خاک های نرم کوشک کتاب توصیه شده توسط رهبری
سلام دوستان این کتابی است که رهبری توصیه به خواندنش کرده اند
امام حسین اراده های مرده را در مان میکند
م حسین (ع) پس از رنگ باختن شک، مرگ اراده امت را درمان می کند
در این مورد نقش امام حسین (ع) با نقش امام حسن (ع) تفاوت داشت؛ چراکه دیگر مسلمانان در درستی این کارزار هیچ شکی نداشتند. در این دوره دیگر همه مسلمانان به تجربه امام علی (ع) همچون الگویی والا برای حکومت اسلامی مینگرند و با شعارهای امام علی (ع) به عنوان شعارهای قرآن زندگی میکنند. این در سطح تمامی توده مردم آشکار است. دیگر شک وجود ندارد؛ بنابراین بایسته بود که امام حسین (ع) به این کارزار پا بگذارد. آری، این کارزاری نومیدانه بود و هیچ پیروزمندانه نبود؛ چرا که این کارزار در امتی مرده به راه می افتد. در امتی که وجدان و اراده و توانایی ایستادگی خود را از دست داده است.
این کارزار نمیتواند از میان این توده ها سپاهی نیرومند و پُردامنه گرد آورد که بتواند همه حاکمان ستمگر را ریشه کن کند. پس این کارزار در نگاه کوتاه مدت (دنیایی) محکوم به شکست است. اما همین کارزار نومیدانه محکوم به شکست در کوتاه مدت، میتواند وجدان امت اسلامی را بیدار سازد. میتواند همت والای انسان مسلمان را که در لابهلای امور بی ارزش فراموشش کرده بود، به او بازگرداند. میتواند دغدغهاش را برای اهداف کلان بازگرداند؛ اهداف کلانی که در کوران بلای اموی گُم شده بود.
مسلمانان میدیدند که هیچ یک از آنان به خاطر حفظ این زندگی ارزان و فرومایه نه تنها هیچ چیز در راه اسلام نمیدهد، بلکه در خط دشمنان اسلام نیز سیر میکند. آنان این گونه بودند. امت در آن دوره اراده اش را از دست داده بود. مگر آن شخص به امام حسین (ع) عرض نکرد: کوفیان «شمشیرهایشان بر تو و دل هایشان با توست»! ببینید مرگ اراده تا کجاست! این یعنی اراده مُرده است . در نتیجه حضرت ابا عبدالله (ع) میخواست این اراده را برانگیزد و آن را از بند اموی برهاند تا توان و نیرویی کارساز و برانگیزاننده شود و حاکمان ستمگر را به لرزه اندازد.
انسان مسلمان کرامت اسلام را در آن زندگی ارزان به حراج گذاشته بود، اما امام حسین (ع) وقتی در خط جهاد پیش میتازد، وقتی واپسین قطره از خون خود را نثار میکند، وقتی وجود خود و یاران و خانواده و فرزندان خود را فدا میکند، وقتی همه این فداکاری ها را در راه اسلام تقدیم میکند (که از همه بهره های مادی برخوردار است …) حسین (ع) کیست؟ حسین (ع) کسی است که زندگی مرفهی داشت. رفاهی داشت که بیشترِ آن توده بینوا نداشتند. حسین (ع) بیش از همه مسلمانان بینیاز بود و بیش از همه آنان جاه و مقام داشت و بیش از همه آنان عزتمند بود. ایشان در زندگی خانوادگی خود، در زندگی اجتماعی خود و در زندگی مادی خود بسیار خوشبخت بود. شخصی مرفه بود و ظلمی که از بنی امیه به ایشان می رسید، فقط همان ظلمی بود که آنان به اسلام روا میداشتند.
امویان بسیار مراقب بودند تا مبادا ستمشان به منافع شخصی حسین (ع) آسیبی برساند. منافع شخصی امام حسین (ع) فراهم بود. مال بسیار داشت، مقام والا داشت، منزلت بزرگ داشت. صدها و میلیون ها مسلمان برای تبرک جویی از امام حسین (ع) به ایشان روی می آوردند. امام حسین (ع) گرسنه نبود. ایشان هیچ نیازی به مال و جاه و شکوه و تقدیس نداشت. همه این ها را داشت. امام حسین (ع) از یک زندگی آرمانی در نظر انسان های معمولی برخوردار بود. حال آن که چنین سطحی از زندگی برای جمهور مسلمانان وجود نداشت.
با این همه این انسانی که همه اسباب آسایش و رفاه برایش فراهم است و بر پایه معیارهای مردم فرودست همه لوازم خوشبختی را داراست، این انسان چنین زندگی را وا میگذارد و درهای چنین خوشبختی را بر خود میبندد تا در راه ایستادگی در برابر ستمگران و نگاهبانی از رسالت به پا خیزد. این لرزهای بزرگ بود که امام حسین (ع) وجدان امت اسلام را با آن لرزاند. با هم سنجیِ ساده ای میان بیست سال پیش و بیست سال پس از آن روز درمییابیم میان وجدان انقلابی امت اسلامی پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) و پس از آن تا چه اندازه تفاوت وجود دارد.
در شمار اهداف امامان (ع) یکی آن بود که امت اسلامی را در برابر آسیب کژروی مصون سازند؛ چرا که کژروی یک آسیب بود، آسیبی که میتوانست امت اسلام را از میان ببرد، همچنان که توانست تجربه اسلامی را در جایگاه تجربه حاکم از میان ببرد. اگر وضعیتی که مسلمانان پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) داشتند ادامه مییافت، این نتیجه طبیعی و منطقی بود.
اما کشته شدن سید الشهدا (ع) امت اسلامی را در برابر سستی و فروپاشی مصون ساخت تا خود را در کوران ستم حاکمانی که احکام اسلام را به تمسخر میگرفتند، فراموش نکند.
امام حسین اراده های مرده را در مان میکند
م حسین (ع) پس از رنگ باختن شک، مرگ اراده امت را درمان می کند
در این مورد نقش امام حسین (ع) با نقش امام حسن (ع) تفاوت داشت؛ چراکه دیگر مسلمانان در درستی این کارزار هیچ شکی نداشتند. در این دوره دیگر همه مسلمانان به تجربه امام علی (ع) همچون الگویی والا برای حکومت اسلامی مینگرند و با شعارهای امام علی (ع) به عنوان شعارهای قرآن زندگی میکنند. این در سطح تمامی توده مردم آشکار است. دیگر شک وجود ندارد؛ بنابراین بایسته بود که امام حسین (ع) به این کارزار پا بگذارد. آری، این کارزاری نومیدانه بود و هیچ پیروزمندانه نبود؛ چرا که این کارزار در امتی مرده به راه می افتد. در امتی که وجدان و اراده و توانایی ایستادگی خود را از دست داده است.
این کارزار نمیتواند از میان این توده ها سپاهی نیرومند و پُردامنه گرد آورد که بتواند همه حاکمان ستمگر را ریشه کن کند. پس این کارزار در نگاه کوتاه مدت (دنیایی) محکوم به شکست است. اما همین کارزار نومیدانه محکوم به شکست در کوتاه مدت، میتواند وجدان امت اسلامی را بیدار سازد. میتواند همت والای انسان مسلمان را که در لابهلای امور بی ارزش فراموشش کرده بود، به او بازگرداند. میتواند دغدغهاش را برای اهداف کلان بازگرداند؛ اهداف کلانی که در کوران بلای اموی گُم شده بود.
مسلمانان میدیدند که هیچ یک از آنان به خاطر حفظ این زندگی ارزان و فرومایه نه تنها هیچ چیز در راه اسلام نمیدهد، بلکه در خط دشمنان اسلام نیز سیر میکند. آنان این گونه بودند. امت در آن دوره اراده اش را از دست داده بود. مگر آن شخص به امام حسین (ع) عرض نکرد: کوفیان «شمشیرهایشان بر تو و دل هایشان با توست»! ببینید مرگ اراده تا کجاست! این یعنی اراده مُرده است . در نتیجه حضرت ابا عبدالله (ع) میخواست این اراده را برانگیزد و آن را از بند اموی برهاند تا توان و نیرویی کارساز و برانگیزاننده شود و حاکمان ستمگر را به لرزه اندازد.
انسان مسلمان کرامت اسلام را در آن زندگی ارزان به حراج گذاشته بود، اما امام حسین (ع) وقتی در خط جهاد پیش میتازد، وقتی واپسین قطره از خون خود را نثار میکند، وقتی وجود خود و یاران و خانواده و فرزندان خود را فدا میکند، وقتی همه این فداکاری ها را در راه اسلام تقدیم میکند (که از همه بهره های مادی برخوردار است …) حسین (ع) کیست؟ حسین (ع) کسی است که زندگی مرفهی داشت. رفاهی داشت که بیشترِ آن توده بینوا نداشتند. حسین (ع) بیش از همه مسلمانان بینیاز بود و بیش از همه آنان جاه و مقام داشت و بیش از همه آنان عزتمند بود. ایشان در زندگی خانوادگی خود، در زندگی اجتماعی خود و در زندگی مادی خود بسیار خوشبخت بود. شخصی مرفه بود و ظلمی که از بنی امیه به ایشان می رسید، فقط همان ظلمی بود که آنان به اسلام روا میداشتند.
امویان بسیار مراقب بودند تا مبادا ستمشان به منافع شخصی حسین (ع) آسیبی برساند. منافع شخصی امام حسین (ع) فراهم بود. مال بسیار داشت، مقام والا داشت، منزلت بزرگ داشت. صدها و میلیون ها مسلمان برای تبرک جویی از امام حسین (ع) به ایشان روی می آوردند. امام حسین (ع) گرسنه نبود. ایشان هیچ نیازی به مال و جاه و شکوه و تقدیس نداشت. همه این ها را داشت. امام حسین (ع) از یک زندگی آرمانی در نظر انسان های معمولی برخوردار بود. حال آن که چنین سطحی از زندگی برای جمهور مسلمانان وجود نداشت.
با این همه این انسانی که همه اسباب آسایش و رفاه برایش فراهم است و بر پایه معیارهای مردم فرودست همه لوازم خوشبختی را داراست، این انسان چنین زندگی را وا میگذارد و درهای چنین خوشبختی را بر خود میبندد تا در راه ایستادگی در برابر ستمگران و نگاهبانی از رسالت به پا خیزد. این لرزهای بزرگ بود که امام حسین (ع) وجدان امت اسلام را با آن لرزاند. با هم سنجیِ ساده ای میان بیست سال پیش و بیست سال پس از آن روز درمییابیم میان وجدان انقلابی امت اسلامی پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) و پس از آن تا چه اندازه تفاوت وجود دارد.
در شمار اهداف امامان (ع) یکی آن بود که امت اسلامی را در برابر آسیب کژروی مصون سازند؛ چرا که کژروی یک آسیب بود، آسیبی که میتوانست امت اسلام را از میان ببرد، همچنان که توانست تجربه اسلامی را در جایگاه تجربه حاکم از میان ببرد. اگر وضعیتی که مسلمانان پیش از کشته شدن سید الشهدا (ع) داشتند ادامه مییافت، این نتیجه طبیعی و منطقی بود.
اما کشته شدن سید الشهدا (ع) امت اسلامی را در برابر سستی و فروپاشی مصون ساخت تا خود را در کوران ستم حاکمانی که احکام اسلام را به تمسخر میگرفتند، فراموش نکند.
نقش حضرت زینب در کربلا 2
زینب سلام الله علیها در تمام صحنه ها چون کوهی استوار، مقاومت کرد تا رسالتی را که بر عهده گرفته با شایستگی به سرانجام رساند.حضرت زینب پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زیاد حضور یافت و سخنان آتشینی ایراد کرد. کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود». اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله». پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند». سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است… به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»
نوشته شده در 138٩/11/٦ساعت 11:٥٤ ق.ظ توسط مرتضی عابدی نظرات (7)
نقش حضرت زینب در کربلا
ر آن برهه از زمان شاهد عملا حضور یزیدی بودیم که بازی با میمون و شرابخواری به عادت او بدل شده بود و البته ادعای خلافت مسلمین را نیز در میان مردم داشت. از سویی دیگر نیز در تلاش بود تا این نظر را بر امام و ولی مسلمین یعنی امام حسین ع نیز دیکته نماید. هر آنچه خود می نمود با بی شرمی تمام، اسلامی می دانست و جامعه را نیز با خوی کثیف خود به این سوی می برد. امر آن چنان شده بود که دیگر اسلامی که پیامیر خاتم برای مردم به هدیت آورده بود در حال تبدیل شدن به ماهیت جدیدی بود امام حسین ع در بیانی اوضاع آن زمان را چینین تبین می فرمایند اَلا ترونَ أنّ الحقَ لا یعملُ به وأنّ الباطلَ لا یتناهی عنهُ ، لِیرغبَ المؤمنُ فی لقاء الله مُحِقاً (آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود واز باطل نهی نمی گردد ؟ در چنین شرائطی مؤمن به لقای خدا سزاوار است (.در جایی حضرت رو به ولید فرماندار مدینه می فرمایند «أیّها الامیر! إنّا اهل بیت النبّوّة و معدن الرّسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح اللَّه و بنا ختم اللَّه و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النّفس المحرمه و مثلى لا یبایع بمثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحقّ بالخلافة و البیعة؛ اى امیر، ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت و محل آمد و شد ملائکیم و خداوند به ما شروع مىکند و به ما پایان مىدهد - همه امور هستى به برکت وجود ماست - در حالى که یزید مردى است فاسق و شرابخوار و کسى است که خون حرام بر زمین مىریزد و علناً به فسق و فجور مىپردازد و کسى مانند من با شخصى مثل او بیعت نمىکند ولى - مهلت بده - تا صبح شود و دو طرف در کار خود بیندیشیم تا معلوم شود کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم.
این زینب (س) است که مى گوید: این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، درحالى که فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشته اید؟ همان که در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما بود. او که ترس را ترسانده، زنجیر را پاره کرده و دشمن را به اسارت سخنان رسوا کننده یزید مى بیند که با چوب خیزران به لب و دندان خون خدا جسارت مى کند، فریاد مى زند «تبت یدا ابى لهب».اى یزید! دستانت بریده باد! آیا مى دانى چه مى کنى؟ آیا مى دانى که چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا(ص)، پسر مکه و منى و پسر فاطمه زهرا (س) مى کوبى؟ ناله چنان جانسوز بود که هرکس در آن مجلس بود به گریه درآمد.
آن زمان که حسین و یارانش از سوى دشمن یاغى معرفى مى شدند، این زینب (س) بود که امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منى»، «حبیب رسول خدا» و داراى ده ها صفت دیگر معرفى کرد.
حضرت زینب به جهت علاقه وافری که به برادرش امام حسین داشت، هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط کرد که هر گاه امام حسین خواست به سفر برود، زینب بتواند همراه برادرش برود و عبدالله از رفتن وی ممانعت نکند.
بنابراین در سفر امام حسین به کربلا حضرت زینب نیز به همراه امام و یار و پشتیبان ایشان بود. پس از شهادت امام نیز حضرت زینب از فرزند برادرش علی بن الحسین السجاد(ع) حمایت و پشتیبانی می کرد.
روز عاشورا یکی از سخت ترین و دردناک ترین روزها برای زینب (س) بود. او می دید چگونه لشکر عمر سعد، فرزندان و ذریه رسول خدا را به شهادت می رسانند و سر از بدنشان جدا می سازند. او در مقابل این اعمال احساس وظیفه می کرد و در برابر این معایب خویشتنداری کرده و سرپرستی خاندان عصمت را بر عهده گرفت. در ماجرای غم انگیز کربلا، منابع در چند جا از زینب نام برده اند. یکی در وقتی که علی اکبر(ع) به زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. نقل شده است که زینب خود را به میدان رسانید و روی کشته علی اکبر انداخت تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهی که با دیدن پیکر قطعه قطعه علی اکبر بر حضرت وارد شده، بکاهد. در جای دیگر می بینیم که فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) به نام عبدالله، با دیدن پیکر به خاک افتاده عمو، از خیمه بیرون می دود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در این جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده که «خواهر جان! این کودک را نگهدار» زینب فورا می دود و عبدالله را می گیرد، اما کودک دست خود را از دست عمه می کشد و بالاخره خود را به عمو می رساند و روی بدن نازنین عمو به دست آن سنگدلان به شهادت می رسد و دیگر جایی که از زینب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامی که امام حسین(ع) برای خداحافظی به نزد زنها می آید و زینب را مخاطب ساخته و جامه کهنه ای می خواهد تا زیر لباس های خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتی نکنند و بدن وی را برهنه نسازند.