نزدیک آمدم، شنیدم که اینگونه نجوا میکرد:
«یا رب! یا ربّ! انت مولاه فارحم عبیدا! الیک ملجاه؛ پروردگارا! پروردگارا! تو مولای او هستی، به بندهای که پناهگاهی به جز تو ندارد، رحم کن».
«یا ذالمعالی! علیک معتمدی طوبی لمن کنت انت مولاه؛ ای خدایی که دارای شکوه و عظمتی! پشتیبانم تویی. خوشا به حال آن کس که تو مولای او هستی.»
«طوبی لمن کان خادماً ارقاً یشکو الی ذی الجلال بکواه؛ خوشا به حال کسی که خدمتگزار و شب زندهدار است و گرفتاریش را فقط به خدای بزرگمنش خویش عرضه میدارد».
«وما به علّة ولا سقم اکثر من حبه لمولاه؛ هیچ گونه بیماری و ناراحتی ندارد که بیشتر از محبت به مولایش باشد.»
«اذا اشتکی بثه و غصته اجابه الله ثم لباه؛ هرگاه غصه و ناراحتیاش را با خدایش در میان میگذارد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت میکند».
«اذا ابتلی بالظلام مبتهلاً اکرمه الله ثم ادناه؛[6] هرگاه به گرفتاری مبتلا گردد، در تاریکی با التماس و ناله خدایش را میخواند و خداوند او را گرامی داشته و به خود نزدیک میگرداند.»
اگر ما نیز طالب قرب الهی هستیم و میخواهیم مؤمن حقیقی و واقعی باشیم و ادعای پیروی از مکتب آن حضرت را داریم، باید در هر حال تسلیم فرمان حق باشیم؛ حتی اگر بر خلاف خواسته و سلیقة ما باشد. با نجوای زیارت اربعین تعهد کنیم که از این پس با پیروی از آن گراین خدا را خالصانه بندگی کنیم.
2. تحمل غم و اندوه برای اصلاح جامعه
«السلام علی أسیر الکربات و قتیل العبرات؛ سلام بر آن اسیر [غم و اندوه و] مصائب سخت [عالم] و کشتة آب چشمان».
امام همواره سنگ صبور جامعه و در معرض آزارهای روحی و جسمی بوده و مشکلات را به جان میخرد و همواره رهبران الهی و پیروان واقعی آنان بیشترین فشار روحی، صدمات روانی، غم و اندوه را تحمل میکنند.
امام صادق(ع) فرمود: «ان اشدّ الناس بلاء الأنبیاء ثم الذین یلونهم ثم الأمثل فالأمثل؛[7] رنج و ناراحتی انبیا شدیدتر از دیگران است. از آن پس، کسانی که پشت سرشان میآیند و سپس هرکه شبیهتر باشد». همچنانکه گفتهاند: آنکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشتری میدهند. درروایت سلمان ینز نشانههای مؤمن آمده است که: «فعندها یذوب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماء مما یری من المنکر فلا یستطیع أن یغیره؛[8] مؤمن در اثر مشاهدة منکرات و بیبند و باریها و نداشتن توان مقابله و تغییر وضع موجود، [چنان در فشار روحی قرار میگیرد که] قلبش آب میشود، هم چنانکه نمک در آب ذوب میشود».
«معمر بن خلاد» میگوید: در محضر حضرت رضا(ع) از آسایش و راحتی در عصر امام قائم(ع) سخن به میان آمد، حضرت فرمود: «أنتم الیوم أرخی بالا منکم یومئذ قال: و کیف؟ قال: لو قد خرج قائمنا(ع) لم یکن الا العلق و العرق والقوم علی السروج و ما لباس القائم(ع) الاّ الغلیظ و ما طعامه الا الجشب؛[9] شما امروز راحتتر از هنگام ظهور قائم خواهید بود. عرض کردند: چگونه؟ حضرت فرمود: زیرا اگر قائم ما خروج کند جز زحمت و مشقت نخواهد بود، و مردم باید همواره بر زین اسبان سوار شوند [و جهاد کنند]، و لباس قائم(ع) درشت و خشن و غذایش خشک خواهد بود».
3. بخشیدن هستی خود برای نجات جامعه
«و بذل مهجته فیبک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛[10] خداوندا! او خون پاک قلبش را در راه و بذل کرد [و جانش را فدا نمود] تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد.»
از مهمترین محورهای زیارت اربعین، بیان فلسفة قیام عاشورا است که در یک جملة کوتاه تمام مقصود حضرت اباعبدالله(ع) بیان گردیده است. امام صادق(ع) در این فراز به صراحت تمام عرضه میدارد که امام حسین(ع) تمام هستی خود را فدا کرد تا بندگان خدا را از بند جهالت، تاریکی و گمراهی رها کرده و به سوی نور و کمال هدایت رهنمون کند. این همان هدف نهایی تمام پیامبران و فرستادگان الهی در طول تاریخ بوده است که در قیام عاشورا به اوج خود رسید.
انقلاب ارزشها
در تاریخ میخوانیم: بعد از بعثت رسول گرامی اسلام(ص) اصول و ارزشهای جاری در جامعه که علیه مصالح دنیا و آخرت مردم بود، به ارزشهای انساین و الهی تبدیل شد. خرافهپرستی به حقیقتیابی، و جنگ و خونریزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گردید و انسانهای در ظاهر پایین درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والایی تبدیل شدند. تمام قوانین و ملاکهای ظاهری و مادی جای خود را به معیارهای ارزشمند و متعالی داد. پیامبر رحمت(ص) حتی به کارگزاران خویش تأکید مینمود که در تبدیل و تغییر روشهای غلط و رسوم جاهلانه نهایت تلاش خود را به عمل آورند.
هنگامی که «معاذ بن جبل» را به سوی یمن میفرستاد، به او فرمود: «ای معاذ! آثار جاهلیت و رسوم باطل را بمیران و سنتهای متعالی اسلامی را در میان مردم ترویج کن!» آن گرامی، در آخرین فرازهای پیام حج خود، به انقلاب ارزشها و حرکت به سوی زیباییها و کمالات تأکید ورزید و فرمود: «ألا کل شیء من أمر الجاهلیة تحت قدمی موضوع؛[11] بدانید تمام باورها و رسمهای ایام جاهلیت رازیر پای خود نهاده و باطل اعلام میکنم».
امام حسین(ع) نیز انقلاب تاریخی خود را انقلاب ارزشها معرفی کردند و فرمودند: «انی ادعوکم الی الله و الی نبیه فان السنة قد أمیتت فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛[12] من شمارا به سوی خدا و رسول دعوت مینمایم؛ زیرا سنت ارزشمند پیغمبر خدا(ص) از بین رفته است. اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید، من شما را به راه هدایت راهنمایی میکنم».
امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنی بخش در تاریکیهای جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزشهای اخلاقی دست یابند. چنانکه قرآن پیامبر اکرم(ص) را چراغ روشنیبخش در تاریکیهای جهل و نادانی معرفی میکند و میفرماید: )یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً([13] «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار کننده! و تو را دعوت کننده به سوی خدا بهفرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش!».
پیامبر(ص) نیز امام حسین(ع) را چراغ روشنیبخش هدایت معرفی کرده و فرمود: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛[14] همانا حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است».
امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا(ص) چراغ روشنیبخش در تاریکیهای جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزشهای اخلاقی دست یابند.
4. ذلت و خواری دشمنان امام حسین(ع)
«وأشهد أن الله منجز ما وعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک؛ و گواهی میدهم که خدای متعال وعدهای که به تو داده است، البته به آن وفا میکند و آنان که تورا خوار [و مضطر] گذاشتند، همه را هلاک کند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند».
از دیگر پیامهای زیارت اربعین جاودانگی حماسة عاشورا است و این در حقیقت حکایتگر یک پیام غیبی و تحقق وعدة الهی است که حضرت زینب(س)، نیز در خطبهای که در مجلس یزید قرائت کرد، به آن اشاره نمود. آن گرمی در سخنان خویش از آیندة دردناک یزیدیان پرده برداشت و فردای درخشان حماسه آفرینان عاشورا و پیروزی همیشگی مرام حسینی را نوید داد و به یزید این چنین نهیب زد:
«فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرک أمرنا و لا تدحض عنک عارها و هل رأیک الا فند؟ و أیامک الا عدد؟ و جمعک الا بدد؟ یوم ینادی المنادی: ألا لعنة الله علی الظالمین؛[15] [ای یزید!] هر نیرنگی که خواهی بزن، و هر اقدامی که توانی بکن و هر کوشش که داری، دریغ مدار! سوگند به خدا که نمیتوانی نام مارا محو کنی و نمیتوانی نور وحی ما را خاموش نمایی. تو نمیتوانی عظمت امر ما را درک کنی و ننگ این ستم را هرگز از خود نتوانی زدود؟! آیا غیر از این است که رأی، [طرح و نقشههای] تو سست و مدت حکومت تو اندک و جمعیت تو پراکنده است؟ آنروزی که منادی فریاد میزند: آگاه باشید، لعنت خدا بر گروه ستمکاران باد.»
یادگار رسول خدا(ص) در آن موقعیت حساس و تاریخی ـ که هیچ سخنور ماهری؛ حتی قادر به تعادل در گفتار نیست ـ چنان با اعتماد به نفس عمیقی خبر از آینده داد و پیشبینی دقیقی کرد که ما بعد از صدها سال نتایج آن را به وضوح مشاهده میکنیم. آری، امروزه این پیام زیارت اربعین تحقق یافتهو پیشبینی حضرت زینب(س) به وقوع پیوسته و در واقع وعدة الهی تحقق یافته، دشمنان امام حسین(ع) خوار و رسوا گشته و عظمت نام و یاد و حماسة حسینی(ع) تمام عالم را فراگرفته است.
ای که در کرب و بلا بیکس و یاور گشتی
چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست
از دیگر پیامهای زیارت اربعین: مشمول لطف و کرم الهی، مقام شهادت، پاکی نسل، میراثدار انبیا، منصوب شدن به امامت از سوی خدا، مدافع اسلام و اندیشههای الهی، لیاقت و شایستگی رهبری، نصیحت امت با دلسوزی، و مهرورزی میباشد.
منابع
بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
تهذیب الأحکام، محمد بن حسن طوسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.
روضه الواعظین، الفتال النیشابوری (م.508ق.)، به کوشش سید محمد مهدی حسن خرسان، قم، الشریف الرضی، 1386ق.
السیره النبویه، ابن هشام (م.218ق.)، تحقیق مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شبلی و ابراهیم الابیاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1358ق.
کافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.
کامل الزیارات: ابن قولویه القمی (م.368ق.)، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.
مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.
مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق.
مسند الامام الرضا (ع)، عزیز الله عطاردی، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا، 1406ق.
مقتل الحسین، ل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، قم و نجف، مکتبة الزهرا، 1367ق.
مناقب آل ابیطالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، قم، نشر علامه، 1379 ق.
[1] . روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، ج 1، ص 195.
[2] . تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 113؛ کامل الزیارات، جعفر بن قولویه قمی، ص 228. امام صادق(ع) متن زیارت اربعین را چنین نقل کرده است: «اَلسَّلامُ عَلى وَلِیِّ اللهِ وَحَبیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللهِ وَنَجیبِهِ ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ ، اَلسَّلامُ عَلى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ .
اَللّـهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ ، وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفائِزُ بِکَرامَتِکَ ، اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ ، وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ ، وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السادَةِ ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ ، وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَنْبِیاءِ ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْصِیاءِ ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ .
وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا ، وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالَّثمَنِ الاَوْکَسِ ، وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فِی هَواهُ ، وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ ، وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ ، وَحَمَلَةَ الاْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ ، فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فِی طاعَتِکَ دَمُهُ ، وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ ، اَللّـهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً .
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاءِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ ، عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً ، وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً ، وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ ، وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ ، وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللهِ ، وَجاهَدْتَ فِی سَبیلِهِ حَتّى اَتیاکَ الْیَقینُ ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ .
اَللّـهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ ، بِاَبی اَنْتَ وَاُمّی یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها .
وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى ، وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا .
وَاَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ ، مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَخَواتیمِ عَمَلی ، وَقَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْری لاَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ ، وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَأذَنَ اللهُ لَکُمْ ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ ، وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغائِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالِمینَ»
[3] . با استفاده از سایت تبیان، بخش دین و اندیشه.
[4] . صافات، 1.
[5] . کهف، 65.
[6] . مناقب آل ابیطالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، ، ج 3، ص 225.
[7] . کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 252.
[8] . مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 11، ص 372.
[9] . مسند الامام الرضا(ع)، شیخ عزیزالله عطاردی خبوشانی، ج 1، ص 219.
[10] . در بعضی از نسخهها مثل کامل الزیارات این عبارت اینگونه آمده است: «بذل مهجته فیک لیستنفذ عبادک من الضلالة والجهالة والمی والشک والارتیاب الی باب الهدی…» کامل الزیارات، ص 228.
[11] . سیره ابنهشام، ابومحمد عبدالملک بن هشام حمیری، ج 4، ص 250.
[12] . بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 44، ص 340.
[13] . احزاب، 45 و 46.
[14] . مدینة المعاجز، سیدهاشم بحرانی، ج 4، ص 51.
[15] . بحارالانوار، ج 45، ص 133؛ مقتل خوارزمی، موفق بن احمد خوارزم، ج 4، ص 646.
منبع: مجله مبلغان شماره 148
حیا در بعد تربیتی
حیاء در بعد تربیتی (۱۰)
«اَعوُذُ بِالله مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم؛ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم؛ اَلحَمدُ لِله رَبِّ العالَمین
وَ صَلَی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَیِبینَ الطاهِرین وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین»
رُوَی عَن الصّادِقِ علیه السلام قال: «لا ایمانَ لِمَن لا حَیاءَ لَه»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به حیاء بود. عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. در گذشته به مناسبتها و روابط گوناگون، تقسیم بندیهایی برای حیاء گفتیم؛ از جمله آخرین تقسیم بندی ما در ارتباط با حیاء نسبت به شاهد و ناظر عملِ قبیح انسان است؛ لذا عرض کردم ما یک حیاء من الخلق داریم، یک حیاء من النفس داریم، یک حیاء من الملائکه، یک حیاء من اولیاء الله و یکی هم حیاء من الله داریم. در گذشته اینها را مختصری توضیح دادهام و حتّی در جلسه قبل درباره چگونگی حیاء من الله تا حدودی توضیح دادم و روایاتش را هم خواندم. این اقسام پنج گانهای که برای حیاء گفتیم، همه برگرفته از روایات ما بود.
حالا چند سؤال مطرح است. یک؛ کدام یک از اینها با ارزشتر است؟ دو؛ از نظر زیبایی کدام یک از اینها زیباتر است؟ سه؛ از نظر کاربرد در سطح جامعه، کدام یک از اینها کاربردیتر است؟
با ارزشترین حیاء
اوّل سراغ ارزش اینها برویم. بحث در این است که در معارف ما، کدام یک از حیاء من الخلق، حیاء من النفس، حیاء من الله، از نظر ارزشی با ارزشتر است؟ قبل از اینکه وارد بحث شوم، مقدمتاً مسألهای را یادآوری میکنم که ما گفتیم: در باب حیاء که همان حالت انکسار و انفعال روح در ربط با عملِ قبیح است، سه نکته مطرح است: یک؛ عاملِ عمل، دو؛ عمل و قُبحِ ناشی از عمل و سه؛ آن شاهدی که عمل قبیح را شهود میکند. اینها در باب مسأله حیاء وجود دارد. در مورد قبح نیز، ما هم قبح عقلی داریم، هم قبح شرعی داریم و هم قبح عرفی یعنی قبح متشرعه داریم.
حیاء از شاهد غایب
با توجّه به این مقدّمه کوتاه، به سراغ بحث اوّل میرویم. اگر نعوذبالله عمل قبیحی از انسان صادر شود و شاهدی که آن عمل را شهود میکند، شاهدی بیرونی و غیر مشهود باشد و بعداً انسان منفعل شود، این حیاء افضل و باارزشترین حیاها است. یعنی حیای نسبت به شاهدی که من نه شهود ظاهری نسبت به او دارم و نه شهود او را میبینم ولی او بر احوال من آگاه است و مرا میبیند، بالاترین حیا است. اگر از چنین شاهدی حیاء کنم این با فضیلتترین حیاها است چون نه او را میبینم و نه دیدنش را میبینم، بلکه فقط درک کردهام که آن شاهد بیرونی، بر اعمال من آگاهی دارد و به خاطر همین مرتکب خلاف و عمل قبیح نمیشوم.
حیای از خداوند
اگر انسان بخواهد فعل قبیحی نزد شاهدِ بیرونیِ غیرِ مشهود انجام دهد ولی در این رابطه منفعل شود، یا اگر نعوذبالله غفلتاً عمل قبیحی انجام دهد و بعد منفعل شود و همین حالت مانع تکرار آن عمل زشت شود، این حیاء افضل حیاها است. چون انسان آن شاهد را نمیبیند، دیدن او را هم نمیبیند، ولی ادراک میکند که او بر اعمالش آگاهی دارد و از این که عملی انجام دهد که نزد او قبیح است، شرم میکند. این قسم، با ارزشترین حیاها است. ما در روایت از علی(علیهالسّلام) داریم: «اَفضَلُ الحَیاء اِستِحیاؤکَ مِنَ الله»[2] با فضیلتترین و ارزشمندترین فردِ حیاء این است که انسان از خدا خجالت بکشد؛ به خصوص در ارتباط با معاصی و گناهان. حیاء یعنی من از آن فعلی که نزد شاهد اعمالم قبیح است، خجالت بکشم و آن ترک کنم.
حیاء اثر سوء اعمال زشت را از بین میبرد
ما در روایت داریم خود این حیا، دارای آثاری است. حالا چون این روایت را قبلاً خواندهام، آن را تکرار نمیکنم. از آثار این که متوجّه میشوم فعلی عند الله قبیح است و برای اینکه از خدا خجالت میکشم، آن فعل را انجام نمیدهم، این است که اگر در گذشته، غفلتاً فعل قبیحی از من صادر شده بود، این حیاء اثرِ سوء آن را از بین میبرد. اگر عمل زشتی از من سر زده است که مرضی عند الله نبوده و حالا متوجّه شدهام و از خدا خجالت میکشم، همین حیاء من الله موجب میشود بسیاری از آن خطاهای گذشته من محو شود، یعنی اثرِ سوء آن از بین برود.
حیاء «اثر» و «خود گناهان» را محو میکند
در روایتی از علی(علیهالسّلام) است که فرمودند: «اَلحَیاء مِنَ الله یَمحوُ کَثیراً مِنَ الخَطایا»[3] چه تعبیر زیبایی است. حیاء از خدا، موجب میشود آثار سوء بسیاری از گناهان از انسان برطرف شود. البته این یک برداشت از روایت است. از نظر طلبگی یک طور دیگر هم میتوان این را معنا کرد. به تعبیر ما سالبه به انتفاء موضوع میشود، یعنی همین که انسان از خدا شرم کند و گناه نکند، موجب میشود که در آینده دست او آلوده به گناه نشود. طبق برداشت دوم «یَمحوُ کَثیراً» یعنی در آینده جلوی بسیاری از گناهان را میگیرد و محو میکند. چه بسا ما بتوانیم از این روایت، این برداشت را هم بکنیم، ولی ظاهر روایت آن بود.
زیباترین حیاء
سراغ زیبایی اقسام حیاء میرویم، در بین این اقسام، آنجایی که انسان از شاهدی درونی که غیر مشهود است حیاء میکند، زیباترین قسم حیاء است. شاهد درونی است و غیریتّی بینِ انسان و او نیست، بلکه همراه انسان است و اصلاً جدا شدنی نیست. زیباترین قسم حیاء، حیاء من النفس است.
حیاء من النفس یعنی وجود انسانیّت
این قسم از حیا، کاشف از آن است انسان هنوز انسانیّت داشته و عقل عملیاش کار میکند. هنوز قوای حیوانی نتوانسته آن ودیعه الهیّه انسانیّهای را که در او نهاده است، محو کند. هنوز عقل عملی وجود دارد، به طوری که مانع ارتکاب اعمال زشت میشود.
«انسان» از خودش حیاء میکند!
حیاء من النفس یعنی خودم خجالت میکشم؛ اینجا دیگر صحبت خدا نیست. از خودم خجالت میکشم که کاری کنم که موجب سرافکندگی در مقابل خدا باشد. چون من شهود او را نسبت به اعمالم، ادراک میکنم و میدانم که او همیشه همراه من است، جدای از من نیست، خجالت میکشم و شرم میکنم. معنای آن این است که هنوز عقل عملی که ادراکِ حُسن و قُبح میکند، سرجای خودش هست. هنوز انسان بوده و مسخ نشده است. من صریح میگویم، حیای از نفس، یعنی اینکه انسان هنوز حیوان نشده است و هنوز بهرهای از انسانیّت دارد؛ لذا حسن و قبح عمل سرش میشود. این در بینِ اقسامِ حیاء، زیباترین حیاء است.
فرق حیای زیبا و حیای افضل
این حیاء زیباترین است نه با فضیلتترین. این با قبلی فرق میکند. قبلی غیریّت بین شاهد و انسان بود، ولی اینجا غیریّتی در کار نیست. نفس همیشه همراه من است. آن لذا فضیلت و ارزشش بیشتر بود و این زیباییاش. در اوّلی من شاهد را نمیبینم، دیدن او را هم نمیبینم، پس حیاء خیلی زیاد است و بسیار ارزش دارد. امّا اینجا، اینجا نفس که همیشه همراه من است و غیریّت بین من و او نیست آنقدر ارزش ندارد ولی زیباترین حیاء است؛ لذا تعبیر در روایت این است. علی(علیهالسّلام) فرمودند: «اَحسَنُ الحَیاء اِستِحیاؤکَ مِن نَفسِک»[4] زیباترین حیاها آن حیائی است که از پیش خود و درون خود حیاء کنی.
نهایت حیاء، شرم از خود است
ما تعبیرات گوناگونی در این رابطه داریم که در روایات وجود دارد. مثلاً در روایت دیگری از علی(علیهالسّلام) داریم: «غایَۀُ الحَیاء أن یَستَحییَ المَرءُ مِن نَفسِه»[5] نهایت حیاء این است که شخص از خودش در برابر عمل قبیح حیاء کند و آن را انجام ندهد. این تعبیر «مِن نَفسِه» یعنی هنوز عقلِ عملی او حسن و قبح سرش میشود و هنوز از وادیِ انسانیّت خارج نشده است.
تمام انسانیّت به حیاء است
علی(علیهالسّلام) در یک روایت دیگر فرمودند: «مِن تَمامِ المُرُوَّه أَن تَستَحیی مِن نَفسِک»[6] تمام مروّت این است که از خودت حیاء کنی. ما گاهی از مروّت به «جوانمردی» تعبیر میکنیم و میگوییم: مروّت، همان جوانمردی است که یکی از خصلتهای انسانی است. به حیوان نمیشود گفت «جوانمرد». پس با این توضیح، روایت میفرماید: کسی که از خودش حیاء میکند، هنوز خصلت انسانیّت خود را از دست نداده است.
همهی این روایات مؤید این معنا است که زیبایی، زیباترین اقسام حیاء این است که انسان از خود حیاء کند. این حیاء دیگر جنبه تحمیلی هم ندارد، خیلی هم زیبا است چون خود جوش است و نشانه این است که فرد هنوز از وادی انسانیّت خارج نشده است.
پرکاربردترین حیاء
اما سوم، از نظرِ کاربرد در سطح جامعه که بسیار هم مهم است، کدام قسم حیاء است؟ حیائی که از همه اقسام کاربرد بیشتری در جامعه دارد، حیاء از خلق است. چرا؟ چون اینجا دیگر بحث شاهدی است که ظاهراً مشهود است و من هم دارم او را میبینم که او مرا میبیند. به حسِ ظاهری دارم این را میبینم. مثل اقسام دیگر نیست.[7]
حیای از مردم زیربنای حیای از خود و خدا
از نظر درجهبندی، ابتداییترین اقسام حیاء همین نوع حیاء است. یعنی ابتداییتری اقسام حیاء، حیاء من الخلق است و انتهایترین آن، حیای من الله است. ولی این مطلب هست که زیربنای حیاء در انسان حیاء من الخلق است. که اگر این حیاء بود، بقیه میتواند دانهدانه در درون انسان شکل بگیرد و پشت سر این بیاید. اگر این نباشد بدانید که دیگر از هیچیک از این اقسام حیا، خبری نیست. نه حیاء من اولیاءالله دارد، نه حیاء من الملائکه دارد، نه حیاء من النفس دارد و نه حیای من الله دارد. هیچ چیز دیگر ندارد.
وقتی از کسی که او را داری میبینی حیاء نمیکنی …!
جهت آن را عرض میکنم. امام حسن عسکری میفرمایند: «مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النَّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللَّهَ»[8] اگر کسی پرهیز از مردم نداشته باشد که آنها دارند او را میبینند، دیگر پرهیز از خدا ندارد. چون او مردم را دارد خودش با این چشم سرش میبیند که آنها دارند کاهایش را میبینند؛ وقتی از آنها حیا نمیکند آیا از خدایی حیاء میکند که با این چشم سر دیده نمیشود؟! وقتی که ملاحظه این را نمیکند، ملاحظه خدا نکردن برایش سهل است. علی(علیهالسّلام) فرمود: «مَن لَم یَستَحیِ مِنَ الناس لَم یَستَحیِ مِنَ الله»[9]خیلی روشن است؛ هر کس که از مردم خجالت نکشد، از خدا خجالت نمیکشد. اینجا این دانه دانه روایات را میخوانم؛ حضرت در جای دیگر میگوید: «شَرُّ الاَشرار مَن لایَستَحیِ مِنَ النّاسِ»[10] در بین اشرار، شرترین آنها یک چنین آدمی است که از مردم خجالت نمیکشد.
«حیاء» در چشم و نگاه پیدا است
ما یک جملهای در تعاملات عُرفی داریم که میگوییم: حیاء به چشم است. مثلاً میگویند فلانی باحیاء بود چون وقتی ما میرفتیم و میآمدیم، سرش را پائین میآورد و چشم و نگاهش را به زمین میانداخت. اگر کسی ببیند که دیگری با اینکه دارد به او نگاه میکند ولی به کارش ادامه میدهد و اصلاً خجالت نمیکشد دیگر چه انتظاری از او دارد؟ این مطلب متّخذ از روایات است. یک روایت از امام باقر علیهالسّلام داریم که حضرت به خادم خود مُیَسِّر فرمود: «یَا مُیَسِّرُ إِذَا طَلَبْتَ حَاجَةً فَلَا تَطْلُبْهَا بِاللَّیْلِ وَ اطْلُبْهَا بِالنَّهَارِ فَإِنَّ الْحَیَاءَ فِی الْوَجْه»[11] اگر خواستهای از کسی داشتی شب به او مراجعه نکن، کارت را در روز انجام بده! چون حیاء در صورت است. این روایت مطابق همان تعبیر «حیاء به چشم است» میباشد.[12]
حیای زیربنایی
حالا شما دقت کنید! ببینید که چقدر معارف و احکام ما در اسلام حساب شده است. من در ابتدای بحث تعبیری کردم که حیاء عبارت است از پردهداری. من در بحث وارد شدهام و توضیح دادهام که حیاء پوششی برای روی روح است. بیحیایی پردهدری است. الآن هم گفتیم که اوّلین قسم حیاء، همین حیای از مردم است و دیگر اقسام حیاء از اینجا شروع میشود و جلو میرود. این حیاء مربوط به روابط اجتماعی در سطح جامعه است که اگر بنا شود این از بین برود، دیگر اقسام حیاء هم در جامعه از بین رفته و حتی زمینه پیدایش هم پیدا نمیکنند.
امر به معروف و نهی از منکر، ضامن حیای عمومی
حالا ببینید این جملهای که من در اوّل بحثهای خودم میگویم که «یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است» یعنی چه! مشکل اصلی ما در سطح جامعه «پردهدری» است. این که شما میبینید در اسلام، از اهمِّ واجبات، امر به معروف و نهی از منکر است، برای این است که اسلام میخواهد در جامعه پردهدری رواج پیدا نکند. چون اگر این پرده حیاء در سطح جامعه شکسته شود، یعنی کسی از دیگری خجالت نکشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. وقتی که بنا شد من از تو خجالت نکشم، آیا از خدا در انجام احکام شرعیّه خجالت میکشم؟ ـبینی و بین اللهـ وقتی من از خودم، که با خودم خودمانی هستم، خجالت نکشم آیا ممکن است که با تو رو در بایستی داشته باشم؟ اینکه در اسلام این همه نسبت به امر به معروف و نهی از منکر تأکید شده، برای همین است.
سیر جامعه بدون حیاء
اگر این پرده در سطح جامعه دریده شود، یک جامعهای درست میشود که هر روز به سمت حیوانیت میرود و دیگر انسانیّت تمام میشود. نه الهیّت، بلکه حتّی انسانیّت هم از چنین جامعهای میرود. دیگر کسی قُبح سرش نمیشود.
راه رسیدن دشمن به اهداف خود
لذا من این را تذکر بدهم که دشمنان اسلام هم از این جهت، مسأله را خوب فهمیدهاند که راه ضربه زدن به جامعه اسلامی ترویج بیحیایی است. اگر این بشود، آنها به اهداف خود رسیدهاند. آنجا دیگر دشمن با انسان روبهرو نیست که بخواهد با آنها بجنگد. بلکه با یکسری حیوان، طرف است و کارش بسیار راحت است. چون افراد بیحیای جامعه، حیوان هستند و دیگر انسان نیستند که بخواهد از دینشان دفاع کند. چنین افرادی احساس شرف میکنند!؟ ناموس میفهمند یعنی چه!؟ اینها دیگر انسان نیستند.
«حیاء» لازمه غیرت و دفاع از دین
کسی از دین و انسانیت دفاع میکند، که پردهای از حیاء داشته باشد. حیاء من الله باید باشد. دیگر وقتی از این خبری نشد و مردم از همدیگر خجالت نکشیدند، مثلِ حیوانات زندگی داشتند، دشمن به راحتی میتواند بر آن جامعه احاطه پیدا کنند. در این جامعه دیگر خبری از غیرتمندی هم نیست. چون در بحث غیرت گفتیم که کسی غیرت دارد که حیاء داشته باشد. چنین افرادی نه غیرت دینی دارند، نه غیرت انسانی و نه حیاء الهی دارند. هیچ چیزی ندارند.
«بیتفاوتی» زمینهساز بیحیایی
لذا من عرض کردم که اگر نعوذبالله این معنا ترویج پیدا کند، دیگر جامعه انسانی نخواهد بود. یک وقت میگویید: حیاء در جامعه ترویج نمیشود ولی یک وقت میگویید: در جامعه ترویج بیحایی وجود دارد. پردهداری که نیست، پردهدری هم دارد ترویج پیدا میکند؛ نه اینکه به پردهداری اهمیّت داده نمیشود، بلکه پردهدری رواج دارد. بیتفاوتی با ترویج، فرق دارند. بیتفاوتی، زمینهسازِ پردهدری است. مثلاً کسی که به کار زشتی، نگاه میکند و ککش هم نمیگزد، حالت بیتفاوتی دارد. امّا یک نفر که مرتکب حرام میشود، پردهدری کرده است.
نهی از منکر، پردهداری است
وقتی کسی به او میگویی: پردهدری نکن! یعنی عمل زشت را انجام نده! این یعنی دارد پردهداری میکند. نهی از منکر، پردهداری است. اینکه من وقتی کار زشت را میبینم باید جلویش را بگیرم، برای این است که در جامعه پردهداری شود. ما تعبیر میکنیم به «پیشگیری»، چون این کار، زمینهساز پردهدری در جامعه است. البته حیاء اقسام دیگری هم دارد که الآن وارد آنها نمیشوم.
[1]. اصول کافی، ج 2، ص 106
[2]. غررالحکم، ص 257
[3]. همان
[4]. همان
[5]. غررالحکم، ص 236
[6]. همان
[7]. حالا چه کاربردی دارد را بعداً عرض میکنم.
[8]. بحارالأنوار، ج 68، ص 336
[9]. غررالحکم، ص 257
[10]. همان
[11]. مستدرکالوسائل، ج 8، ص 461
[12]. من همینطور گام به گام پیش آمدم و شاید یک جلسه بیشتر
اثرات لقمه حرام
خداوند روح انسانی را خلق نمود و جسم را مرکبی برای او قرار داد تا خود را به تکامل و مقصد برساند، این مرکب (جسم و بدن) وابسته به عالم ماده است، ولی راکب (روح) به دنبال اهدافی والا و برتر است که هر چه موانع جسمانی بر سر راهش بیشتر باشد، در رسیدن به هدف عاجزتر است و گناهان و معاصی از برترین موانع تکامل، به شمارمی روند، چنانچه در فرازی از دعای کمیل آمده:
«و قعدت بی اغلالی»,
گناهان و معاصی، مرا زمین گیر کرده اند.
======================================
در بین معاصی و گناهان، مال و لقمه حرام از ویژگی های خاصی برخوردار است از جمله:
1ـ بر خلاف بعضی گناهان که انجام آنها موجب ضایع شدن «حق الله» می شود در ارتکاب لقمه حرام، علاوه بر «حق الله»، مسئله «حق الناس» هم وجود دارد.
2ـ لقمه حرام جزئی از بدن و وجود انسان می شود و گوشت و پوست و استخوان از آن رشد و نمو می کند.
حضرت علی «علیه السلام» می فرماید:
«الحرام سحت»(1),
مال حرام خبیث و ناپاک است، و لذا کسانی که از خوردن مال حرام ابا و پروایی ندارند، سراسر وجودشان را خباثت و ناپاکی ها فرا می گیرد.
اثرات لقمه حرام بر روح و جان، دو گونه است، یکی اثراتی که به کل گناهان تعلق دارد که همان مخالفت با دستورات خداوند و تجاوز به حریم محرمات الهی است. دوم اثراتی که مخصوص لقمه حرام است و آن ضایع کردن حق الناس است. در روایات اثرات و مضراتی برای مال و لقمه حرام ذکر شده که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
======================================
الف: اثرات عمومی
1ـ از بین رفتن لذت و حلاوت عبادت و ایمان:
رسول گرامی اسلام «صلی الله علیه و آله» می فرماید: «حرام علی قلوبکم ان تعرف حلاوة الایمان حتی تزهد فی الدنیا»(2), ممکن نیست که قلوب شما شیرینی و حلاوت ایمان و عبودیت را درک کند مگر اینکه از گناهان بپرهیزید و زهد و تقوی پیشه کنید.
2ـ زنگار زدن و تاریک شدن قلب:
از امام صادق «علیه السلام» نقل شده:
«ان القلوب لترین کما یرین السیف»(3),
همانا قلوب انسانها زنگار می گیرد، همانطور که شمشیر چنین می شود، و گناهان عامل مهمی در پیدایش این آفت، در قلوب انسانهاست.
3ـ از بین رفتن حجب و حیا و کم رنگ شدن قبح گناهان:
در فرازی از دعای کمیل می خوانیم:
«اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم»,
خداوند بر من ببخشای گناهانی را که پرده های حجب و حیا را می درند.
4ـ سلب توفیق در انجام مستحبات:
امام صادق «علیه السلام» می فرماید:
«ان الرجل یذنب الذنب فیحرم صلاة اللیل»(4),
گاهی اوقات، گناهی انجام می دهد که باعث محروم شدن از اقامه نماز شب می شود.
======================================
ب: اثرات مخصوص لقمه حرام
1ـ عدم قبولی نماز تا چهل روز:
در حدیثی از پیامبر «صلی الله علیه و آله» نقل شده:
«من اکل لقمة حرام لم تقبل له صلوة اربعین لیلة»(5),
کسی که لقمه حرامی می خورد تا چهل روز نماز او در درگاه حق تعالی پذیرفته نمی شود.
2ـ مستجاب نشدن دعا:
در حدیثی قدسی خداوند می فرماید:
«فمنک الدعاء و علی الاجابة فلا تحجب عنی دعوة اِلاّ دعوة آکل الحرام»(6),
از شما دعا کردن و از من اجابت آن، پس هیچ کس از اجابت من محروم نمی شود، مگر شخص حرام خوار.
3ـ قساوت قلب و عدم پذیرش حق:
در جریان واقعه عاشورا امام حسین «علیه السلام» خطاب به لشکر یزید چنین فرمود:
«فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم»(7),
شکم هایتان از حرام پر شده و قلب هایتان از پذیرش حق گریزان شده است.
4ـ دوری از خدا:
امیر بیان علی «علیه السلام» می فرماید: «من أدخل بطنه النار فأبعده الله»(8), کسی که در درون آتش (مال حرام) بریزد، خداوند او را از خود دور می کند.
5ـ متزلزل شدن عبادات:
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» می فرماید: «العبادة مع اکل الحرام کالبناء علی ارمل»(9), عبادت کردن با حرام خواری، همچون بنا کردن بر روی خاک سست است، و روشن است که چنین بنایی با اندکی لرزش، واژگون می شود.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که اثرات ذکر شده برای خورنده و مال حرام، ممکن است به گناهان دیگری چون دزدی و غیبت و… هم بیانجامد. در هر حال خوردن مال حرام از گناهان کبیره ای است که هم به حق الله تصرف و تجاوز شده و هم به حق الناس و چون به حق دیگر ظلم و تعدی شده تا صاحبان مال، رضایتشان جلب نشود هرگز خداوند این چنین انسانهایی را نمی بخشد، اگر چه به ظاهر توبه و استغفار کنند.
======================================
پی نوشت ها:
1. آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم، مکتب الاعلام الاسلامی، ح8102.
2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، ج73، ص 49.
3. عروسی حویزی، عبد علی جمعه، نور الثقلین، اسماعیلیان، ج5، ص 513، ذیل آیه 14 مطففین.
4. مجلسی، بحار الانوار، ج70، ص330.
5. همان، ج63، ص 313.
6. ابن فهد حلی، عدة الداعی، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، 1420 هـ، ص171.
7. مجلسی، بحار الانوار، همان، ج45،ص8.
8. مجلسی، بحار الانوار، ج40، ص340.
9. مجلسی، بحار الانوار، ج100، ص 1