حکایت خواندنی
پیرمرد عصایش را بر عکس بر زمین نهاد، و چون دسته عصا بر زمین بود،
تعادل کامل نداشت.
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.
صاحبخانه با حالت تمسخر گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟ پیرمرد آرام گفت:
زیرا انتهایش خاکی است، میخواهم فرش خانه تان خاکی نشود.
? مواظب قضاوت هایمان باشیم.
برای کسی که می فهمد،
هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمی فهمد،
هر توضیحی اضافه است.
???
? @noorakhalagh
دوستان کرمانشاهی ما را در غم خود شریک بدانید
دوستان کرمانشاهی ما را در غم خود شریک بدانید
احادییث روز
احادییث روز
پرسش
سلام دوستان بزرگوار بهترین جمله ای که تا حالا شنیده اید رو بنویسید ممنون
#چی_شد_طلبه_شدم
#چی_شد_طلبه_شدم
من تو خونوادهای مذهبی ومومن به دنیا اومدم وتقریبا با احکام وقرآن آشنا بودم ومیتونستم گایم خودم رو از آب بیرون بکشم ولی وقتی کتاب های طلبگی رو میدیدم واصطلاحات طلبگی رو میشنیدم چون معنیطشون رو نمیدونستم خوشم نمیومد واحساس خفگی میکردم با اون کلمات خلاصه من که رشته دبیرستانم کامپیوتر بود کنکور دادم ورشته نرم افزار دانشگاه دولتی ملایر قبول باشم اول از شادی در پوست خودم نمیگنجیدم ولی و.قفتی تو سط یکی از اساتید به چادرم توهین شد تحمل نکردم وانصراف دادم یک روز خواهرم گفت سمیه دارن حوزه اسم مینویسن برو بنویس منم گفتم شاید مسیرم این جا باشه وبه کوری چشم استادی که به چادرم تو هین کرد میرم مبلغ چادرمیشم واین گونه شد که شدم سر باز آقا والان حوزه رو با دنیا عوض نمیکنم #چی_شد_طلبه_شدم