تلنگر برای چند دقیقه تفکر
تلنگر برای چند دقیقه تفکر
میگویند شهدای مدافع حرم برای پول میروند
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان به نقل از جوان انلاین، مردان مدافع حرم اگرچه قدم در میدان مبارزه میگذارند، در پی همه این رفتنها اراده و خلوص زنانی است که توشه راه میبندند و راهیشان میکنند. اسماعیلهایی که یک به یک به قربانگاه ابراهیمی میروند و فدایی عمه سادات میشوند، اما شاگردانی در مکتب خود تربیت میکنند به نام همسران مدافع حرم؛ شیرزنانی که در گردان زينب (س) ثبتنام کرده و در سنگر صبر و مقاومت، جهاد میکنند. این بار با فاطمه صالحی همسر شهید اسماعیل خانزاده همکلام شدهایم تا از روزهای زندگی با یک شهید مدافع حرم بگوید.
گویی شما و شهید اهل یک منطقه و روستا بودید؟
اسماعیل بچه محل ما بود. همدیگر را خوب میشناختیم. اسماعیل متولد 19 شهريور 1363 بود و من متولد 1367 ما اهل روستای زنگیکلاه بخش سرخرود شهرستان محمود آباد استان مازندران هستیم. روستای ما 15 شهید دفاع مقدس دارد و یک شهید مدافع حرم. آشنایی و ازدواج ما سنتی بود و در تاریخ 28 مرداد ماه 1384 با هم وصلت کردیم.
زمان ازدواجتان هم شغل نظامی داشتند؟
بله، آن زمان اسماعیلم در لشکر 25 کربلا پاسدار بود و در آن لشکر خدمت میکرد. همان اوایل آشنایی هم از سختی راه و همراهی با یک نظامی برایم گفت. از مشکلات سر راه و مأموریتهایی که امکان دارد او را از خانه و زندگی دور نگه دارد و شاید نتواند در کنارم باشد. اولین حرفش در زندگی شهادت بود.
پس مسئله شهادت در خانواده شما امری ملموس بود؟ مشکلی با این موضوع نداشتید؟
در طول زندگی با ایشان در میان جمع دوستان و همکاران حرف از شهادت بود و شهید شدنش. اسماعیلم بسیار از نبودش برایم صحبت میکرد. در واقع من را آماده شهادتش کرده بود و میگفت: خیلی زود تنها میشوی. باید صبر داشته باشی. اسماعیل ارادت خاصی به شهدای جنگ تحمیلی و دفاع مقدس داشت. ارادتی که در نهایت خلوص او را به جمع شهدا رساند. دلبستگی خاصی هم به شهیدان شیرودی، کشوری و شهید مهدی باکری داشت و در طول زندگیاش از این سه بزرگوار استمداد میطلبید وحوائجش را از آنها میخواست. خوب به یاد دارم زمانی که میخواست به استخدام سپاه در بیاید خواب شهید شیرودی را دیده بود. میگفت خواب دیدم شهید شیرودی آمد و لباس پاسداری را به من داد. برای همین دیگر شکی نداشتم که جزو سپاهیان خواهم شد.
چند سال در کنار شهید زندگی کردید؟ از ایشان فرزندی هم دارید؟
من و همسنگر زندگیام 10 سال با هم و در کنار هم زندگی شیرینی داشتیم. 10 سالی که خیلی خیلی زود گذشت. من از ایشان فرزند دختری به نام نرگس دارم. تنها یادگار شهیدم که متولد 12 اسفند ماه 1388 است.
خانم صالحی به نظر شما چه شاخصههای اخلاقی در همسرتان ایشان را به عاقبتی چون شهادت رساند؟
اسماعیل بسیار خوشبرخورد بود و مهربان. بسیار خونگرم و دلسوز. همیشه لبخند به لب داشت. اسماعیل سرباز ولایت فقیه بود و عاشق رهبرش. برای اولین و آخرین بار 11 آذرماه 1394 برای دفاع از حرم رفت. وقتی که حرف از رفتن و سوریه به میان آمد دلم خیلی لرزید، گویی میدانستم که دیگر بازنمیگردد و آخرین مأموریتش خواهد بود.
با رفتنش مخالفت نکردید؟
نه، مخالفتی برای رفتنش نداشتم، چون میدانستم که با فردی نظامی ازدواج کردهام که همه کارش یعنی مأموریت و نبودنهایی که برای حفظ اسلام، کشور و آرمانهای نظام است. میگفت وقتی قبول کردی که همسر یک نظامی باشی، دیگر برای مأموریت رفتنهایم نباید بهانهای داشته باشی. استدلال میکرد که اگر من نروم و بقیه نروند، چه کسی باید برای دفاع از حرم عمه جانم زينب (س) برود. اگر ما نرویم دوباره صحنه کربلا تکرار میشود و عمه سادات به اسارت میرود. اگر جلوی رفتن من را برای دفاع از اسلام و حریم آل الله بگیری فرقی با زنان کوفه نخواهی داشت. من راضی بودم اما پیش از رفتن پدر و مادرش را فرستاد کربلا بعد خودش راهی سوریه شد.
چه مسئولیتی داشت؟
در محل کارش مسئول عملیات بود، اما در سوریه کمک تیربارچی بود.
از لحظات سخت جدایی برایمان بگویید.
لحظات آخر جدایی بسیار برایم دشوار بود. اولین بار و آخرین بار رفتن اسماعیلم بود و من میدانستم این رفتن را دیگر بازگشتی نیست. موقع رفتن برمیگشت و پشت سرش را نگاه میکرد، با دیدن این حالت بیشتر مضطرب میشدم و نگاههایش دلم را میلرزاند. دخترمان نرگس هم انگاری متوجه شده بود که دیگر بابایش را نخواهد دید. برای اینکه نرگس ناراحت نشود و غصه نخورد به او میگفت: میخواهم بروم سوریه زیارت. آن لحظه نرگس گریه میکرد و چون همسرم نمیتوانست اشکهای دخترکش را ببیند میگفت میروم زیارت و زود برمیگردم.
شهادت ایشان کجا و به چه صورتی رقم خورد؟
اسماعیلم مدت 18 روز در جبهه حضور داشت. در روند یکی از عملیاتها در منطقه رهبه سوریه با اصابت گلوله تک تیراندازهای تکفیری به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش رسید، من در خانه پدرم بودم که خواهرم زنگ زد و گفت همان جا بمان تا من بیایم. وقتی آمد خالهام همراهش بود. گفتند شوهر خالهمان که پاسدار بازنشسته است گفته آقا اسماعیل مجروح شده است. ابتدا باور نکردم چون همیشه آقا اسماعیل به من میگفت وقتی که یکی از بچهها شهید میشود به خانواده شهدا میگویند که مجروح شده، برای همین باورنکردم که مجروح شده و متوجه شهادتش شدم. اسماعیلم در راه اسلام قربانی شد. وقتی خبر شهادتش را دادند، خیلی بیتاب شدم. همه زندگیام دراین 10 سال مانند یک فیلم از جلوی چشمانم گذشت. اسماعیلم را خودم با دستان خودم بدرقه کردم تا قربانی راه اسلام و قرآن و دینش بشود و مدافع حرم اهل بیتش شود. 29 آذرماه سال 1394 هرگز از یاد و خاطره من نخواهد رفت؛ تاریخ آسمانی شدن اسماعیلم.
همسرتان تنها شهید مدافع حرم روستایتان بود، تشییع او چطور برگزار شد؟
اسماعیل را در تاریخ 2 دی 1394 در روستای زنگیکلاه، شهرستان محمودآباد به خاک سپردم. مراسم خیلی خوبی برگزار شد. مراسمی که در شأن و مرتبه شهید مدافع حرم عمه سادات بود. مراسمی باشکوه در حد و اندازه سرباز ولایت و رهرو کربلاییان. بسیجیان پایگاه محل بسیار برای این مراسم و برگزاریاش زحمت کشیدند. از همین جا از همه آنها قدردانی میکنم.
اسماعیل وقتی گلزار شهدای روستا را میدید به من میگفت: کنار شهدا یک جای خالی مانده است، دعا کن جای من باشد. میگفت من آخر باید شهید بشوم که میشوم.
پاسخ شما به طعنه زنندگان چیست؟
متأسفانه کنایههای تلخی است که دلمان را میسوزاند. اما اگر آنها بر این باورند که مردان مبارز و مدافع ما برای دریافت امکانات و وجوه نقدی به سوریه و عراق و لبنان میروند پس چرا نشستهاند، آنها هم راهی شوند. مگر حرف از پول و مال دنیا نمیزنند و دغدغه این چیزها را ندارند، پس بسم الله. بروند و ببینند میتوانند یک روز هم در آنجا دوام بیاورند و با دشمنان بجنگند. آنها نمیدانند و همه این حرفها را میزنند تا آب به آسیاب دشمن بریزند. نمیدانند که مردان ما از همه دوست داشتنها و تعلقات دنیایی، همه داشتههایشان برای چیزی والاتر و بالاتر و برای رضای خالق هستی گذشتند و رفتند و با شهادت با معبود خود دیدار کردند.
من امروز بسیار خوشحالم از اینکه اسماعیلم، همه هستیام به آنچه میخواست دست یافت. خیلی خوشحالم از این که ثابت کرد عمه جانمان زینب (س) تنها نیستند و مدافعان حرمشان اجازه نخواهند داد که بیبی جان تنها بمانند. برای من و خانواده شهدای مدافع حرم همین بس که امام خامنهای از شهدای مدافع حرم با عنوان اولیا الله نام بردهاند.
بعد از شهادت همسرتان اطرافیان چه عکسالعملی نشان دادند.
همه میدانستند و همیشه میگفتند که آقا اسماعیل در این دنیا ماندنی نبود. به نظر من هر کسی وقتی واقعاً از خدا بخواهد به آرزویش میرسد. اسماعیل هم همیشه از همه میخواست تا برای شهادتش دعا کنند. برخی هم میگفتند که چرا راضی شدی که همسرت برای جنگ به کشوری دیگر برود. من هم به آنها میگویم از همان ابتدا با آگاهی از شغل همسرم و مسئولیتهایی که داشت جواب بله دادم. من قبول کردم که مأموریتهایش را انجام دهد. او به ندای امام زمانش بلی گفت و رفت.
در ایام ماه مبارک رمضان قرار داریم، چه خاطراتی از این ماه پربرکت دارید؟
ماه رمضان امسال را با مرور خاطراتش سپری میکنم. با اینکه اسماعیل باید صبحهای زود سر کارش حاضر میشد و خیلی کم میخوابید.همیشه بعد از برگشتمان از مسجد، میرفتیم داخل حیاط به باغچه کوچکمان آب میدادیم. این کار هر شب ما بود. این شبها بیاسماعیلم من به جای او به باغچه خانهمان آب میدهم. خوب به یاد دارم پارسال شب احیا با هم حلوا درست کردیم برای کسانی که در مسجد در حال عبادت و دعا خواندن بودند. انگار همان شب ماه مبارک رمضان بود که از خدا خواست به آرزویش برسد.
پس این روزها و شبها برای او دلتنگ میشوید؟
بله مگر میشود که دلتنگ نشوم؟ دلتنگی ما همسران شهدا که هر روز و هر لحظه و هر ثانیه بیشتر میشود. من خیلی بیتابش میشوم و او به خوابم میآید. وقتی که دیر به دیر به خوابم میآید، دیوانه میشوم. در خواب میبینم که اسماعیل به خانه میآید و مانند گذشته و زمانی که زندگی دنیوی داشت کنارمان مینشیند و با هم صحبت میکنیم و غذا میخوریم. با همه این دلتنگیها، او برای من و نرگس زنده است. شهدا زندهاند و عند ربهم یرزقونند.
شهید سفارشی برای تنها دردانه زندگیاش نرگس خانم نداشت؟
از آنجایی که همیشه صحبت از شهادتش بود به من بسیار سفارش میکرد و میگفت بعد شهادتم مواظب نرگس باش. باید خیلی صبور باشی و خیلی استقامت کنی. میگفت نرگس باید مکتبی و زهرایی تربیت شود. همیشه میگفت میخواهم نرگس یک خانم باوقار و باحجاب شود. من هم امیدوارم که بتوانم با کمک شهید همان طوری که خودشان خواستند پرورش پیدا کنند و حافظ قرآن شوند.
سخن پایانی.
هیچ وقت تصور نمیکردم که روزی بدون اسماعیل باشم. چون همه حرفهای شهیدم به شوخی بود. حتی حرف جدیاش را هم به شوخی میگفت. لحظات آخر جدایی گویی هر دوی ما میدانستیم که هرگز همدیگر را نمیبینیم. برای همین دائم به من میگفت باید خیلی مواظب خودت و نرگس باشی. باید خیلی مقاوم باشی. میگفتم اسماعیل جان شما که خیلی مأموریت میروی این بار چرا این طوری خداحافظی میکنی و این حرفها را میزنی؟ وقتی میدید من نگران میشوم میگفت: شوخی میکنم تا ببینم چقدر دوستم داری. به ایشان میگفتم این شوخی را اصلاً دوست ندارم میخندید و میگفت ولی باید تحمل کنی. اما این روزها حال و روز همسران شهدا به ویژه شهدای مدافع حرم را بیشتر درک میکنم، امروز درک میکنم چهها کشیدند و با چه سختیهایی زندگی میکنند.
هالیوود واهداف آن
هالیوود به عنوان قطب فیلمسازی دنیا همیشه این طور پر رونق نبوده است. رونق امروز هالیوود مدیون اولینهاست. اولین ساکن غیر آمریکایی منطقهای که امروزه آن را با نام هالیوود میشناسیم، دون توماس یورکیدیز متولد مکزیک بود که در سال 1853 خانهای در منطقهای ساخت که امروزه در قسمت شمال غربی هالیوود واقع شده است. نام هالیوود توسط خانم هاروی هندرسون ویلکاکس، همسر یکی از اولین صاحبان بنگاههای معاملات ملکی منطقه در سال 1886 بر روی خانه و زمینهایش گذاشته شد. نام هالیوود آنطور که میگویند هیچ ارتباطی با بوتههایی وارداتی از انگلستان ندارد. ماجرای کشف نام هالیوود توسط خانم ویلکاکس به این شرح است که او در سفری با قطار به مقصد خانهاش در شرق کشور با زنی آشنا میشود که در نزدیکیهای شیکاگو خانهای مخصوص تعطیلات تابستان داشته و نام آن را «هالیوود» گذاشته است. ویلکاکس آنقدر شیفته این نام میشود که تصمیم میگیرد با کسب اجازه این نام را بر روی املاک خود بگذارد. روستای هالیوود و زمینهای اطراف آن در سال 1903 به عنوان بخشی مستقل شناخته و صاحب شهرداری شدند اما در سال 1910 شهروندان آن طی رایگیری خواستار شدند که بخشی از لسآنجلس به حساب بیاند تا به این وسیله بتوانند به راحتی به منابع آبی دسترسی داشته باشند در آن زمان ساکنان هالیوود پنج هزار نفر بودند. در سال 1919 این تعداد به 35 هزار نفر و در سال 1925 به 130 هزار نفر افزایش پیدا کرد. داگلاس فربنکس اولین کسی بود که با اجازه خانهای واقع در جاده سامیت در سال 1919 ساکن بورلی هیلز شد. بورلی هیلز آن زمان بیشتر به کشت محصولات کشاورزی اختصاص داشت. اولین ستاره سینمای که ساکن ساحل مالیبو شد، آنان کیو نیلسن بود که در سال 1928 وارد خانهای در شمال رودخانه مالیبو شد. بعد از او کالا را باو، گلوریا سوانسن، رونالد کولمن و فرانک کاپرا هم به این منطقه آمدند و ظرف دو سال لقب «مستمرهی سینمایی مالیبو» برا ی آن انتخاب شد. اولین فیلمی که در هالیود ساخته شد، فیلم در کالیفرنیای قدیمی (1910) ساخته دیوید وارک گریفیث بود. این مودرام به ماجرای رابطه بانویی اسپانیایی (ماریون لئونارد) و مردی قهرمان که بعدها فرماندار کالیفرنیا میشود (فرانک گردندین) میپرداخت. در کالیفرنیای قدیمی ظرف دو روز طی روزهای دوم و سوم فوریه 1910 فیلمبرداری شد ودر روز 10 مارس همان سال به نمایش درآمد. ساخت اولین استودیو در هالیود در نتیجه شیر یا خط انداختن صورت گرفت. ماجرا از این قرار بود که آل کریستی، مدیر ارشد کمپانی سنتور، تصمیم گرفته بود در کالیفرنیا فیلم وسترن بسازد. مدتها بود که او در نیوجرسی قصد اجرای این کار را داشت اما دیگر از تدارکات بیش از حد خسته شده بود. دیوید هورسلی، مالک کمپانی، معتقد بود که فلوریدا گزینه بهتری برای انجام این کار است، اما با پیشنهاد کریستی مبنی بر شیر یا خط انداختن بر سرکالیفرنیا و فلوریدا موافقت کرد. کریستی سکه را به هوا انداخت و وقتی سکه پایین آمد، او برنده شرط شد. جستچو در کالیفرنیای جنوبی شروع شد و در نهایت کریستی خانهای در بولوار سانست با شماره پلاک 6121 پیدا کرد که برای ساخت استودیو مناسبت به نظر میرسید و او اجاره ماهیانه آن 40 دلار بود در اکتبر 1911 آن ساختمان به استودیو تبدیل شد و نام آن را استودیوی نستور گذاشتند. در پایان سال بعد در هالیوود 15 کمپانی فیلمسازی سرگرم فعالیت بودند. اولین فیلم ناطقی که در هالیوود ساخته شد، دارند میآیند مرا بگیرند (1926) نام دشات. در این فیلم کوتاه شیک سیل کمدین بازی میکرد. علامت معروف هالیوود در سال 1923 در تپههای هالیود با هزینهای معادل 21 هزار دلار ساخته شد در ابتدا این علامت «هالیوود لند» بود که هر حرف آن 30 فوت عرض و 50 فوت طول داشت و از ورقههای فلزی 3 در 9 فوت ساخته شده بود. در این قالبها لامپهایی قرار داده شده بود و مردی به نام آلبرت هم استخدام شده بود تا بیست و چهار ساعته در آن محل کشیک بدهد و به محض سوخته یکی از لامپها آن را عوض کند. این علامت در سال 1973 به عنوان یکی از آثار مشهور شهر ثبت شد. پنج سال بعد نشان اصلی با استفاده بودجهای که جین اوتری، آلیس کوپر و هیو هفنر تامین کرده بودند، با حرف نوسازی جایگزین شد. این کار 27 هزار دلار در ازای هر حرف خرج برداشت. بقایای نشان قبلی هم به هنک برگر فروخته شد و او نشان را قطعه قطعه کرد و هر قطعه آن را به آنهایی که دوست داشتند گوشهای از علامت را یادگاری داشته باشند، به مبلغ 29 دلار و 95 سنت فروخت. هدف هالیوود در دنیا بخشی از سخنان پناهیان در سبک زندگی مقلد کفار نباشیم/ یهود از طریق هالیوود برای ما سبک زندگی درست میکند · صهیونیستها خیلی رذل هستند و مثل آب خوردن آدم میکشند و در اوج رذالت، جریانی به نام هالیوود را هدایت میکنند. یهود در حالی که غیریهود را حیوان میداند، از طریق هالیوود برای ما سبک زندگی درست میکند. یعنی همان آدمهای کثیف به ما میگویند اینطوری زندگی کن. دانشگاههای ما را مختلط میکنند، در حالی که در جوامع یهود محیط زنان از مردان تفکیک میشود. · فیلم «غریبهای در میان ما» را نگاه کنید، در اتوبوس بین دخترها و پسرها پرده میکشند و معتقدند حیوانات باید مختلط باشند، ولی ما آدم هستیم. چرا در جوامع یهودی غرب زن و مرد این قدر از هم تفکیک میشوند؟ در همان فیلم نشان میدهد که خاخام یهودی با یک دختر کارآگاه دست نمیدهد و طوری نگاه میکند که گویی این فرد شعور ندارد که بفهمد نباید زن و مرد با هم دست بدهند. آنوقت برای ما نسخۀ یک سبک زندگی مختلط میپیچینند · ما نباید سبک زندگی خود را از دشمنان بگیریم. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند این نصرت خدا برای بندگان خوبش کافی است که ببینند دشمن خدا، گناه میکند. (کَفَى الْمُؤْمِنَ مِنَ اللَّهِ نُصْرَةً أَنْ یَرَى عَدُوَّهُ یَعْمَلُ بِمَعَاصِی اللَّهِ؛ صفات الشیعه/۳۷). انگار خداوند متعال بفرماید: تو دیدی دشمن من گناه میکند پس تو گناه نکن. اگر آنها در سبک زندگی دینی فقط بتوانند همین غیرت دینی تو را از بین ببرند، همه هستی تو را گرفتهاند. آن وقت اسلام برای اینکه غیرت دینی تو حفظ شود، میگوید حرام است قیافهات را شبیه کفار بکنی. شباهت به کفار حرام است. ———————————————– منبع : خبر آنلاین
تهران تا کربلا با پای پیاده
تهران تا کربلا با پای پیاده
photo_2016-11-04_23-32-07.jpg
شناسهٔ خبر: 3811544 - شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۷
مجله مهر > دیگر رسانه ها
«کمال شیرافکن» جوان تهرانی است که برای اولین سفر کربلای خود برنامه ویژهای ریخت. او تصمیم گرفت این سفر را پای پیاده از در خانهاش تا کربلا آغاز کند.
مجله مهر: روزهای پیش رو، روزهایی است که زائران اربعین حسینی دل توی دلشان نیست. باروبندیل و کفشهایشان را آماده کردهاند. بلیتهایشان را گرفتهاند و حالا منتظرند پا در دل جادهها بگذارند. هرکس سفر را بهگونهای آغاز میکند تا خودش را به جاده نجف کربلا برساند؛ اما «کمال شیرافکن» زائری است که در اولین سفر کربلای خود تصمیم گرفت همه راه را از خانه تا حرم پیاده طی کند. برای همین کوله بارش را جمع کرد و صبح تاسوعا از خانه راه افتاد و به سمت حرم حرکت کرد. با این زائر پیاده حسینی درحالیکه بیش از ۸۰۰ کیلومتر از راه را طی کرده بود همراه شدیم تا از حال و هوای خوب این روزهایش باخبر شویم.
برای این سفر ۱۸ کیلو وزن کم کردم
«کمال شیرافکن» متولد ۱۳۵۸ در شمیرانات تهران است و سالهاست در صنف آهنفروشی و آهنگری مشغول است. چند سالی دلش هوای حرم داشت؛ اما میخواست اولین سفرش به کربلا با پاهای پیاده باشد تا اینکه امسال بالاخره راهی شد: «چند سالی میخواستم بروم اما قسمتم نمیشد. همیشه دلم میخواست چندنفری برویم چون فکر میکردم تنهایی خیلی سخت باشد و اینکه از تنهایی رفتن هم میترسیدم. امسال هم بنا بود با یکی از دوستانم بیایم؛ اما برای آن بنده خدا مشکلی پیش آمد و خودم راهی شدم. همیشه فکر میکردم که خودم را به مرز میرسانم بعد ازآنجا تا حرم را پیاده میروم. ولی به دلم افتاد که از در خانه پیاده بروم.»
آقای شیرافکن میگوید از شوق و استرس این سفر یک هفته شبها نخوابیده و مدام فکر برنامهریزی بوده است: «مدام برنامه میریختم که درراه برایم مشکلی پیش نیاید. مثلاً اینکه درراه چه چیزی بخورم یا چهکار کنم. من اصلاً آدم پیادهروی نیستم. خیلی سال است ورزش میکنم اما اهل پیادهروی نبودم. برای این پیادهروی هم از ۶ ماه قبل برنامهریزی کرده بودم. حدود ۱۸ کیلو وزن کم کردم که راحتتر راه بروم. ۶ سال بود این دغدغه را داشتم که آخر به آرزویم رسیدم.»
تنهایی سفر رفتن در اربعین حال بیشتری دارد
تنهایی سفر کردن و به جاده زدن عالمی دارد که آقای شیرافکن آن را شیرینترین بخش سفر میداند و در این سفر حسابی وقت دارد با خودش و دلش خلوت کند. برای همین تلفن همراهش پراست از چیزهایی که قرار است همه آنها را در این سفر خوب گوش کند: «توی راه سخنرانیهای حاجآقا علوی را گوش میکنم. بعد هم نوحهها و شورهای مداحانی مثل آقای حسن خلج، جواد مقدم و محمود کریمی را در تلفن همراهم ریختهام و همراهشان درراه زمزمه و گریه میکنم. آنقدر این خلوت خوب است که وقتی دوستم که نتوانسته بود بیاید با من تماس گرفت، گفتم میخواهی بیا کرمانشاه باهم ازاینجا برویم؛ اما راستش دوست ندارم بیایی چون من تنهایی خیلی راحتم و اگر بیایی خلوتم را به هم میزنی. در این مسیر اتفاقات و حسوحالی برای آدم به وجود میآید که نمیتوان با هیچ ترازویی آن را سنجید. درراه با اهلبیت (ع) حرف میزنم و کلی از آنها تشکر میکنم که مرا طلبیدند.»
روزی ۴۰ کیلومتر راه میرفتم
سفر آقای شیرافکن درست از صبح تاسوعا از در خانهاش در لواسانات تهران شروع میشود. او شب به هیئت همیشگیاش در خیابان کارگر تهران میرسد تا در آنجا استراحت کند و بعدازآن در روز بعد تا عوارضی اول جاده ساوه تهران پیاده میرود: «روزی ۴۰ کیلومتر راه میرفتم؛ اما دیدم طبق برنامه لازم نیست که این مقدار پیاده بروم و بعدازآن روزی حدود ۲۰ کیلومتر رفتم. روز اولازهمه روزها سختتر بود. اولش به خودم گفتم این چهکاری ست اما در طول مسیر اصلاً این اتفاق نیفتاد. من در این ۲۱ شبی که بیرون خوابیدم حتی از خانه خودم راحتتر بودم. من چادر و کیسهخواب دارم اما اصلاً مردم نمیگذارند که در حسینیهها بخوابی. از این تعداد شب هم شاید فقط دو یا سه شب را در حسینیه خوابیدم. باقی شبها را مردم از من با بهترین غذایشان پذیرایی کردند.»
زمان خستگی از حضرت زهرا(س) مدد میگیرم
درزمانی که ما با آقای شیرافکن حرف میزنیم او بیش از ۸۰۰ کیلومتر را طی کرده و به نزدیکیهای ایلام رسیده است. او به ما میگوید آنقدر این سفر پیاده برایش جذاب است که دوست ندارد تمام شود: «این سفر در اختیار من نبوده است که اگر بود، من یک کیلومتر را هم نمیتوانستم بروم. من حتی در حالت عادی یکشب هم سختم است دور از مادرم جایی بگذرانم. چه برسد به اینکه ۸۰۰ کیلومتر را پیاده راه بروم. خودشان مرا به این سمت میکشند و این وسط هیچ «من»ی وجود ندارد. آنقدر برایم خوب و خوش بوده است که انگار هنوز یکشب هم نگذشته است و من دارم یک سفر طولانی را سپری میکنم. من نمیتوانم خوب حرف بزنم چون حالم توصیف نکردنی است. در این سفر هرگاه خسته شدم از حضرت زهرا (س) مدد خواستهام. من عاشق قمر بنیهاشم (ع) هستم. پرچم من هم نام مقدس ایشان را دارد ولی برای رفع خستگیهایم از خانم فاطمه زهرا (س) مدد خواستم.»
مردم لباسهایم را به زور میشویند
یک کولهپشتی و یک پرچم «یا ابوالفضل» نشان میدهد مردی که در کنار جاده میرود مسافر کربلاست. برای همین همه آنهایی که این مسافر پیاده را میبینند برایش دست تکان میدهند و ابراز محبت میکنند: «چون پرچمدارم همه میفهمند. برایم بوق و چراغ میزنند. پول و نامه به من میدهند که برایشان ببرم. الآن کیف من پراست از پولهایی که سفارش کردهاند در حرم آقا بیندازم. آنقدر به من محبت میکنند که شرمندهشان میشوم. در همدان مرا به خانه بردند و بهزور لباسهایم را شستند. گاهی به من بهزور خرجی میدهند و میگویند که برای خودم درراه خرج کنم تا ثوابش را آنها ببرند. تا الآن حدود ۳۰۰ هزار تومان به من پول دادهاند که در حرم بیندازم. در مسیر یک آقایی وقتی پرچمم را دید و فهمید کربلا میروم خودش را از آن پرچینی که بود پرت کرد پایین و به من رساند. بعد حسابی مرا در آغوش گرفت و گریه کرد. همه به من التماس دعا گفتهاند و این کارها باعث شده حس کنم مسئولیت سنگینی دارم.»
تنها آرزویم این است که سال بعد این سفر را تکرار کنم
بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر پیادهروی برای کسی که اولین بار است زائر کربلا میشود خاطره شیرینی است که در تمام عمر از یادش نخواهد رفت، اما آقای شیرافکن میگوید دوست دارد این سفر را دوباره و چندباره در سالهای بعد تکرار کند: «تمام آرزویم این است که دوباره اجازه بدهند این راه را همینطور پیاده طی کنم. تا الآن هم شکرگزارم که این اجازه را امسال به من دادند. دوست دارم این سفر از من آدم دیگری بسازد. یک انقلاب درونی در من ایجاد شود که باعث رشد و دگرگونی شود. دلم میخواهد کمکم کنند صبر و ایثارم بیشتر شود. عشق در درونم زنده شود و جلوه کند. وقتی آمدم خیلی آرزوها داشتم؛ اما در حین مسیر همهشان پاک شد و الآن تنها آرزویم این است که سال بعد هم بتوانم این کار را با دوستانم تکرار کنم. درست است تنهایی لذتبخشتر است؛ اما دوست دارم این لذت را دیگران هم ببرند.»
عطیه همتی
FacebookTwitterGoogle+اشتراک
mehrnews.com/news/3811544/
برچسبها
اربعین حسینی پیاده روی اربعین زائران کربلا کربلا
چرا با پای پیلده به زیارت ار بعین میرویم ؟
زمان شیخ انصاری سفر زیارتی به کربلا با پای پیاده مرسوم بود، اما پس از ایشان این سیره کمرنگ شد تا آنکه مرحوم میرزای نوری زیارت به کربلا با پای پیاده را دوباره از نجف آغاز کرد.
مشرق نوشت: زیارت، راهکار برقراری ارتباط با معصوم(ع) در زمان غیبت و ظهور و در زمان حیات و ممات اوست، زیارت، از مهمترین عوامل تربیتی و راهبرد اهلبیت(ع) برای ایجاد، تقویت و تعمیق ارتباط شیعیان با ارواح آسمانی و مطهر خاندان عصمت است،این ارتباط باید از یک ارتباط موقت و احساسی و مقطعی فراتر رفته به ارتباطی دائمی و عارفانه تبدیل شود تا برآیند آن، تربیت شیعهای واقعی و عاشق اهل بیت(ع) باشد، در ادامه به مبانی نظری زیارت پیاده به روایت مهدی نیلیپور از نشریه خلق اشاره میشود:
ساز و کار زیارت، ابزاری معنوی و بسیار مؤثر و روحافزاست که در فرهنگ تشیع، جایگاهی ویژه دارد. زیارت از دیدگاه اهل بیت(ع) جریانی چند لایه با ابعاد فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، اقتصادی و عرفانی است که تأثیرات فردی و اجتماعی متعددی دارد.
شناخت مبانی نظری زیارت، آن هم زیارت با پای پیاده، انگیزه بهرهمندی از برکات بیشمار آن را دوچندان میکند و گامی مؤثر در راستای ترویج و تبلیغ فرهنگ ناب زیارت است.
حضور در میان خیل زائران پیاده کربلا در ایام اربعین ۱۴۳۵ ق (۱۳۹۲ ش) بهانهای شد تا با نگاهی قرآنی و روایی به «مبانی نظری زیارت با پای پیاده» و آنگاه زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده به واکاوی اهمیت و ارزش این نوع زیارت بپردازیم.
در خصوص کیفیت زیارت؛ چه زیارت خانه خدا و مدینه منوره و چه زیارت سایر عتبات عالیات، با توجه به چگونگی طی کردن مسیر، دو مرتبه وجود دارد:
مرتبه نخست که مرتبه آسان و مرجوح است، همان طی مسیر با وسیله نقلیه و با استفاده از امکانات رفاهی در خوراک، پوشاک و مکان استراحت است که این قسم، خود دارای مراتب حداقلی تا حداکثری است.
مرتبه دوم مرتبه سختتر و راجح است که همان طی مسیر با پای پیاده و بهرهمندی از حداقل امکانات است، این قسم سفر زیارتی که برگرفته از روحیات جهادی بوده و در کمال سادگی و تنزه از امور رفاهی انجام میپذیرد، نوعی ریاضت شرعی است که برکات فراوان معنوی و تربیتی برای زائر به دنبال دارد.
از میان این دو قسم زیارت، شواهد و جهتگیریهای قرآنی، روایات و سیره انبیا و اولیای الهی و بسیاری از عرفا و بزرگان، ناظر به شیوه دوم است که در اینجا به تعدادی از این شواهد اشاره میکنیم:
۱ـ شاهد قرآنی
قرآن در آیه اعلام حج و بیان آداب حج، تشرف با پای پیاده را بر تشرف با مرکبسواری مقدم میشمارد و میفرماید: «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»؛ ای ابراهیم! در میان مردم برای ادای حج، بانگ برآور تا زائران پیاده و سواره بر هر شتر لاغری که از هر راه دوری میآیند، به سوی تو روی آورند، در تفسیر نور ذیل این آیه آمده است: پیاده رفتن به حج، برتر از سواره است؛ زیرا «رجالاً» قبل از «کل ضامر» آمده است، محمدبن احمد بن جزی نیز میگوید: برخی از علما به سبب مقدم بودن تعبیر پیادهروی در آیه، استدلال کردهاند که پیاده رفتن به حج از سواره رفتن، برتر است.
۲ـ شواهد روایی
این روایات را در دو بخش کلی میتوان بررسی کرد:
الف) روایات فضیلت زیارت خانه خدا با پای پیاده
پشیمانی به سبب ترک حج با پای پیاده
امام باقر(ع) فرمودند که ابن عباس گفت: بر چیزی پشیمان نشدم به اندازه پشیمانیام بر اینکه چرا پیاده به حج نرفتم؛ چرا که از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمودند: هر کس پیاده حج خانه خدا را انجام دهد، خداوند برای او هفت هزار عمل نیک از حسنات حرم مینویسد، گفته شد: ای رسول خدا! منظور از حسنات حرم چیست؟، فرمود: هزار هزار حسنه و فرمود: فضیلت پیاده حج گزاردن، مانند فضیلت ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است، در روایتی دیگر، منظور از حسنات الحرم، ۱۰۰ هزار برابر شدن حسنه بیان شده است.
یک حج پیاده، برتر از هفتاد حج سواره
و روایت شده است که هیچ بندهای به وسیلهای محبوبتر نزد خدا از راه پیمودن با پای پیاده به خانه محترمش، به او تقرب نجسته است، همانا یک حج با پای پیاده، با هفتاد حج برابر است.
تذکر: همانگونه که هر رکعت نماز در مسجد الحرام، ۱۰۰ هزار برابر نسبت به نماز در سایر مساجد پاداش دارد، عبادات وابسته به این مسجد نیز از فضیلت و ارزش والاتری برخودارند و از این رو در روایت برای بیان ثواب حج پیاده، از تعبیر «حسنات الحرم» استفاده شده است.
معانقه فرشتگان با حاجیان پیاده
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: همانا فرشتگان بر راه مکه میایستند و چون با حاجیان ملاقات کنند، بر حاجیان سوارهای که سایبان دارند، سلام میکنند و با کاروانهای سواره و بدون سایبان مصافحه و با حجاجی که پیاده آمدهاند معانقه میکنند.
طبق این روایت نورانی، میان حاجیانی که سوار بر مرکب و زیر سایهبان محمل، وارد حرم میشوند، با آنان که فقط سوارهاند و آنان که پیاده مسیر حج را طی میکنند، تفاوت بسیاری است؛ از این رو فرشتگان به گروه اول تنها سلام میدهند، با گروه دوم علاوه بر سلام دست نیز میدهند و با حاجیان پیاده علاوه بر سلام کردن و دست دادن، معانقه کرده، آنان را در آغوش میگیرند که این اکرام فوقالعاده نشانه شدت عنایت فرشتگان بر حاجیان پیاده و دلیل برتری حج پیاده بر حج سواره است.
ب) روایات فضیلت زیارت معصومان(ع) با پای پیاده
پاداش زیارت امیرالمؤمنین(ع) با پای پیاده
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: هر کس پیاده به زیارت حضرت امیرالمؤمنین(ع) برود، خداوند به عدد هر گامی که بر میدارد، حجی و عمرهای در نامه عملش بنویسد و اگر پیاده نیز برگردد به عدد هر گامی، دو حج و دو عمره در نامه عملش بنویسد، در این روایت، به صراحت به برتر بودن زیارت با پای پیاده چه در مسیر رفت و چه بازگشت اشاره شده است.
پاداش زیارت سیدالشهداء(ع) با پای پیاده
امام صادق(ع) به حسین بن علی بن ثویر فرمودند: هر کس به قصد زیارت قبر حسین بن علی(ع) از خانهاش بیرون آید، اگر پیاده باشد خداوند به ازای هر گامی که برمیدارد حسنهای برایش ثبت و گناهی از او پاک میکند و تا زمانی که به حائر حسینی برسد، خداوند او را از رستگاران و حاجترواشدگان منظور میفرماید و چون اعمالش را تمام کند، خداوند او را از افراد ظفرمند و رستگار ثبت میکند و هنگامی که میخواهد به دیار خود بازگردد، فرشتهای نزد او آمده، به او میگوید: من فرستاده خدا هستم، پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرماید: عملت را از نو آغاز کن که خداوند گناهان گذشته تو را بخشید.
۳ـ شواهدی از سیره اهل بیت(ع)
الف)امام مجتبی(ع) و بیست بار حج با پای پیاده
حلبی میگوید از امام صادق(ع) درباره فضیلت پیاده رفتن پرسیدم. حضرت فرمودند: امام حسن(ع) سه بار ثروت خود را با خدا تقسیم کرد؛ تا آنجا که یک کفش برای خود و کفشی در راه خدا، پیراهنی برای خود و پیراهنی در راه خدا، دیناری برای خود و دیناری در راه خدا تقدیم کرد و با پای پیاده، بیست حج به جای آورد.
ب)امام سجاد(ع) و حج با پای پیاده
ابراهیم بن علی از پدرش نقل میکند که امام سجاد(ع) پیاده حج به جا آورده، از مدینه تا مکه بیست روز راه رفت.
عبدالله بن مبارک گفت: سالی برای انجام حج به مکه رفتم. در بین راه، نوجوانی هفت یا هشت ساله بود که در کنار حجاج میرفت و زاد و توشه و مرکب سواری هم نداشت. پیش رفته، سلام کردم و عرض کردم: با چه کسی این بیابانها را طی میکنی؟، فرمود: با آفریننده این بیابان، جوابش به نظرم بزرگ آمد، گفتم: فرزندم! زاد و توشه مرکب سواری تو کجاست؟، فرمود: زاد من تقوایم و مرکبم دو پایم و هدفم مولایم است، باز در نظرم بزرگ آمد…. تا آنکه به مکه آمدم، پس از انجام اعمال حج در بازگشت در ابطح دیدم، مردم اطراف یک نفر را گرفتهاند، نگاه کردم، دیدم همان نوجوان است، پرسیدم کیست؟ گفتند: زین العابدین(ع)است.
ج)امام صادق(ع) و پیادهروی برای رمی جمرات
عنبسه بن مصعب گوید: امام صادق(ع) را در منا دیدم که گاهی پیاده و گاه سواره طی طریق میکند، مطلبی به ذهنم خطور کرد تا از حضرتش بپرسم، چون بر ایشان وارد شدم، آن حضرت بدون مقدمه سخن آغاز کرد و فرمود: همانا علی بن الحسین(ع) همیشه از منزلش با پای پیاده برای رمی جمرات میرفت و منزلگاه من، امروز از منزل او نسبت به جمرات کمی دورتر است، پس من سوار بر مرکب میروم تا به منزل او برسم و چون به منزل او رسیدم، پیاده میشوم و با پای پیاده برای رمی جمرات راهی میشوم.
د)امام زمان(عج) و پیادهروی هر ساله برای حج
ابونعیم انصاری زیدی میگوید: در روز ششم ماه ذیالحجه از سال ۲۹۳ قمری با جماعتی از حاجیان در مسجدالحرام و کنار مستجار بودیم، ناگاه جوانی از حال طواف به سوی ما آمد که دو حوله احرام به تن داشت و کفشهایش در دستش بود. چون او را دیدیم، از هیبتش همگی به پا خاستیم و در میان ما نبود، کسی جز آنکه ایستاد و بر او سلام داد، در این روایت طولانی آمده است که راوی، آن جوان را در شب عرفه نیز مشاهده کرد و گفت: از جمعیتی که اطراف آن جوان بودند، پرسیدم آیا این علوی را میشناسید؟، آنان گفتند: او هر سال با پای پیاده همراه ما حج به جای میآورد و در آخر روایت آمده است که او صاحب الزمان(عج) است.
۴ـ سیره اصحاب ائمه(ع)، علما و سایر شیعیان
الف)زیارت امام با پای پیاده، دلیل ارادت خالصانه اصحاب
عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ قَادِمٌ مِنْ خُرَاسَانَ مَاشِیاً فَأَخْرَجَ رِجْلَیْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا وَ قَالَ أَمَا وَ اللهِ مَا جَاءَ بِی مِنْ حَیْثُ جِئْتُ إِلَّا حُبُّکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ. فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ(ع): وَ اللهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ؟.
استاد مطهری(ره) در توضیح و ترجمه این روایت میفرمایند: شخصی که اهل خراسان بود، از راه دور با رنج فراوان آمد، خدمت امام باقر(ع) -عشق به اهل بیت او را کشانده بود-؛ در حالی که چون با پای پیاده آمده بود، کفشهایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن، شکاف زیادی برداشته بود، آمد خدمت امام با یک عشق و ولعی، خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خودش رسید. بعد پایش را نشان داد با آن شکافها که خون آمده بود و عرض کرد: یا ابن رسولالله! چیزی مرا به اینجا نیاورد جز صحبت شما اهل بیت که از خراسان تا اینجا پیاده آمدهام، امام(ع) این جمله را فرمود: هر کس هر چه را دوست داشته باشد، با هموست و حقیقتش همان میشود و با همان محشور میشود.
ب)زیارت جابربن عبدالله انصاری با پای پیاده
طبق برخی نقلها، جابربن عبدالله انصاری در اربعین اول، همراه با عطیه با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) مشرف شد.
ج)سیره علما در زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده
از نظر تاریخی، ظاهراً در زمان شیخ انصاری سفر زیارتی به کربلا با پای پیاده مرسوم بوده است، اما پس از ایشان این سیره کمرنگ شده تا آنکه مرحوم میرزای نوری که از محدثان بزرگ و استاد شیخ عباس قمی بود در زمان خود زیارت به سوی کربلا با پای پیاده را از نجف آغاز کرد و از آن پس این سنت حسنه در سیره بسیاری از علما و بزرگان دینی قرار گرفته است؛ بزرگانی چون آیات سیدمهدی بحرالعلوم، ملکی تبریزی، میرزای نایینی، شیخ محمدحسین اصفهانی (معروف به کمپانی)، همچنین در احوالات حکیم بزرگ ملاصدرا آمده است که او شش سفر با پای پیاده به حج مشرف شد.
به فضل الهی، امروزه نیز شاهدیم پس از سقوط رژیم بعث عراق، هر سال بر شکوه زیارت سیدالشهدا(ع) افزوده میشود، آن هم با پای پیاده و به ویژه در ایام اربعین حسینی(ع).