جدّ علامه طباطبائی(ره)
جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و …) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:
« و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین »
با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.
ولادت: علامه طباطبایی
ولادت:
علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
تحصیلات واساتید :
سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))
و در همان جلسه فرمود:
(( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
همونی رو که قلبم میگه می خوام ؛
یه صبح دیگه و یه حال تازه ،
یه رویایی که آرامش بسازه ؛
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام ؛
دلم می خواد روی ابرا بشینم ،
تا دنیا رو از این بهتر ببینم ؛
خدایا قلب من پیش تو گیره ،
کنار تو همه چی بی نظیره !
می تونم غصه رو از هم بپاشم ،
می تونم عاشقِ خورشید باشم …
کنار تو همه چی خوب میشه ،
می تونم عاشقت باشم همیشه ؛
دلم قرصه به خورشید و به ماهت ،
دلم قرصه به گرمای نگاهت …
ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است ،
ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است ،
و نشانه های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می دهند ؛
هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمی گردد ؛
نه چشم کسی که او را ندیده می تواند انکارش کند ،
و نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهده اش نماید ..
در والایی و برتری از همه پیشی گرفته ؛
پس، از او برتر چیزی نیست ،
و آنچنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزی نمی تواند باشد …
مرتبه ی بلند او را از پدیده هایش دور نساخته ،
و نزدیکی او با پدیده ها، او را مساوی چیزی قرار نداده است ..
عقل ها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته ،
اما از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است ..
پس اوست که همه ی نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند ،
و دل های منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است ،
خدایی که برتر از گفتار تشبیه کنندگان و پندار منکران است …
“خطبه ی 49 نهج البلاغه”
خدایــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــا . . .
خدایــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــا . . .
وقتی همه چیز را به تو می سپارم ،
نورِ بی کرانِ تو در من جریان می یابد ؛
و دعایم به بهترین شیوه ی ممکن متجلی می شود . . .
پس هم اکنون خود را در آغوش تو رها می کنم ،
تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم ،
در حضور امن و گرمِ تو ،
به آرامی ذوب شوند و از میان بروند . . .