زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام (1) یک جمله از زیارت اربعین 1 در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام میخوانیم: وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ یکی از فقرات مهم زیارت اربعین است که به خداوند متعال عرض میکنید إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِ
زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام (1)
یک جمله از زیارت اربعین 1
در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام میخوانیم:
وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ
یکی از فقرات مهم زیارت اربعین است که به خداوند متعال عرض میکنید
إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ
خدایا شهادت میدهم مواریث انبیاء را به سیدالشهداء علیه السلام عطا کردی
======================================
اول:
آدم علیه السلام برگزیده خداست
در زیارتهای امام حسین علیه السلام نیز میخوانید:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ
سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا
در زیارت اربعین میخوانید امام حسین علیه السلام نیز صفیِّ الله است
السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ
یا میخوانید:
أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ
اما وجه افضلیت امام حسین علیه السلام بر حضرت آدم علیه السلام:
آدم علیه السلام فقط خودش برگزیده خداست اما سیدالشهدا علیه السلام هم خود برگزیده خداست هم فرزند برگزیده خداست
صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ
=================================
دوم:
آدم علیه السلام خلیفه خدا بر روی زمین بود :
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً
اما وجه افضلیت سید الشهداء بر آدم علیهماالسلام:
سیدالشهداء علیه السلام از مقام خلیفةاللهی بالاتر آمد شد ولی الله و خلیل الله
چنانچه در زیارت اربعین میخوانید:
السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ
السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ
=================================
سوم:
آدم علیه السلام مسجود ملائکه شد همه ملائکه بر او سجده کردند.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ
وجه افضلیت سیدالشهداء بر آدم علیهماالسلام:
ملائکه یکبار آدم را به امر خداوند سجده کردند و تعظیم کردند اما ملائکه خداوند سیدالشهداء را دائما در کنار قبرش زیارت و تعظیم میکنند
أمالی الصدوق: ص737
قال أبو عبد الله (علیه السلام)
إن أربعة آلاف ملک عند قبرالحسین
شعث غبر یبکونه إلى یوم القیامة
رئیسهم ملک یقال له منصور
فلا یزوره زائر إلا استقبلوه
و لا یودعه مودع إلا شیعوه
و لا یمرض إلا عادوه
و لا یموت إلا صلوا على جنازته
و استغفروا له بعد موته .
خداوند چهار هزار فرشته را بر قبر امام حسین (ع) باز داشته که سوگواری کرده و نماز می گذارند و برای زائران آن حضرت (که عارف به حق آن حضرت باشند) دعا می کنند و به رئیس آن «منصور» گفته می شود. هیچ زائری به زیارت امام حسین (علیه السلام) نمی رود مگر اینکه فرشتگان به استقبال او می روند و از کربلا بیرون نمی رود مگر اینکه او را مشایعت می نمایند، بیمار نمی شود مگر اینکه به عیادت او می روند، نمی میرد مگر اینکه بر جنازه اش نماز می گذارند و بعد از فوتش برای او استغفار می کنند
حتی خود جناب آدم علیه السلام زائر قبر امام حسین علیه السلام است و برای زیارت حضرت انبیاء الهی از خداوند متعال درخواست مینمایند تا اذن زیارت به آنان داده شود.
==============================
چهارم:
خداوند متعال جناب آدم علیه السلام را به علوم آشنا نمود و به او تعلیم فرمود.
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا
وجه افضلیت سیدالشهداء بر آدم علیهماالسلام:
اگر خداوند متعال علوم و اسمائی را به آدم علیه السلام تعلیم فرمود امام حسین علیه السلام خود حقیقت اسماء است زیرا یکی از اسماء این بود که:
یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام
و ثانیا اگر به جناب آدم علیه السلام علوم و اسماء را تعلیم فرمود، امام حسین علیه السلام آقایی است که هم خود حقیقت علوم بود هم با آن علوم اختیار تصرف در همه عوالم هستی به او عطا شده است.
أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ
شهادت میدهم حسین علیه السلام ولی توست
===================================
پنجم:
آدم علیه السلام روح خدا در او دمیده شده بود
وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی
وجه افضلیت سیدالشهداء علیه السلام:
اگر از روح خدا در آدم دمیده شده تمام ارواح تا قیامت مشتاق زیارت امام حسین علیه السلام هستند ، محتاج یک نگاه امام حسین اند، مشتاق حشر با سیدالشهداء هستند
و تمامی ارواح آرزو میکنند که ای کاش در رکاب او فدایی او میشدند تا مشمول این سلام ابدی بشوند که:
عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
و در زیارت اربعین میخوانید که خدا به این روح ها صلوات میفرستد
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ
================================
ششم:
آدم علیه السلام را در باغستانی از باغهای بهشت جا دادند:
وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ
وجه افضلیت سیدالشهدا بر حضرت آدم علیهماالسلام:
جناب آدم علیه السلام در قطعه ای از باغهای بهشت جا گرفت که همه آن بهشت از نور سیدالشهدا علیه السلام خلق شده بود
وَ فَتَقَ نُورَ الْحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجِنَانَ وَ الْحُورَ الْعِینَ وَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ.
سپس نور فرزندم حسین را شکافت و بهشت و حورالعین را از آن آفرید، پس بهشت و حورالعین از نور فرزندم حسین است و نور فرزندم حسین از نور خداست، پس فرزندم حسین از بهشت و حورالعین برتر است بحار ج 57، ص 192.
مرحوم شیخ جعفر شوشتری در خصائص روایتی نقل میکند که حضرت صادق علیه السلام فرمود: خلق الله الجنة من نور وجه الحسین علیه السلام
همه نور امام حسین علی السلام خیلی زیاد است نور جمال و کمال فضائل حضرت خیلی زیاد است حضرت فرمود همه این بهشت را فقط از نور صورت مبارک امام حسین علیه السلام خلق فرموده است.
خلق الله الجنةمن نور وجه الحسین علیه السلام
=================
زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام (2)
زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ
در زیارت اربعین میخوانیم که مواریث انبیاء را به حسین علیه السلام عطا فرموده است که تعداد محدودی از مواریث آدم علیه السلام را در جلسه قبل عرض کردیم اما در این جلسه تعداد محدودی از مواریث نوح علیه السلام را مطرح میکنیم.
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ
1- نوح علیه السلام مردم را از گمراهی نجات داد در این نجات دادن خیلی زحمت کشید ، کتک خورد ،مسخره شنید…
سیدالشهداء علیه السلام هم در راه نجات مردم خیلی زحمت کشید ، شمشیر خورد…
در زیارت اربعین میخوانیم:
فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ
وجه افضلیت سیدالشهداء علیه السلام:
اول:نوح علیه السلام در این مسیر نفرین کرد قرآن میفرماید:
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً
خدایا هیچ کافری را زنده نگذار.
اما سیدالشهداء علیه السلام در مسیر هدایت نفرین نکرد.
دوم:نوح علیه السلام به مرگ طبیعی از دنیا رفت اما سیدالشهداء در مسیر همین هدایت مردم شهید شد چنانچه در زیارت اربعین میخوانیم:
أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ
============================
2- نوح در تاریخ صاحب السفینة شد قرآن میفرماید:
وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا
امام حسین علیه السلام هم صاحب السفینة است.
ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة
وجه افضلیت:
اول:نوح صاحب سفینة است اما امام حسین علیه السلام سفینة نجات است فرق است بین سایر کشتیها با کشتی نجات. چرا که تمام کشتیها در مواقع خطر چشمشان به سفینه نجات است که آنها را نجات دهد.
دوم: سایر سفینه ها امکان گرفتار شدن آنها هست اما کشتی نجات گرفتارها را نجات میدهد.
سوم: کشتی نوح علیه السلام گرفتار طوفان شد و با ترس و اضطراب مسافرین را رساند اما کشتی امام حسین علیه السلام با آرامش گرفتارها را نجات میدهد و به مقصد میرساند.
چهارم:نوح کشتی نجات ساخت و خود نیز سوار شد و خود را نجات داد اما سیدالشهداء علیه السلام کشتی هدایت شد و خود را نیز فدای هدایت انسانها کرد.چنانچه در زیارت اربعین میخوانیم:
حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ
تا در طاعت تو خونش ریخته شد
============================
3- نوح علیه السلام مردم را نصیحت کرد .
قرآن میفرماید:
وَلَا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ
سید الشهداء هم هرچه نصیحت کرد .
در زیارت امام حسین علیه السلام میخوانیم:
و نصحتم لله و لرسوله
وجه افضلیت سیدالشهداء علیه السلام:
اول: نوح علیه السلام مردم را نصیحت میکرد فائده نداشت مسخره میکردند یا نهایتا کتک میزدند.
اما سیدالشهداء علیه السلام نصیحت میکرد نه تنها فائده نداشت بلکه او را کشتند .در زیارت اربعین میخوانیم:
وَ مَنَحَ النُّصْحَ
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ
دوم:نوح نصیحت میکرد آنها اصرار بر تکبر مینمودند.
قرآن میفرماید:
وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَاراً
سیدالشهداء علیه السلام نصیحت میکرد آنها تهدید میکردند
در کتاب لهوف سیدابن طاووس علیه الرحمة در خطبه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا نقل میکند که وقتی مردم را نصیحت فرمود در جوابش گفتند ما تو رها نمیکنیم تا اینکه با لب تشنه تو را بکشیم
انا غیر تارکیک
حتی تذوق الموت عطشانا
=================
دلیل دوست داشتن کودکان توسط پیامبر
حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِـعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛
کودکان را به خاطر پنج خصلت دوست دارم:
اول آن که بسیار مى گریند؛ دوم آن که با خاک بازى مى کنند؛ سوم آن که بدون کینه نزاع و دشمنى مى کنند؛ چهارم آن که چیزى را براى فردا ذخیره نمى کنند؛ پنجم آن که مى سازند، آن گاه خراب مى کنند.
حشر با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
چند دسته به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نزدیک اند. یک دسته کسانى هستند که مهر و محبت پیامبر در دلشان زیاد است. در روایات فراوانى آمده است که هر کس محبتش بیشتر است، به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نزدیک تر است. محبت وسیله حشر و نشر است. «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»؛[1] کسى که گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود.
محبّ هر چند در ظاهر سنخیتى با محبوب نداشته باشد، ولى بالاخره به او مى رسد. یعنى محبت عامل رسیدن محبّ به محبوب و محشور شدن با اوست. ثُعبان یک غلام بود و پیامبر در اعلا درجه قرب. اما محبت موجب شد که این غلام در اعلا درجه بهشت در کنار پیامبر خدا قرار گیرد.[2] محبت علت انضمام است.
ربیعة بن کعب هفت سال خدمتگزار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. یک روز پیامبر خدا از او پرسید: هفت سال به من خدمت کردى، در برابر آن از من چه مى خواهى؟ گفت: اجازه بدهید درباره آن فکر کنم. فرداى آن روز به محضر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رسید. پیامبر فرمودند: حاجت تو چیست؟ گفت: از خدا بخواهید که در بهشت در جوار شما باشم. حضرت فرمودند: این مطلب را چه کسى به تو آموخت؟ گفت: یا رسول اللّه، کسى به من نیاموخت، لکن فکر کردم که اگر از شما مال درخواست کنم، تمام مى شود. اگر عمر طولانى یا فرزند طلب کنم، سرانجامِ همه مرگ است. پیامبر لحظه اى سر به زیر افکندند و آن گاه فرمودند: «اَفْعَلُ ذلِکَ فَاَعِنّى بِکَثْرَةِ السُّجُودِ»؛[3] این چنین مى کنم، تو هم با بسیار سجده کردن مرا یارى کن.
جَوْن بن ابى مالک، غلام سیاه چهره ابوذر غفارى بود و بدنى بد بو داشت. اما به امام حسین علیه السلام پیوست و در راه آن حضرت جان فشانى کرد و به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر شدند و فرمودند: «اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛[4] خدایا، روى او را سپید کن و بوى او را خوش و او را با نیکان محشور فرما و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
او یک غلام سیاه بدبو بود، اما با امام حسین علیه السلام و یارانش محشور مى شود.
قرب به پیامبر صلى الله علیه و آله
از دیگر چیزهایى که موجب قرب به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى شود، حُسن خلق است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَقْرَبُکُمْ مِنّى مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَةِ اَحْسَنُکُمْ اَخلاقاً»؛[5] کسى که اخلاقش نیکوتر است، در روز قیامت در همنشینى به من نزدیک تر است. یعنى هر کس خوش اخلاق تر، مهربان تر، خیرخواه تر و با گذشت تر است، در قیامت به من نزدیک تر است. اخلاق مجموعه اى از صفات خوب است. یک صفت از صفات خوب هم کارساز است. مثلاً کسى که با گذشت است، خیلى هنر دارد. شک نکنید که خداوند او را مى آمرزد. در قرآن آمده است:
«وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»؛[6] کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است؛ و هر کس عفو و اصلاح کند، پاداش او با خداست.
انسان هاى با گذشت اجرشان را از خداوند دریافت مى کنند و پاداش خداوند در خور بزرگى خداوند است.
در روایت آمده است :«مَنْ کانَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ فَلْیَدْخُلِ الْجَنَّةَ»؛ کسى که پاداش او بر عهده خداوند است، وارد بهشت شود. گفته مى شود آنان کیستند؟ پاسخ داده مى شود: «اَلْعافُونَ عَنِ النّاسِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلا حِسابٍ»؛ کسانى که از مردم مى گذرند و اهل گذشت هستند، بى حساب وارد بهشت مى شوند.[7] اخلاق خیلى مهم است. اصلاً بحث سیره پیامبر براى بیان اخلاق عملى پیامبر خداست. اگر یکى از سیره هاى پیامبر را پیاده کنیم، کارمان درست است. هر کس خوش اخلاق تر است، به پیامبر نزدیک تر است.
سزاوارترین مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله
همچنین پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند :«اَوْلَى النّاسِ بى یَوْمَ الْقِیامَةِ اَکْثَرُهُمْ عَلَىَّ صَلاةً فى دارِ الدُّنْیا»؛[8]
سزاوارترین مردم به من در روز قیامت کسى است که در دنیا بیشتر از هر کس بر من صلوات بفرستد.
هر کس، کسى یا چیزى را بسیار یاد کند، یا خاطرخواه آن است، یا خاطرخواه خواهد شد. این دو لازم و ملزوم اند.
«مَنْ اَحَبَّ شَیْئاً اَکْثَرَ ذِکْرَهُ»؛[9] کسى که چیزى را دوست دارد، فراوان از آن یاد مى کند.
انسان اگر چیزى را دوست نداشته باشد، از آن یادى نمى کند. اگر بغضش نسبت به آن چیز کامل باشد، از آن بدش مى آید. اصلاً دوست ندارد حرفش را بشنود.
«مَنْ اَبْغَضَ شَیْئاً اَبْعَضَ اَنْ یَنْظُرَ اِلَیْهِ وَ اَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ»؛[10] کسى که چیزى را مبغوض و منفور مى دارد، نگاه کردن به آن و یادآورى آن را نیز مبغوض و منفور مى شمارد.
کسى که یاد پیامبر خدا مى کند و بر او درود و سلام مى فرستد، خاطرخواه اوست، اگر هم نباشد ـ ان شاءالله ـ مى شود.
پیش دستى در سلام
از دیگر امورى که موجب قرب به پیامبر خدا مى شود، پیشى گرفتن در سلام است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «اَوْلَى النّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلامِ»؛[11] نزدیک ترین مردم به خدا و پیامبرش کسى است که در سلام کردن پیش دستى کند.
من این حدیث را بار اول که دیدم جا خوردم. یعنى سلام این قدر مهم است؟! مى گوید: سزاوارترین افراد به خدا. از پیغمبر هم فراتر رفته است. ابتدا به سلام، یعنى اظهار محبت. یعنى این که دوستت دارم. تکبر بدترین خطرهاست. چیزى که انسان را از تکبر دور مى کند، همین سلام کردن است.«مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ»؛[12] از مصادیق تواضع این است که هر کس را دیدى به او سلام کنى.
آثار و برکات سلام
همین پیش دستى در سلام یکى از سیره هاى مهم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بوده است. از علما کسانى هستند که سخنرانى نمى کنند، اما وجود و حرکت و اخلاق و رفتارشان درس است. اصل تبلیغ همین است. یکى از دوستان مى گفت: در یکى از محله ها رفت و آمد داشتم. دیدم بچه ها، جوان ها و مردم مى آیند و به من سلام مى کنند. این مسأله برایم غیر عادى بود. تعجب کردم. حس کنجکاوى باعث شد در این باره تحقیق کنم. پس از تحقیق معلوم شد در این کوچه یک روحانى با آداب و با اخلاق اسلامى زندگى مى کند. از اول صبح تا شب با هر کس روبرو مى شود سلام مى کند. این سیره پیامبر خدا را در این محله عملى کرده تا جا افتاده است. ببینید اگر یک سیره را پیاده کنیم، چقدر آثار و برکات دارد. خود پیامبر بر این سیره پافشارى داشتند. در روایتى آمده است :«اِنَّهُ کانَ یُسَلِّمُ عَلَى الصَّغیرِ وَالْکبیرِ»؛[13] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله همواره به کوچک و بزرگ سلام مى کرد.
سلام به کودکان
همچنین مى فرمودند: «خَمْسٌ لا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: … وَالتَّسْلیمُ عَلَى الصِّبیانِ لِتَکُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدى»؛[14] پنج چیز است که تا آخر عمر ترک نمى کنم: … یکى هم سلام کردن بر کودکان تا این که بعد از من سنت شود.
برخى خجالت مى کشند به بچه ها سلام کنند. مى گویند: ما بزرگتریم، چگونه به بچه ها سلام کنیم! پیامبر بر این کار پافشارى داشتند. مى خواستند بعد از خودشان جا بیفتد. بیایید به بچه ها سلام کنیم. سلام نام خداست. به نیت خدا و به نیت این که سیره پیامبر جدا بیفتد، سلام کنید. وقتى وارد خانه مى شوید، به خانم و فرزندانتان سلام کنید. اگر هم کسى در خانه نیست، بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». چون در قرآن آمده است: «فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى اَنْفُسِکُم تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً»؛[15] و هنگامى که داخل خانه اى شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتى از سوى خدا، سلامى پر برکت و پاکیزه!
یک نکته توحیدى
این سلام چقدر زیبا و قشنگ است! در حقیقت سلامى از جانب خداست. خداوند مى فرماید: وقتى وارد خانه شدید، از جانب من به خودتان سلام کنید. گوینده کیست؟ شنونده کیست؟ آن توحیدى را که عرفا مى گویند، در یک سلام آورده است.
حاج آقا دولابى مى فرمودند: در تک تک احکامى که از بالا آمده است، ریزه کارى هاى عرفانى براى اهلش وجود دارد. توحید را در یک سلام آورده است. گوینده و شنونده از خود چیزى ندارند؛ هر چه هست اوست. همه از سوى خداست.
خصلت هاى دوست داشتنى
پیامبر خدا بچه ها را خیلى دوست مى داشت. بچه ها بوى خدا مى دهند. بوى توحید مى دهند. باید به آن ها محبت کنیم. آن ها ولىّ خدا هستند، معصوم اند، بوى بهشت مى دهند، بوى امام هاى ما را مى دهند. گل اند، نازک اند، لطیف اند. هریک، از انسان ها و شخصیت هاى بزرگى هستند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
«اُحِبُّ الاَْطْفالَ لِخَمْسٍ : اَلاَْوَّلُ، اِنَّهُمْ هُمُ البَکّاؤُونَ، وَالثّانى، یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ، وَالثّالِثُ، یَخْتَصِمُونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ، وَالرّابِعُ، لایَدَّخِرُونَ لِغَدٍ شَیْئاً، وَالْخامِسُ، یُعَمِّرُونَ ثُمَّ یُخَرِّبُونَ»؛[16]
کودکان را به خاطر پنج خصلت دوست مى دارم: اول آن که بسیار مى گریند؛ دوم آن که با خاک بازى مى کنند؛ سوم آن که بدون کینه دشمنى مى کنند؛ چهارم آن که چیزى را براى فردا ذخیره نمى کنند؛ پنجم آن که مى سازند و آن گاه خراب مى کنند.
اول شخصیت عالم مى فرماید: من خاطرخواه بچه ها هستم، چون پنج صفت بلند و برجسته در آن هاست.
1ـ گریه فراوان
صفت اول کودکان این است که قساوت قلب ندارند. اهل بکا و گریه هستند. «اِنَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤُونَ»؛ آن ها بسیار مى گریند. گاهى مى بینید که هیچ حادثه و مصیبت سنگینى در بعضى از آدم هاى مسن اثر نمى گذارد، از بس قساوت قلب دارند. اما اگر از بچه پفکش را بگیرى، گریه مى کند. دلش نازک است. دل سخت نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ»؛[17] اشک ها جز به خاطر قساوت و سختى دل ها خشک نمى شود و دل ها جز به خاطر گناهان سخت نمى شود.
پیامبر ما شصت سال از عمر شریفش گذشته بود. سر قبر مادرش حضرت آمنه علیها السلام مثل ابر بهارى گریه مى کرد. مادرى که حدود شصت سال پیش از دنیا رفته بود. یعنى این قدر عاطفه و احساسش قوى است! به یاد محبت هاى مادرش گریه مى کند. حتى بارها مى نشست و براى همسرش خدیجه گریه مى کرد. این صفت مهمى است. این صفت بچه ها برجسته است. یعنى دل نازک و باعاطفه هستند. دل رحم و با محبت اند. احساسشان همچون گل نازک و با طراوت است. دلشان را قساوت نگرفته است. این است که پیامبر صلى الله علیه و آله کودکان را دوست مى داشت.
2ـ انس با خاک
دومین صفتى که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن را از علل محبوبیت کودکان برمى شمارد، این است که «یَتَمَرَّغُونَ فِى التُّرابِ»؛ با خاک بازى مى کنند. در خاک مى روند، با خاک بازى مى کنند، روى زمین مى نشینند. و به تعبیر روایات «اِنَّ التُّرابَ رَبیعُ الصِّبْیان»؛[18]در حقیقت خاک تفریحگاه کودکان است.
بعضى بزرگترها مى گویند: من باید در صدر مجلس بنشینم. همه باید به احترام من بلند شوند. همه باید به من سلام کنند. اما این تکبرها در کودکان نیست. پیامبر خدا از این که کسى برایشان بلند شود، ناراحت مى شدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «کان رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله اِذا دَخَلَ مَنْزِلاً قَعَدَ فى اَدْنَى الْمَجْلِسِ حینَ یَدْخُلُ»؛[19] شیوه همیشگى رسول خدا صلى الله علیه و آله این بود که هرگاه وارد منزلى مى شدند، هنگام ورود پایین مجلس مى نشستند.
و نیز به اصحاب خود مى فرمودند: «اِذ اَتى اَحَدُکُمْ مَجْلِساً فَلْیَجْلِسْ حَیْثُ مَا انْتَهى مَجْلِسُهُ»؛[20] هر گاه کسى از شما به مجلسى وارد شد، همان انتهاى مجلس بنشیند یعنى انتظار نداشته باشد که دیگران در بالاى مجلس یا در وسط مجلس جایى براى او باز کنند.
ادب الهى
پیامبر خدا هیچ تعینى نداشت. هر گاه کسى در جلسه اى وارد مى شد که پیامبر هم در آن جلسه حضور داشتند، نمى دانست کدام یک از افراد پیامبر است؛ یعنى هیچ برترى براى خودش در نظر نداشت. مى فرمود: من دوست ندارم طورى رفتار کنم که با دیگران فرقى داشته باشم، یا برترى در نظر مردم ایجاد شود.
آن حضرت مؤدب به آداب الهى بودند. مثل سلاطین برخورد نمى کردند، بلکه تواضع و ادب بسیار عجیبى داشتند. حتى در وقتى که با اصحاب مى نشستند، حلقه وار مى نشستند تا تفاضل و برترى در میان نباشد. انس بن مالک مى گوید: «کُنّا اِذا اَتَیْنا النَّبى صلى الله علیه و آله جَلَسْنا حَلْقَةً»؛[21] هر گاه در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم، دایره وار مى نشستیم.
وقتى با اصحاب مى نشست، آن قدر یگانه مى شد که گویا یکى از آنان است. کسى که وارد مى شد، اگر پیامبر را نمى شناخت و ندیده بود، نمى توانست تشخیص بدهد که کدام یک از این افراد پیامبر خداست.[22] از بس خاکى و با خلق قاتى بود و خودش را تنزل مى داد. این معجزه است.
یکى از سیره هاى پیامبر صلى الله علیه و آله این بود که روى زمین مى نشست و با برده ها غذا مى خورد.[23] فرمود: بچه ها را دوست دارم، به خاطر این که روى زمین مى نشینند و با خاک مأنوس اند.
ما گاهى خدمت مرحوم آیت الله بهاء الدینى به این طرف و آن طرف مى رفتیم. یک روز به قصد منزل یکى از دوستان رفتیم. اتفاقاً ایشان در منزل نبود. آیت الله بهاء الدینى فرمودند: مقدارى همین جا بنشینیم. کوچه پهنى بود و مزاحمتى نبود. شخصى با آن عظمت، بى تکلف و بى تعین همان جا نشستند! فرمودند: ممکن است بعضى از افراد نفهم به ما بگویند: شما دیوانه اید. ما هم به آن ها مى گوییم: خودتان دیوانه هستید. از این که دیگران به کسى بگویند دیوانه اى، انسان دیوانه نمى شود. اگر انسان روى زمین بنشیند، چه مى شود؟!
________________________________________
پی نوشت:
[1]بشارة المصطفى، ص 74 ؛ بحارالأنوار، ج 65 ، ص 130، ح 62 .
[2]نگاه کنید به : سفینة البحار، ج 1، ص 523 و بحارالأنوار، ج 27، ص 100، ح 61 .
[3]بحارالأنوار، ج 66 ، ص 407، ح 117 ؛ سفینة البحار، ج 3، ص 290.
[4]ابصارالحسین، ص 150 ؛ پژوهش نامه امام حسین علیه السلام ، ص 543 .
[5]بحارالأنوار، ج 101، ص 310، ح 4 ؛ مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 450.
[6]سوره شورى، آیه 40.
[7]پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، جامع الاخبار، ص 117 ؛ بحارالأنوار، ج 68 ، ص 425، ح 68 .
[8]بحارالأنوار، ج 91، ص 63، ح 52 .
[9]تنبیه الخواطر، ج 1، ص 82 ؛ شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 318.
[10]نهج البلاغة، خطبه 160 ؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 54 ، ح 13498 .
[11]الکافى، ج 2، ص 644 ، ح 3 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 12، ح 50 .
[12]الکافى، ج 2، ص 646 ، ح 12 ؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 11، ح 46 .
[13]سنن النبى، ص 96.
[14]بحارالأنوار، ج 73، ص 10، ح 38.
[15]سوره نور، آیه 61 .
[16]مواعظ العددیة، ص 340.
[17]علل الشرایع، ص 81 ، باب 74 ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 354، ح 60 .
[18]حکمت نامه کودک، ص 252، به نقل از کنز العمال، ج 16، ص 458، ح 4543 .
[19]مکارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 71 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .
[20]مکارم الاخلاق، ج 1، ص 66 ، ح 73 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .
[21]مکارم الاخلاق، ج 1، ص 60 ، ح 53 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 236.
[22]«وَ کانَ یَجْلِسُ بَیْنَ اَصْحابِهِ مُخْتَلِطاً بِهِمْ کَاَنَّهُ اَحَدُهُمْ فَیَأْتِى الْغَریْبُ فَلا یَدْرى اَیُّهُمْ هُوَ». المحجة البیضاء، ج 4، ص 643 .
[23]«اَلاْکْلُ عَلَى الحَضیضِ مَعَ الْعَبیدِ.» بحارالانوار، ج 73، ص 10، ح 38
منبع:تبلیغ ناب (جامعه المصطفی العالمیه)
مناسبت های ماه صفر
ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است. در دوران جاهلیت آن را ناجز مینامیدند. صفر از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی است. دلیل نامگذاری آن این است که چون این ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهلیت در ماه محرم - به دلیل اینکه از ماههای حرام بود- از جنگ دست میکشیدند، با فرارسیدن ماه صفر به جنگ روی میآوردند و خانهها خالی میماند؛ از این رو به آن صفر گفتهاند.
حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول صفر : وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام ، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)
دوم صفر : مجلس یزید لعنتالله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام ( به روایت دیگر)
سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام 57 هجری قمری به روایتی.
چهارم صفر : وفات آیتالله محمد علی شاه آبادی (1369 هجری)
پنجم صفر : شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و لعنةالله علی قاتلیها، 61 هجری.
ششم صفر : صدور توقیع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسین بن روح.
هفتم صفر : شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بنابر نظر موسس حوزه علمیه قم(حاج شیخ عبدالکریم حائری) و نظر مراجع عظام تقلید
هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمّدی ) رضیالله عنه 35 هجری قمری
نهم صفر : شهادت عمار یاسر رضیالله عنه در جنگ صفین 37 هجری، شروع جنگ نهروان 38 هجری قمری.
دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسی علیهماالسلام.
سیزدهم صفر : اختیار حکمین در صفین و حیله عمروعاص.
چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)
شانزدهم صفر : شهادت آیتالله سید حسن اصفهانی فرزند آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی 1349 قمری.
هجدهم صفر : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین 37 هجری قمری.
بیستم صفر : اربعین حسینی.
بیست و دوم صفر : صدور توقیع شریف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه 420 قمری.
بیست و سوم صفر : پی کردن ناقه حضرت صالح نبی علیه السلام توسط قومش - گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی.
بیست و چهارم صفر : شدّت یافتن بیماری حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم.
بیست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نوشتن وصیّت نامه و منع عمر (لعنة الله علیه) از این کار.
بیست و ششم صفر : دستور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.
بیست و هشتم صفر : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری - شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام 50 قمری.
(سی ام / بیست و نهم ) صفر : شهادت امام رضا علیه السلام 203 هجری قمری
منبع: پایگاه تخصصی منبرها
تشرف محضر امام زمان (عج)
تشرف:
آقا میرزا هادی بجستانی میگوید: از خادم و اذان گوی مدرسه سامرا پرسیدم این چند سالی که در جوار این ناحیه مقدسه به سر برده ای آیا معجزه ای مشاهده کرده ای؟
گفت بلی پنچ سال قبل شب جمعه ای وارد صحن مطهر شدم در پله های پشت بام همیشه قفل است آنرا باز کردم و از پله ها بالا رفتم تا به فضای پشت بام رسیدم در فلان محل هفت نفر از سادات را دیدم که رو به قبله نشسته اند و بزرگواری که عمامه سیاهی بر سر مبارک داشت مانند امام جماعت جلوی آنها نشسته بود من پشت سر ایشان قرار گرفته بودم از یکی سئوال کردم ایشان کیستند؟
گفت : این بزرگوار حضرت صاحب الزمان علیه السلام است و ما نماز صبح را به ایشان اقتدا میکنیم مشهدی ابوالقاسم گفت من از هیبت نام مبارک آن حضرت یاریا ماندن نداشتم لذا روانه سمت مقابل شدم و بالا رفتم صبح که طالع شد اذان گفتنم و وقتی به زیر آمدم در فضای بام هیچ کس را ندیدم
عبقری الحسان/78