حدیث درباره سخن گفتن
قال علیه السلام:لاَ تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً، وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مُحْتَمَلاً.
امام علیه السلام فرمود : هر سخنى که از دهان کسى خارج مى شود، تا احتمال خیر و نیکى در آن مى یابى حمل بر فساد مکن.
سرمایه اصلى یک جامعه، اعتماد عمومى مردم نسبت به یکدیگر است، ازاین رو امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه دستورى در این زمینه مى دهد ومى فرماید: «هر سخنى که از زبان کسى خارج مى شود تا احتمال خیر و نیکى در آن مى یابى حمل بر فساد مکن»؛ (لاَ تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً، وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مُحْتَمَلاً). در کتاب شریف کافى به جاى «من احد»، «من اخیک» آمده است به این معنا که مسئله حسن ظن کامل را نسبت به برادران دینى ذکر کرده نه به هرکس.
در ضمن، امام علیه السلام راه مبارزه با سوءظن را نیز در این گفتار حکیمانه نشان داده است و آن اینکه انسان تمام احتمالات را درباره سخن یا عملى که از دیگرى سرمى زند مورد توجه قرار دهد و آنچه مناسب حسن ظن است برگزیند واحتمالات سوء را از فکر خود دور سازد. این کار سبب مى شود عُلقه و محبت و دوستى و مودت در میان افراد جامعه بیشتر و از پراکندگى و سلب اعتماد جلوگیرى شود و درنتیجه زمینه هاى همکارى که بر پایه اعتماد قرار دارد بیشتر گردد و برکات فزونترى بهره فرد وجامعه شود. افرادى که گرفتار سوءظن هستند غالباً منزوى اند، از همه دورى مى کنند، هر صدایى را بر ضد خود مى پندارند و هرکس را در فکر نقشه اى بر ضد خود مى بینند.
این حالت هم آرامش آنها را از بین مى برد و هم بهره گیرى آنها را از کمکهاى دیگران در برابر مشکلات و سختى هاى زندگى. آنچه در این کلام حکیمانه آمده است درمورد سخنانى است که انسان از دیگران مى شنود؛ ولى در حدیث دیگرى مسئله به صورت گسترده ترى مطرح شده و هر کارى را شامل مى شود: در کتاب شریف کافى این حدیث به این صورت نقل شده است: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یأْتِیکَ مَا یغْلِبُکَ مِنْهُ وَلا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِى الْخَیرِ مَحْمِلاً؛ کار برادر خود را به نیکوترین وجهى توجیه کن تا زمانى که دلیل قاطعى بر ضد آن قائم شود وهرگز به کلامى که از برادرت صادر شده سوءظن نداشته باش در حالى که مىتوانى محملى در خیر براى آن پیدا کنى)».
در حدیث دیگرى از امام کاظم علیه السلام که در کتاب کافى آمده مى خوانیم: راوى خدمت آن حضرت عرض مى کند: فدایت شوم، گاهى از یکى از برادرانم مطلبى به من مى رسد که من آن را ناخوشایند مى دارم هنگامى که از او سوال مى کنم انکار مى کند در حالى که جمعیتى از افراد مورد وثوق آن را به من خبر دادهاند امام علیه السلام فرمود: حتى گوش و چشم خود را در برابر برادر مسلمانت تکذیب کن. اگر پنجاه نفر نزد تو آیند و بر چیزى سوگند یاد کنند؛ ولى او مطلب دیگرى بگوید او را تصدیق کن و آن گواهان را تکذیب نما. البته منظور این نیست که آن جمعیت را آشکارا تکذیب کند و متهم به دروغ سازد، بلکه منظور این است که حسن ظن خود را در دل نسبت به برادر مسلمانت با گفته آنها رها مکن. این نکته را در اینجا باید افزود که آنچه در این حدیث آمده درمورد مسائل شخصى است وگرنه امورى که سرنوشت ساز است و به حقوق الهى یا جامعه مرتبط مى شود باید مورد توجه قرار گیرد و درباره آن تحقیق شود. همه اینها درواقع برگرفته از دستورات قرآن مجید است، آنجا که مى فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرآ مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چراکه پارهاى از آنها گناه است». جالب اینکه قرآن مجید بعد از این دستور به عدم تجسس و بعد از آن دستور به عدم غیبت مى دهد و مى فرماید: (وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ یَغْتَبْ بَّعْضُکُمْ بَعْضآ) اشاره به اینکه گمان بد سبب تجسس مىشود و جستجوگرى گاه به نقطه ضعف هایى مى رسد و به دنبال آن گناه غیبت شروع مى شود و درواقع این سه گناه لازم وملزوم یکدیگرند. مسئله حسن ظن با تمام اهمیتى که در حفظ نظام جامعه و پیوند محبت ودوستى افراد نسبت به هم دارد خالى از استثنا نیست، همانگونه که در حکمت 114 آمده بود که امام علیه السلام مى فرماید: «إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛ هنگامى که صلاح و نیکى بر زمان واهلش ظاهر گردد اگر کسى در این حال گمان بد به دیگرى برد که از او گناهى ظاهر نشده، به او ستم کرده است وهنگامى که فساد بر زمان و اهلش مستولى گردد هرکس گمان خوب به دیگرى برد خود را فریب داده است!». در ذیل این حکمت نیز بیانات دیگرى در این زمینه داشتیم. همچنین بعضى از افراد به حکم کارى که دارند (مانند مأموران اطلاعات و ضد جاسوسى) ناچارند حسن ظن را رها سازند و همیشه احتمالهاى سوء را مورد توجه قرار دهند. آنها اگر بخواهند همه چیز را حمل بر صحت کنند و سوءظن را مطلقاً کنار بگذارند ممکن است گرفتار اشتباهات زیادى در تشخیص مجرمان ومفسدان وخائنان شوند؛ ولى ناگفته پیداست آنها نیز نمى توانند سوءظن خود را به دیگران منتقل کنند و یا پیش از ثبوت خلافى، به مجرم بودن کسى حکم نمایند.
منبع:باشگاه خبرنگاران
چطور جذاب باشیم ؟
چطور جذاب باشیم ؟
همه ما علاقهمندیم یادمان در دلهای اطرافیان باقی باشد و این تنها با سلاح خُلق خوش حاصل میشود هنگامی که به خاطرات پررنگمان با آشنایان مراجعه میکنیم افراد مهربان و خوش اخلاق از ماندگارترین شخصیتها در ذهن و رحمان میباشند. چنین ماندگاری در قلبها آرزوی همه ماست و این مهم به دست نمیآید مگر آن که از رموز آن آگاه باشیم.
یکی از مهمترین رازهای رسیدن به آن جذابیت است و قبل از هر چیز باید بدانیم که جذابیت چیزی غیر از زیبایی است. شخص میتواند صورت زیبایی نداشته باشد اما بسیار جذاب باشد و هم چنین میتواند بسیار زیبا باشد اما اصلاً جذابیت نداشته باشد. جذابیت و گیرایی یک ویژگی کاملاً اکتسابی است و به راحتی میتوانیم صاحب آن باشیم:
1 - ظاهری آراسته داشته باشید.
تمیز و مرتب باشید، هماهنگی و پاکیزگی شما، ناخودآگاه شما را جذاب میکند. بعضی از افراد براساس تصوری اشتباه برای جذاب شدن به زحمت زیادی میافتند و خود را به شکلهای عجیب و غریبی درست میکنند. مهمترین مسئله این است که مرتب و هماهنگ و در عین حال ساده باشید. نامرتب بودن حتی حرفهای قشنگ، مثبت و تأثیرگذار شما را ضایع میکند. فرزندی که همیشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهری مرتب میبیند، ظاهر آراسته فرد ناآشنا او را نمیفریبد. چون ممکن است جذب ظاهر آراسته کسی شوند که تأثیر منفی او از اثرات مثبتش به مراتب بیشتر باشد.
2 - بیشتر سکوت کنید:
غالباً افراد به اشتباه برای این که جذابتر شوند، بیشتر شلوغ میکنند و به خطا میروند. سکوت، یک تأثیر ذهنی و روانی بسیار قوی میگذارد. در سکوت، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد میکند و هر خلایی، جذب را سبب میشود. آنها که بیشتر صحبت میکنند و کمتر میشنوند از جذابیت خود میکاهند، حال آن که سکوت و گوش دادن بیشتر به واقع شما را عاقلتر و قابل اطمینانتر معرفی میکند و این زمینهای مساعد برای صمیمیت بیشتر است. سکوتی سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صمیمیت است.
3 - نرم و ملایم سخن بگویید:
هنگامی که نرم و ملایم صحبت میکنید افراد را جذب خود میکنید و به راحتی میتوانید بر روی آنها تأثیر بگذارید. آدمهای خشن و داد و بیدادی افراد مناسبی برای اطمینان کردن، نیستند.
جا داشتن در قلب دیگران
4 - فرد محترمی باشید:
بیاحترامی به خود، به دیگران و بیاحترامی و بی ادبی در کلام و رفتار همگی از جذابیت شما میکاهد. شما باید هم در ظاهر آراسته باشید و هم در باطن وارسته. افراد مؤدب و متین و محترم بی تردید جذابند و این جذابیت از درون موج میزند.
محترم و مؤدب و باشخصیت باشید، خواهید دید خود به خود جذاب میشوید.
5 - زیاد شوخی نکنید اما بسیار تبسم کنید:
شوخی فراوان از انرژی ذهنی و جذابیت شما میکاهد چرا که شوخی فراوان به تدریج مرزهای لازم بین افراد را از بین میبرد متبسم باشید که تبسم به چهره شما جذابیتی عمیق و ژرف میبخشد. در تبسم، سنگینی و متانت و جذابیت است.
6 - قاطعیت یعنی جذابیت:
کسانی که شخصیت قاطعی دارند و هدفها و ارزشهای معینی دارند، بیاستثنأ میتوانند افراد جذابی باشند. زیرا شخصیتهایی جذاب و تأثیرگذارند که بسیار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصی بودن و به آنها رسیدن اعتماد به نفس زیادی به ارمغان میآورد و جذابیت از وجود چنین شخصی موج میزند.
جا داشتن در قلب دیگران
آسان بود، این طور نیست؟
فکر میکنم شما هم میتوانید یکی از جذابترین و ماندگارترین مردان و زنان باشید. اگر می خواهید دیگران عاشق شما شوند ، معطل نشوید دست به کار شوید.
چگونه بفهمیم که خدا از ماراضی است یا نه ؟؟؟
چگونه بفهمیم که خدا از ماراضی است یا نه ؟؟؟
با این خودش جزء امتحان است گاهی آدم دچار حیرت و حیران میشود! انگار یخچال است خریده آورده در خانه که بروشورش را بخواند تند تند تند تند اجرا کند. امتحان است! متوجه شدی؟ امتحان!
آقا من هر چی تلاش میکنم نماز شب نمیتوانم موفق بشوم بیدار بشوم. شاید تو باید در همین تلاش نمیتوانم برای نماز شب بیدار بشوم تا آخر عمر زندگی کنی و جان بدهی. من چه میدانم. این مال عدم موفقیت من است؟! من نمیدانم. نمیتوانی تو به این سادگی قضاوت کنی. میگوید آقا توبههایم را قبول کرده یا نه؟ من وضعم خراب بوده واقعاً توبه کردم. میخواهم ببینم قبول کرده یا نه. میگویم من نمیدانم. میگوید آقا اگر ندانم من ناامید میشوم برمیگردم هر غلطی دوباره از دستم بربیاید انجام میدهم ها! میگویم خب عزیز من نمیدانم. من چی کار کنم؟ من نمیدانم قبول کرده یا نه.
آخر چرا آدم را در خوف و رجا میگذاری؟! چی فرمودی؟ دوباره بگو این را. یکبار دیگر بگویید، شما الآن بگویید چی گفت؟ در همین باید باشی. اصلاً خود این تربیت کننده است. من چقدر دیگر فرصت دارم؟ نمیدانم. آقا من در مقابل این آدم متکبّر الآن باید تحمّل کنم؟ خودم آدم بشوم؟ یا باید بزنم اصلاً تقابل کنم؟ بعضی وقتها فرمودند تحمّل کن بعضی وقتها تقابل کن! من معذورم من نمیدانم. من کلاً میخواهی در مورد تکبّر یک ساعت برایت سخنرانی کنم. کلاً دربارۀ زدن یک آدم متکبّر هم میخواهی یک ساعت صحبت کنم. حالا آقا جان من اینها را بلد هستم، الآن چهکار کنم؟ من نمیدانم. خب تکلیف من را مشخص بکن! بابا این خودش جزء امتحان است گاهی آدم دچار حیرت و حیران میشود.
گاهی آدم میرود برای همین ضجّه میزند آدم درِ خانۀ خدا، خدایا قلب من را هدایت کن! گاهی توسّل باید پیدا کنی. انگار یخچال است خریده آورده در خانه که بروشورش را بخواند تند تند تند تند اجرا کند. امتحان است! متوجه شدی؟ امتحان!
بنده با یکی از علمای بزرگوار نام ببرم همۀتان میشناسید، زمان جنگ داشتم مشورت میکردم که آقا من بروم جبهه یا بمانم؟ موقع عملیات میرفتیم، دوباره میگفتند آقا اینجا کار هست بعد از عملیات هم بمان، دیگر ما میماندیم که حالا بمانیم یا برگردیم درس خواندن؟ از ایشان پرسیدم. ایشان فرمود که شما بیا درس بخوان. گفتم شما میدانی من چند سال زندگی میکنم؟ گفت نه. گفتم پس رو چه حسابی آقا جان شما میفرمایید من بنشینم درس بخوانم؟ گفت آنجوری میخواهی مشورت بدهم من نمیتوانم بدهم. آنجور مشورتهای عمیق من چه میدانم؟
خب این خصلت عبد است! عبد را مولا تکلیفش را مشخص نمیکند! آقا این اصلاً امتحان من مجازات گناهی است که انجام دادم؟ یا میخواهد من را رشد بدهد خدا؟ برای چی میخواهی این را بدانی؟ نه میخواهم بدانم! خب برای چی میخواهی این را بدانی؟ در هر حالت تو استغفارت را انجام بده، تو زجرت را تحمّل کن، تو عکسالعمل مناسبت را نشان بده. چیکار داری بدانی؟ مگر مال خدا نیست؟ مگر خدا سرت نیاورده؟ بگو تسلیمت هستم. نه! آخر من میخواهم بدانم. نه من باید بدانم. خب چه فرقی میکند بدانی؟
من میخواهم بدانم این بیماری برای چی سراغ من آمده؟! آقا جان برای تو چه فرقی میکند؟ تو بناست عکسالعمل مناسب نشان بدهی. عکس العمل مناسب نشان بده. نه خب، عرفانی می شود اینجوری می شود، آقا در اثر گناه اگر هست استغفار کنم. آقا جان تو اجمالاً استغفارت را بکن. نه خب شاید مال گناه نیست من الکی چرا اینقدر استغفار کنم؟ ببین تو هر چی استغفار کنی کم است عزیزم پاک نمیشوی به این سادگی، برو استغفارت را بکن. شاید هم اصلاً میخواهد رشدت بدهد تو را ببرد بالا. پس شکر بکنم یا استغفار؟ هر دویش را انجام بده. این میشود خوف و رجا. خب این خصلت عبد است! عبد را مولا تکلیفش را مشخص نمیکند!
نمیدانیم قصه چی بود. انشاءالله بفهمی. شاید خیلی گریه کنی خدا دلت را آرام کند. نمیدانم.
استادپناهیان
حدیث درباره تربیت فرزند
حدیث درباره تربیت فرزند
حدیث درباره تربیت کودک
یامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم آموزش دادن به کودک را دری از درهای رحمت الهی دانسته که بر پدر گشوده می شود:
«رَحِم اللّهُ عَبْداً اَعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ بِالاِحْسانِ اِلَیْهِ، وَ التَّأَلُّفِ له و تَعلیمهِ و تَأْدیبِه.»
«خدا رحمت کند بنده ای را که با نیکی به فرزندش و دمسازی با او و آموزش و ادب کردن وی، در نیکوکار شدن یاری اش دهد.»[5]
- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 626.