امام حسین اراده های مرده را در مان میکند
م حسین (ع) پس از رنگ باختن شک، مرگ اراده امت را درمان می کند
در این مورد نقش امام حسین (ع) با نقش امام حسن (ع) تفاوت داشت؛ چراکه دیگر مسلمانان در درستی این کارزار هیچ شکی نداشتند. در این دوره دیگر همه مسلمانان به تجربه امام علی (ع) همچون الگویی والا برای حکومت اسلامی مینگرند و با شعارهای امام علی (ع) به عنوان شعارهای قرآن زندگی میکنند. این در سطح تمامی توده مردم آشکار است. دیگر شک وجود ندارد؛ بنابراین بایسته بود که امام حسین (ع) به این کارزار پا بگذارد. آری، این کارزاری نومیدانه بود و هیچ پیروزمندانه نبود؛ چرا که این کارزار در امتی مرده به راه می افتد. در امتی که وجدان و اراده و توانایی ایستادگی خود را از دست داده است.
این کارزار نمیتواند از میان این توده ها سپاهی نیرومند و پُردامنه گرد آورد که بتواند همه حاکمان ستمگر را ریشه کن کند. پس این کارزار در نگاه کوتاه مدت (دنیایی) محکوم به شکست است. اما همین کارزار نومیدانه محکوم به شکست در کوتاه مدت، میتواند وجدان امت اسلامی را بیدار سازد. میتواند همت والای انسان مسلمان را که در لابهلای امور بی ارزش فراموشش کرده بود، به او بازگرداند. میتواند دغدغهاش را برای اهداف کلان بازگرداند؛ اهداف کلانی که در کوران بلای اموی گُم شده بود.
مسلمانان میدیدند که هیچ یک از آنان به خاطر حفظ این زندگی ارزان و فرومایه نه تنها هیچ چیز در راه اسلام نمیدهد، بلکه در خط دشمنان اسلام نیز سیر میکند. آنان این گونه بودند. امت در آن دوره اراده اش را از دست داده بود. مگر آن شخص به امام حسین (ع) عرض نکرد: کوفیان «شمشیرهایشان بر تو و دل هایشان با توست»! ببینید مرگ اراده تا کجاست! این یعنی اراده مُرده است . در نتیجه حضرت ابا عبدالله (ع) میخواست این اراده را برانگیزد و آن را از بند اموی برهاند تا توان و نیرویی کارساز و برانگیزاننده شود و حاکمان ستمگر را به لرزه اندازد.
انسان مسلمان کرامت اسلام را در آن زندگی ارزان به حراج گذاشته بود، اما امام حسین (ع) وقتی در خط جهاد پیش میتازد، وقتی واپسین قطره از خون خود را نثار میکند، وقتی وجود خود و یاران و خانواده و فرزندان خود را فدا میکند، وقتی همه این فداکاری ها را در راه اسلام تقدیم میکند (که از همه بهره های مادی برخوردار است …) حسین (ع) کیست؟ حسین (ع) کسی است که زندگی مرفهی داشت. رفاهی داشت که بیشترِ آن توده بینوا نداشتند. حسین (ع) بیش از همه مسلمانان بینیاز بود و بیش از همه آنان جاه و مقام داشت و بیش از همه آنان عزتمند بود. ایشان در زندگی خانوادگی خود، در زندگی اجتماعی خود و در زندگی مادی خود بسیار خوشبخت بود. شخصی مرفه بود و ظلمی که از بنی امیه به ایشان می رسید، فقط همان ظلمی بود که آنان به اسلام روا میداشتند.
امویان بسیار مراقب بودند تا مبادا ستمشان به منافع شخصی حسین (ع) آسیبی برساند. منافع شخصی امام حسین (ع) فراهم بود. مال بسیار داشت، مقام والا داشت، منزلت بزرگ داشت. صدها و میلیون ها مسلمان برای تبرک جویی از امام حسین (ع) به ایشان روی می آوردند. امام حسین (ع) گرسنه نبود. ایشان هیچ نیازی به مال و جاه و شکوه و تقدیس نداشت. همه این ها را داشت. امام حسین (ع) از یک زندگی آرمانی در نظر انسان های معمولی برخوردار بود. حال آن که چنین سطحی از زندگی برای جمهور مسلمانان وجود نداشت.
با این همه این انسانی که همه اسباب آسایش و رفاه برایش فراهم است و بر پایه معیارهای مردم فرودست همه لوازم خوشبختی را داراست، این انسان چنین زندگی را وا میگذارد و درهای چنین خوشبختی را بر خود میبندد تا در راه ایستادگی در برابر ستمگران و نگاهبانی از رسالت به پا خیزد. این لرزهای بزرگ بود که امام حسین (ع) وجدان امت اسلام را با آن لرزاند. با هم سنجیِ ساده ای میان بیست سال پیش و بیست سال پس از آن روز درمییابیم میان وجدان انقلابی امت اسلامی پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) و پس از آن تا چه اندازه تفاوت وجود دارد.
در شمار اهداف امامان (ع) یکی آن بود که امت اسلامی را در برابر آسیب کژروی مصون سازند؛ چرا که کژروی یک آسیب بود، آسیبی که میتوانست امت اسلام را از میان ببرد، همچنان که توانست تجربه اسلامی را در جایگاه تجربه حاکم از میان ببرد. اگر وضعیتی که مسلمانان پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) داشتند ادامه مییافت، این نتیجه طبیعی و منطقی بود.
اما کشته شدن سید الشهدا (ع) امت اسلامی را در برابر سستی و فروپاشی مصون ساخت تا خود را در کوران ستم حاکمانی که احکام اسلام را به تمسخر میگرفتند، فراموش نکند.
نقش حضرت زینب در کربلا 2
زینب سلام الله علیها در تمام صحنه ها چون کوهی استوار، مقاومت کرد تا رسالتی را که بر عهده گرفته با شایستگی به سرانجام رساند.حضرت زینب پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زیاد حضور یافت و سخنان آتشینی ایراد کرد. کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود». اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله». پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند». سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است… به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»
نوشته شده در 138٩/11/٦ساعت 11:٥٤ ق.ظ توسط مرتضی عابدی نظرات (7)
نقش حضرت زینب در کربلا
ر آن برهه از زمان شاهد عملا حضور یزیدی بودیم که بازی با میمون و شرابخواری به عادت او بدل شده بود و البته ادعای خلافت مسلمین را نیز در میان مردم داشت. از سویی دیگر نیز در تلاش بود تا این نظر را بر امام و ولی مسلمین یعنی امام حسین ع نیز دیکته نماید. هر آنچه خود می نمود با بی شرمی تمام، اسلامی می دانست و جامعه را نیز با خوی کثیف خود به این سوی می برد. امر آن چنان شده بود که دیگر اسلامی که پیامیر خاتم برای مردم به هدیت آورده بود در حال تبدیل شدن به ماهیت جدیدی بود امام حسین ع در بیانی اوضاع آن زمان را چینین تبین می فرمایند اَلا ترونَ أنّ الحقَ لا یعملُ به وأنّ الباطلَ لا یتناهی عنهُ ، لِیرغبَ المؤمنُ فی لقاء الله مُحِقاً (آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود واز باطل نهی نمی گردد ؟ در چنین شرائطی مؤمن به لقای خدا سزاوار است (.در جایی حضرت رو به ولید فرماندار مدینه می فرمایند «أیّها الامیر! إنّا اهل بیت النبّوّة و معدن الرّسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح اللَّه و بنا ختم اللَّه و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النّفس المحرمه و مثلى لا یبایع بمثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافة و البیعة؛ اى امیر، ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد ملائکیم و خداوند به ما شروع مىکند و به ما پایان مىدهد - همه امور هستى به برکت وجود ماست - در حالى که یزید مردى است فاسق و شرابخوار و کسى است که خون حرام بر زمین مىریزد و علناً به فسق و فجور مىپردازد و کسى مانند من با شخصى مثل او بیعت نمىکند ولى - مهلت بده - تا صبح شود و دو طرف در کار خود بیندیشیم تا معلوم شود کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم.
این زینب (س) است که مى گوید: این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، درحالى که فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشته اید؟ همان که در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما بود. او که ترس را ترسانده، زنجیر را پاره کرده و دشمن را به اسارت سخنان رسوا کننده یزید مى بیند که با چوب خیزران به لب و دندان خون خدا جسارت مى کند، فریاد مى زند «تبت یدا ابى لهب».اى یزید! دستانت بریده باد! آیا مى دانى چه مى کنى؟ آیا مى دانى که چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا(ص)، پسر مکه و منى و پسر فاطمه زهرا (س) مى کوبى؟ ناله چنان جانسوز بود که هرکس در آن مجلس بود به گریه درآمد.
آن زمان که حسین و یارانش از سوى دشمن یاغى معرفى مى شدند، این زینب (س) بود که امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منى»، «حبیب رسول خدا» و داراى ده ها صفت دیگر معرفى کرد.
حضرت زینب به جهت علاقه وافری که به برادرش امام حسین داشت، هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط کرد که هر گاه امام حسین خواست به سفر برود، زینب بتواند همراه برادرش برود و عبدالله از رفتن وی ممانعت نکند.
بنابراین در سفر امام حسین به کربلا حضرت زینب نیز به همراه امام و یار و پشتیبان ایشان بود. پس از شهادت امام نیز حضرت زینب از فرزند برادرش علی بن الحسین السجاد(ع) حمایت و پشتیبانی می کرد.
روز عاشورا یکی از سخت ترین و دردناک ترین روزها برای زینب (س) بود. او می دید چگونه لشکر عمر سعد، فرزندان و ذریه رسول خدا را به شهادت می رسانند و سر از بدنشان جدا می سازند. او در مقابل این اعمال احساس وظیفه می کرد و در برابر این معایب خویشتنداری کرده و سرپرستی خاندان عصمت را بر عهده گرفت. در ماجرای غم انگیز کربلا، منابع در چند جا از زینب نام برده اند. یکی در وقتی که علی اکبر(ع) به زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. نقل شده است که زینب خود را به میدان رسانید و روی کشته علی اکبر انداخت تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهی که با دیدن پیکر قطعه قطعه علی اکبر بر حضرت وارد شده، بکاهد. در جای دیگر می بینیم که فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) به نام عبدالله، با دیدن پیکر به خاک افتاده عمو، از خیمه بیرون می دود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در این جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده که «خواهر جان! این کودک را نگهدار» زینب فورا می دود و عبدالله را می گیرد، اما کودک دست خود را از دست عمه می کشد و بالاخره خود را به عمو می رساند و روی بدن نازنین عمو به دست آن سنگدلان به شهادت می رسد و دیگر جایی که از زینب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامی که امام حسین(ع) برای خداحافظی به نزد زنها می آید و زینب را مخاطب ساخته و جامه کهنه ای می خواهد تا زیر لباس های خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتی نکنند و بدن وی را برهنه نسازند.
شیطان چگونه باعث انحراف میشود
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آیتالله محمد ضیاءآبادی در یکی از جلسات تفسیر به تبیین آیات 61 تا 65 سوره مبارکه «اسراء» پرداخت که بخشی از آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا»؛ و هنگامى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند گفت آیا براى کسى که از گل آفریدى سجده کنم، [سپس] گفت به من بگو این کسى را که بر من برترى دادى [براى چه بود] اگر تا روز قیامت مهلتم دهى قطعا فرزندانش را جز اندکى [از آنها] ریشه کن خواهم کرد؛ فرمود برو که هر کس از آنان تو را پیروى کند مسلما جهنم سزایتان خواهد بود که کیفرى تمام است، و از ایشان هر که را توانستى با آواى خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنها وعده نمى دهد،در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطى نیست و حمایتگرى [چون] پروردگارت بس است. (اسراء/ 61 تا 65)
مهلت خداوند به شیطان
خداوند به فرشتگان دستور داد که به آدم سجده کنند. همه سجده کردند فقط ابلیس نافرمانی و مقاومت کرد. خداوند فرمود حال که نافرمانی کردی و سجده نمیکنی از درگاه ما طرد و از این مقام قرب دور میشوی. وقتی ابلیس هم دید که اینگونه خداوند او را به خاطر یک سجده طرد میکند، از خداوند خواست که به او مهلت دهد تا قیامت و بعد گفت من میدانم با این اولاد آدم چه کنم. خداوند هم به او تا روز قیامت مهلت داد، که این مهلت پاداشی برای بندگیهای چندین هزار سالهاش بود.
طبق آیات قرآن همه افراد هم فریب شیطان را نمیخورند بلکه عدهای راه او را دنبال میکنند. شیطان با همه قوا برای فریب انبیاء آمده است، اما آنها بیتوجه از گمراهیهای شیطان بودند. «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ؛ در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطى نیست مگر کسانى از گمراهان که تو را پیروى کنند»(حجر/ 42) آن افرادی که بنده فرمانبر من هستند شیطان نمیتواند در مسیر خود ببرد و بر آنها مسلط شود. هرکدام از اولاد آدم اگر دنبال تو باشند همانا مطمئن باشید جهنم کیفر اوست.
خداوند به شیطان میفرماید که هر کاری میخواهی انجام بده، به تو هم مهلت و هم امکانات دادم که هر کاری کنی، اما بدان هم خودت، هم افرادی از اولاد آدم که پیرو تو باشند، جهنمی میشوند و بندگان مطیع خداوند فریب شیطان را نمیخورند.
شیطان پایههای ایمان و اعتقاد را سست میکند
شیطان میخواست یک سجده به آدم کند، اما کبر بر او آمد و از سجده بر آدم امتناع کرد. اگر شیطان هم توبه میکرد اینگونه نمیشد. حضرت آدم و حوا متوجه شدند که ستم کردند. «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» آنها توبه کردند، اما شیطان توبه نکرد و جهنمی شد.
مرگ ناگهان میآید و دیگر توبه نمیتوانی کنی. خداوند به شیطان امکانات زیادی داد. اگر یک میخ آهنین در زمین یا تختهای کوبیده باید اول اطرافش را خالی کند، خاکهای زیر میخ را خالی کرده و با تکانی آن را بیرون بکشد. عقل در وجود انسان مثل میخ محکم است. خداوند میخی پولادین در بدن انسان قرار داده که از گناه و وسوسه دور باشد. کمکم ممکن است شیطان وارد کار شود و انسان را وسوسه کند.
در دنیا وسایل سمعی و بصری غوغا میکند در راه شیطان. مجلهها، فیلم و عکسهای شیطان وجود دارد. شیطان در حال شل کردن پایههای ایمان و اعتقاد است. کمکم پایهها خالی میشود و ایمان و عقل به حاشیه کشیده میشود.
درسی که باید از رفتار شیطان گرفت
خداوند میفرماید: به تو قدرت دادم. شیطان نافرمانی و تکبر کرد، پس ما نباید این کار را کنیم و دیگر اینکه امتحان خدا را خوب پشت سرنگذاشت و با نافرمانی سالها عبادتش را ضایع کرد.
در قصه شیطان 2 چیز مهم است: نافرمانی و تکبر بر خدا و مهلت توبههای مرگ و دیگری امتحان. مردم خیال کردهاند که وقتی گفتیم مؤمن و مقدس هستیم خداوند افراد را امتحان نمیکند، در حالی که اینگونه نیست. خداوند باید بداند چه کسانی کاذب و چه کسی راستگو هستند.
زنان پیاده نظام شیطان هستند/ نیرومندترین لشکر شیطان
در دنیا زنهایی پیاده نظام شیطان هستند. در روایات داریم که شیطان مجسم شده با حضرت یحیی گفتوگویی داشته و حضرت فرمودند که در این دنیا با چه دامهایی بیشتر فریب میدهی؟ شیطان گفت: زنها، البته نه همه زنها. در دنیا زنهایی هستند سراسر علم، فضیلت، حکمت و ایمان که مردها را متحیر میکنند. برخی هم مایه ننگ هستند.
امام صادق(ع) فرمودند: شیطان لشکری نیرومندتر از زنها ندارد. قدرتی که زن در جاذبه مرد دارد بسیار ارزشمند است. در قرآن به زن توجه شده، به نگاه، حرف زدن و رفتارهای زن تأکید شده است.
در آیات قرآن کریم داریم که به زنان مؤمن بگو نگاه خود را کنترل کنند. ای زن مسلمان مراقب باش با مرد نامحرم نرم حرف نزنی، نرمشی که دلربایی کند نباید باشد. زن مسلمان حق ندارد مقابل مرد نامحرم طوری راه رود که صدای پایش و قدمهایش به گوش نامحرم برسد. بر همین اساس زنان در عین حال که با عفت و مؤمن هستند، بد و گمراهکننده هم هستند.
«وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَاد
چگونه برای ظهور زمینه سازی کنیم
ونه زمینه سازی کنیم؟
ما وظیفه داریم که زمینه ظهور حضرت را فراهم کنیم، این زمینه ها فراوان است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 شناختن و شناساندن ولی عصر(عج)
مسئله شناخت امام زمان(عج) از مسائل ضروری است که به تعبیر روایات، اگر کسی امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(5) و شناخت بقیه الله بدین جهت لازم است که اگر او را نشناسیم نه تنها عمل ما باطل است بلکه منحرف و گمراه خواهیم شد. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: امام، حجت بندگان است و هرکه او را رها کند گمراه می شود و هر که با او باشد نجات می یابد و رستگار می گردد. (6) به همین جهت است که در دعا می خوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی، اللهم لاتمتنی میته جاهلیه …(7) خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی رسولت را نخواهم شناخت، خدایا پیامبرت را به من بشناسان وگرنه حجتت را نخواهم شناخت، خدایا حجتت را به من بشناسان وگرنه از دین خود گمراه خواهم شد، خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران.
درهمین زمینه احادیث فراوانی در کتابهای شیعه و سنی از پیامبر(ص) آمده است که آن حضرت روی شناخت امام، زیاد تکیه کرده اند به گونه ای که اگر کسی امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
2 مبارزه با انحرافات و کجروی ها
یکی از حکمتهای غیبت امام عصر(عج) وجود گناهانی است که در جامعه به آنها دامن زده می شود، اینجاست که مبارزه با گناهان زمینه ای است برای ظهور امام، زیرا یکی از اهداف بسیار مهم امام مبارزه با انحرافات و کجرویها و ریشه کن کردن مفاسد است. امام می آید تا به ظلم و ستم فرجام داده و عدل و داد را روی زمین بگستراند. پیامبر(ص) در یک پیشگویی فرمود: یملأ الله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا. (8)
بنابراین اگر بخواهیم زمینه ظهور را فراهم کنیم باید به کمک امام شتافته و دراین کار با او همگام شویم. در اینجا ممکن است برخی باسکوت و بی تفاوتی خود در برابر انحرافات و مفاسد اجتماعی چنین فکر کنند که باید به مفاسد در جامعه دامن زد و یا حداقل سکوت کرد تا مفاسد در جامعه صدچندان شود تا براثر زیاد شدن آن، امام ظهور کند، اما این نظریه و اندیشه کاملا غلط و بی اساس است. چرا که حضرت پس از آمدن، زمین را پراز عدل و داد می کند نه این که تا زمین پراز ظلم و جور شده است امام نخواهد آمد و دلیلش این است که زمین درحال حاضر به اندازه کافی پر از ظلم و جور شده است پس چرا امام نمی آید؟
3 ضرورت خودسازی
یکی از مسائل اساسی درخصوص زمینه سازی برای ظهور، مسئله خودسازی یاران حضرت مهدی(عج) است. کسانی که می خواهند جزو یاوران و یاران حضرت حجت باشند باید خود را به مرتبه ای از تهذیب و کمال و خودسازی برسانند تا بتوانند لیاقت همراهی و یاوری آن حضرت را داشته باشند.
کسانی که فرآیند خودسازی را در وجود خود طی نکرده اند نمی توانند امیدوار باشند که زمینه را برای ظهور منجی آخرالزمان فراهم کرده اند. یاور حضرت باید به درجه ای از کمال رسیده و فضایل اخلاقی را در خود پیاده کرده باشد که بتواند ادعا کند در رکاب حضرت به یاری دین خدا خواهد پرداخت.
مسلما حضرت با افراد خودساخته خواهد توانست به رفع ظلم و اصلاح جوامع بپردازد.
4 تبیین اهداف امام
مسئله دیگری که زمینه ساز ظهور امام زمان(عج) است، اینکه پس از شناخت و معرفت به امام عصر(عج)، اهداف وی را بررسی و مورد مطالعه قرار دهیم. مثلا ویژگی های حکومت امام و تمایز آن از سایر حکومت های پیشین و اینکه حکومتی که در قرآن بدان اشاره شده و پیامبران پیشگویی کرده اند، با تمام حکومت ها تفاوت اساسی خواهد داشت. حکومت امام عصر(عج) جهانی و الهی و حکومت الهی دین و قرآن و اهل بیت پیامبر است. حکومت برقراری امنیت جهانی است، حکومت بسط عدالت است. حکومت حاکمیت اخلاق و ارزش های انسانی است. بدانیم که امام می آید تا اهداف پیاده نشده تمام انبیای الهی را به انجام برساند، امام می آید تا عالی ترین مظاهر یک حکومت مترقی را به نمایش بگذارد امام می آید تا بشر را به کمال واقعی خود برساند. و خلاصه کاری که امام عصر(عج) می کند، تاکنون به دست هیچ پیامبر و یا حاکمی در جهان در طول تاریخ صورت نگرفته است.
اعتقاد به این مسائل سبب می شود که برای رسیدن به چنین حکومتی تلاش کرده، موانع را از سر راه برداریم و همچنین دیگران را تشویق بنماییم که چنین کاری خود زمینه سازی برای ظهور خواهد بود.
5 انتظار فرج
از دیگر موارد زمینه سازی ظهور امام زمان(عج) انتظار فرج است، انتظاری که پیامبر و معصومین ما را به آن دعوت کرده اند، انتظاری که در روایات، برترین اعمال و بهترین عبادت مؤمنان شمرده شده است، انتظاری که به تعبیر امام صادق(عج) اگر شخص درحال انتظار بمیرد شهید خواهد بود، اگر چه در بستر هم مرده باشد.(9)
6 شناخت وظایف و عمل به آن
بزرگان ما براساس روایات و احادیث و سفارش پیامبر(ص) و معصومین علیهم السلام وظایفی را برای مردم درحال غیبت کبری بیان کرده اند که هر یک از آنها خود زمینه ساز ظهور مهدی موعود(عج) خواهد بود. مرحوم محدث قمی به چند مورد از آن ها اشاره کرده است:
1 مهموم بودن برای آن جناب در ایام غیبت.
2 دعا کردن برای حفظ وجود مبارک امام عصر(عج) از شر شیاطین انس و جن و طلب تعجیل فرج و نصرت و پیروزی او بر کفار و ملحدین و منافقین.
3 صدقه دادن در حد توان برای حفظ وجود مبارک ولی عصر(عج).
4 به جا آوردن حج به نیابت از امام عصر(عج) چنان که در گذشته میان شیعه مرسوم بوده است.
5 برخاستن از برای تعظیم به هنگام ذکر نام مبارک آن حضرت به ویژه نام مبارک قائم(عج).
6 تضرع و درخواست از خداوند برای حفظ دین و ایمان از دستبرد شیاطین و رهایی از شبهات.
7 استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب در هنگام سختی ها و گرفتاری ها و بیماری ها