آیا شفاعت گناهان عظیم را از بین میبرد ؟
یکی از سوالاتی که در زمینه شفاعت مطرح میشود، آن است که آیا بخشش گناهان عظیم و بیشمار، بوسیله گریه بر سیدالشهدا و دلشکستن بخاطر مصائب امام حسین (ع) ممکن است؟ آیا این بخشش، با قرآن سازگار است که میگوید:
« وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ[۱]» ترجمه: هرکس به اندازه ذره ای شر انجام دهد، آن را میبیند. حال اگر بگوییم فردی بخاطر گریه بر سیدالشهدا (ع) گناهان عظیمی که در گذشته داشته، بخشیده میشود، چطور با این آیه از قرآن مطابق است؟
پاسخ این پرسش را در سه قسمت بیان میکنیم:
قواعد مختلف در قرآن:
قرآن کریم، کتابی منسجم و یکپارچه است که در آن، قواعد و قوانین مختلفی را بیان کرده است. گاه در آیهای از قرآن، یک مطلبی بیان شده و در آیهای دیگر، توضیحات آن بیان شده است. برای دریافت حقیقت و مراد قرآن، لازم است تمام آیات قرآن را مطالعه کنیم تا مقصود قرآن برای ما آشکار شود.
یکی از قواعدی که در متون حقوقی و قوانین گفته میشود، قاعده (عام و خاص) است. در اصطلاح علم اصول معروف است که «ما من عام الا و قد خص»، یعنی هیچ عامی نیست، مگر اینکه خاصی برای آن بیان شود. در قرآن نیز بسیاری از آیات، از این قاعده تبعیت میکنند. یعنی مثلا در آیهای، قاعده ای عمومی برای همه بیان میشود و در آیهای دیگر به آن تخصیص خورده و به گروهی خاصتر اطلاق کند و گروهی دیگر را مستثنی کند. از این رو برای فهم منظور قرآن، گاهی نیاز است آیات دیگر را نیز بررسی کرده و کنار هم بگذاریم تا متوجه منظور خدا شویم و بررسی یک آیه به تنهایی کافی نیست.
آیه « وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» نیز در قرآن کریم، آیهای عام به شمار میرود که در آیات دیگر، تخصیص خورده است. بدین معنا که در حالت عمومی و کلی، هرکسی شری را انجام دهد، سزا و نتیجه آن شر را خواهد دید، مگر آنکه اختصاصات زیر رخ دهد:
۱- « إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ[۲]»: خداوند در این آیه اشاره میکند که حسنات و نیکیهای انسان، کارهای زشت انسان را از بین میبرد. از این رو، انسان نه نیکیهای خود را میبیند و نه بدیهای خود را. زیرا این دو با هم تسویه شده اند.
۲- «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ[۳]»: در این آیه نیز اشاره شده است که کسانی که صبر پیشه کردند، خداوند اجرشان را بدون حساب میدهد.
۳- «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[۴]»: این آیه نیز، مطلب بسیار عجیبی را بیان میدارد که نه تنها خداوند بخاطر سیئات فرد، او را مجازات نمیکند، بلکه اگر توبه کند و عمل صالح انجام دهد، خداوند اعمال زشت او را به نیکی تبدیل کرده و در ازای کار زشتش، خوبی میبیند.
برای فهم منظور قرآن، گاهی نیاز است آیات دیگر را نیز بررسی کرده و کنار هم بگذاریم تا متوجه منظور خدا شویم و بررسی یک آیه به تنهایی کافی نیست
اینها بخشی از آیات بسیار قرآن بود که نشان میدهد خداوند قواعد مختلفی برای پاداش و جزای اعمال دارد.
مثالهایی از بخششهای بزرگ با اعمال کوچک در قرآن
خداوند در قرآن کریم، مثالهایی را بیان میکند که بواسطه اعمال کوچکی، گناهان بزرگ افراد را میبخشد. و این آیات نشان میدهد که دست خداوند بسته نیست و اگر بخواهد، با اعمال کوچک، گناهان بزرگ را میبخشد:
۱- «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزیدُ الْمُحْسِنین[۵]» ترجمه: و زمانى را که گفتیم: در این شهر وارد شوید! و از نعمتهاى فراوان آن، هر چه میخواهید بخورید! و از درب با حالت سجده وارد شوید و بگویید: «حطّه» به دنبال آن، خطاهاى شما را خواهیم بخشید و به نیکوکاران پاداش بیشترى خواهم داد. در این آیه خداوند به بنی اسرائیل میگوید با گفتن فقط یک کلمه (حطّه) زمانی که با حالت سجده به شهر وارد میشوید، گناهانتان را میبخشیم. و همین عمل به ظاهر کوچک، باعث پاکی آنها از تمام گناهان میشد.
۲- «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ[۶]» ترجمه: به کسانى که کفر ورزیده اند بگو اگر بازایستند آنچه گذشته است برایشان آمرزیده مى شود. اینجا نیز قرآن بیان میدارد کسی که گناهان زیادی انجام داده، اگر دیگر به کارهای گذشته اش ادامه ندهد، خداوند هرآنچه در گذشته انجام داده است را بر او میبخشد.
۳- «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ[۷]» ترجمه: اگر خدا را قرضی نیکو دهید آن را براى شما دو چندان مى گرداند و بر شما مى بخشاید. این آیه نیز میگوید کسی که در راه خداوند، انفاقی کند، خداوند این انفاق را قرض به خود تلقی کرده که در ازای آن، چند برابر به او برمیگرداند و گناهانش را میبخشد.
در این قسمت نیز ۳ مثال از قرآن بیان شد که با کاری اندک، میتوان گناهان بزرگ را از بین برد.
شباهت شفاعت و توبه
توبه یکی از اصول مسلط در قرآن کریم است که در بسیاری از آیات بدان اشاره شده است و مردم را به استغفار دعوت میکند. طبق آیات قرآن، توبه هر گناهی را میشوید. هرقدر گناه بزرگ باشد، انسان نباید از رحمت خداوند ناامید شود و باید توبه کرده و برگردد.
خداوند نیز در قرآن کریم، علاوه بر توبه بارها به شفاعت اشاره کرده است. شفاعت نیز مانند توبه، میتواند گناهان فرد را هرچند بزرگ بریزد. کسی که به ائمه اطهار، که حجتهای خداوند اند تمسک میکند و آنها را واسطه خود با خداوند قرار میدهند، خداوند بخاطر این حجتهای الهی، گناهان فرد را میریزد، هرچند گناهان زیادی داشته باشند.
این سخن هم که گاهی برخی میگویند قاعده شفاعت، سبب میشود انسان راحت تر گناه کنند و جرئت گناه کردن پیدا کنند، را اگر برای اشکال وارد کردن به قاعده شفاعت وارد میکنند، این موضوع برای توبه نیز همانگونه است و توبه نیز به همان اندازه میتواند انسان را تشویق به گناه کند. از این رو کسی که این اشکال را به شفاعت وارد میکند، پیش از آن باید به توبه نیز وارد کند.
خداوند شفاعت و توبه را راه بازگشتی برای افراد گناهکار قرار داده است. خداوند راه بازگشت را برای همه بازگذاشته است. قرار نیست بنده بخاطر گناهانش از رحمت خدا ناامید شود. زیرا ناامیدی یکی از بدترین گناهان کبیره است. ولی این راه بخشش نباید سبب شود انسان گمان کند راحتتر میتواند گناه کند. زیرا ممکن است خداوند نه توبه فردی که به امید گناه کردن معصیت میکند، نپذیرد؛ و نه اجازه شفاعت شدن را به او بدهد.
نتیجه آن که خدا راههای زیادی را برای اصلاح و بازگشت به عبودیت خود قرار داده است. این راه ها، نباید منجر به سواستفاده بندگان شود، زیرا خداوند آگاه به قلوب و نیتهای بندگان است، و درصورت سواستفاده، خداوند نه تنها از وی قبول نمیکند، بلکه توفیقات دیگر را از وی سلب خواهد کرد.
محسن خلیلیتحریریه سایت تخصصی امام حسین (ع)
برچسب ها
شفاعت قرآن بخشش گناهان
فرهنگ جاهلیت اشرافی گری وحقوق های نجومی
فرهنگ جاهلیتِ اشرافی گری و حقوق های نجومی
1-رسول خدا(ص) فرمود:
«إذا وُسِّدَ الاَمرُ الی غَیرِ اَهلِهِ فانتَظِرالسَّاعَة:
آنگاه که کار به دست نااهل سپرده شود، منتظر قیامت و هلاکت باشید.».
«فَلیسَت تصْلح الرّعیة الا بِصَلاح الولاة وَ لا تَصْلح الولاة الا بِاستقامة الرَّعیة:
پس مردم صالح نمی شوند مگر به اصلاح زمامداران، و زمامداران صالح نمی شوند مگر با استقامت مردم»
(خطبه 216 امیرالمومنین(ع)-
این هشدارهای پیامبر اسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) برای هدایت جامعه اسلامی و برقراری عدالت، انگار نیاز امروز جامعه ماست. اگر جلوی دست اندازی به اموال عمومی و غارتگری بیت المال توسط برخی مدیرانی که مستی اشرافیگری وجود آنها را فرا گرفته، گرفته نشود، حسب تذکرات رهبر معظم انقلاب که بر گرفته از این هشدارهاست، فرهنگ جاهلیتِ اشرافی گری به جامعه سرریز خواهد کرد و کشور را در معرض تهدید قرار خواهد داد. اما آنچه که می تواند جلوی این تهدید را بگیرد، براساس فرمایش مولا علی(ع) مطالبه مردم و افکارعمومی از مسئولان برای پیگیری و برخورد قاطع با غاصبان اموال عمومی و ثروت های بادآورده از جمله حقوق های نجومی، و مقاومت مردم بر این مطالبه خود است.
عزل نزدیکان و خیانت کاران به بیت المال
2-بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) بسیاری از کارگزاران حکومت از میان افراد فاقد صلاحیت انتخاب شدند و اشرافی گری اولویت کارگزاران و مسئولان دولتی و سرمنشأ همه فسادها و انحرافات بعدی شد. جامعه اسلامی ربع قرن بعد از رسول اکرم (ص)، بویژه در دوران خلیفه سوم اموی، از نابسامانی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری رنج می برد. کار بدان جا رسید که خویشاوندانی که نه تنها فاقد صلاحیت که بد سابقه ترین اشخاص بودند، مقام و منزلت یافتند و بیت المال مسلمانان در اختیار شان قرار گرفت تا جایی که «ولید بن عقبه» که خداوند به صراحت او را فاسق و تبهکار خوانده بود (شرح نزول آیه 6 حجرات)، به فرمانداری کوفه گماشته شد. وقتی ولید در چپاول بیت المال کار را به اوج رساند، حضرت علی (ع) خطاب به خلیفه وقت فریاد برآورد: « او را برکنار و مجازات کن و دیگر مسئولیت به او نسپار».
بذل و بخشش های نابجا از جیب بیت المال
3- موضوع دیگری که باعث خشم مردم شد، مسئله بذل و بخشش های فراوان از بیت المال مسلمین بود از جمله 300 هزار درهم، به اضافه شترهایی که به عنوان زکات جمع آوری شده بود، به اضافه زمینی که پیامبر(ص) وقف مسلمانان کرده بود، به حارث بن حکم؛ 32 میلیون و 200 هزار درهم به طلحه؛ 56 میلیون و 800 هزار درهم به زبیر و…
عزل نالایقان پست های حکومتی و بازگرداندان اموال غارت شده به بیت المال
4-در چنین شرایطی که فساد و حیف و میل بیت المال به اوج خود رسیده بود، حضرت علی علیه السّلام بعد از بیست و پنج سال خانه نشینی، به اصرار مردم و به علت به ستوه آمدن آنها از فساد موجود و روی آوردن عده ای به سنت های جاهلی گذشته، حکومت را پذیرفت و در اولین اقدام کارگزاران فاسد و نالایق را از کار برکنار کرد و اموال غارت شده بیت المال را بازگرداند و فرمود؛ بدانید هر زمینی و هر ثروتی را که از اموال خداوند به کسی بخشیده شده به بیت المال باز می گردد؛ حتی اگر مهریه زنان تان شده باشد و به هیچ کس امتیاز ویژه ای نخواهم داد و آنان که از طریق غصب اموال عمومی صاحب ثروت بادآورده شده اند، علی همه آنها را به بیت المال باز خواهد گرداند».(خطبه شقشقیه)
تقسیم بیت المال بدون توجه به ویژه خواری ها و رانت خواری ها/مو از ماست کشیده شدن
5-سخنان علی(ع) برای کسانی که به استفاده بی حد و حساب از بیت المال عادت کرده بودند، بسیار سنگین بود، ولی تصور می کردند این سخنان شعاری بیش نیست. اما در روز سوم خلافت، هنگام پرداخت حقوق مردم، علی علیه السّلام به عبید اللّه بن ابی رافع فرمود:
«اول به مهاجران و سپس به انصار و به همه به طور مساوی سه دینار بپرداز!».
وقتی علی در تقسیم بیت المال بدون توجه به ویژه خواری های گذشته مو را از ماست کشید، صدای اعتراض زیاده خواهان قوم بلند شد، اما علی (ع) خطاب به آنها تأکید کرد:«به خدا سوگند، اگر بمانم و سالم باشم، با قاطعیت به این روش ادامه خواهم داد.»
برخورد با متخلفان حتی با اقوام و برادرخود!
6-هنگامی که گزارش فساد و اختلاس 30 هزار درهمی منذر بن جارود عبدی یکی از کارگزاران آن حضرت به ایشان رسید، او را عزل کرد، سی هزار درهم را پس گرفت و به او نوشت «شایستگی این را نداری که در جمع آوری بیت المال به تو اعتماد شود» (نهج البلاغه - نامه 71) و یا آن بزرگوار در فرمانی به مالک اشتر می فرماید:
«ثمّ تفقّد أعمالهم و ابْعَثِ العیونَ…- با فرستادن مأموران مخفی مواظب کارگزاران خود باش، چنانچه یکی از آنان، دست به خیانتی زد، بدون تأخیر، خیانتکار را کیفر ده، آنگاه وی را در مقام خواری و مذلت بنشان و داغ خیانت بر پیشانی او بگذار و طوق رسوایی بر گردنش بیفکن!». نامه های فراوانی از علی(ع) در نهج البلاغه وجود دارد که در آنها به کارگزارانش که در معرض اتهام حیف و میل بیت المال بودند، نوشته:
« تو در نزد من خوار و زبون و کم ارزش و بی مقدار خواهی شد.» (نامه 43)
و «چنان بر تو سخت می گیرم که در زندگی حقیر و ضعیف شوی » (نامه 20).
ماجرای گذاشتن آتش گداخته در دست برادرش عقیل برای درخواست اندکی ناچیز از بیت المال، بیش از حقش، و ماجرای برخورد با علی ابن رافع که گردن بندی از بیت المال به دخترش به امانت داده بود، نیاز به توضیح ندارد.
مصلحت گرایی بر مدار اشرافیگری!
7-یکی از بدعت هایی که علی(ع) با آن به مبارزه برخاست، مصلحت اندیشی در برابر احکام خدا بود. مرحوم شرف الدین در کتاب «اجتهاد در مقابل نص»، مصادیق فراوانی را ذکر کرده که چگونه برخی از اصحاب و خلفا، براساس تشخیص خود تحت عنوان مصلحت گرایی بر مدار اشرافیگری عمل می کردند. قاطعیت علی (ع) موجب شد برخی سیاست مداران از جمله مغیرة بن شعبه نگران مصلحتِ نظام و حکومتِ علی و رای و بیعت سران و متنفذان جامعه شوند. آنان به علی(ع) پیشنهاد دادند برخی کارگزاران فاسد از جمله معاویة و عبد اللّه بن عامر را برکنار نکن تا آنها بیعت کنند. اما امام با چهره ای برآشفته از این پیشنهاد، بر سر آنها فریاد زد: «به خدا سوگند، ساعتی هم آنها را مسئولیت نمی دهم و با این پیشنهاد در دینم نیرنگ وارد مکنید و در کارم پستی روا مدارید».
قاطعیت و صراحت، در برابر غارتگران بیت المال
8-دوران حکومت چهار سال و نه ماهِ امیرالمؤمنین (ع) دوران مبارزه با فرهنگ اشرافیگری جاهلیت بود که بعد از رحلت پیامبر اسلام دوباره به جامعه برگشته بود. امام علی (ع) با تمام وجود و بدون ملاحظهِ روش های معمول گذشته، با قاطعیت و صراحت، جلوی تمام غارتگران بیت المال ایستاد و عدالت را تحقق بخشید، هر چند خود شهید عدالت شد. اما علی(ع) در این مبارزه اهل زد و بندهای سیاسی- اقتصادی پشت پرده نبود «وَ لا تُخالِطوُنی بِالمُصانِعَة - با من با ساخت و پاخت و تبانی معاشرت نکنید»( خطبه 216).
حقوق های نجومی پرداخت و دریافت! کدام یک مقصر هر دو یا؟!
9-حال آیا اگر دولت و دیگر قوا با مدیران متخلف براساس سیره و روش مولا علی(ع) برخورد می کردند، هیچ وزیر و مدیری به خود جرأت می داد که حقوق های نجومی پرداخت و یا دریافت کند؟
دستان ناپاک امانت داران بزرگ بیت المال؟!
10-یکی از مسایل و موضوعات مهم در مبارزه با فساد و غارت بیت المال و در شرایط کنونی برخورد با حقوق های نجومی از نگاه مولا علی(ع) این است که مبارزه با فساد و حقوق های نجومی «دستان پاک» می خواهد و کسانی که حتی شائبه رانت خوری و دریافت پاداش های نجومی را داشته باشند، نمی توانند مسئول چنین امر مهمی شوند، چه برسد که اسناد فساد آنها فاش شده باشد!. علی(ع) در این خصوص تاکید میکند: «لایُقیم أمرُ الله إلاّ مَن لا یُصانِع…- امر خدا را هرگز نمی تواند اقامه کند جز کسی که اهل سازش و زد و بند با مفسدان و دشمنان نباشد». وقتی دستان متولیان مبارزه با فساد ناپاک باشد، چنین دستان آلوده ای، کسانی را که شکم های خود را از بیت المال پر کرده اند، «امانتدار بزرگ بیت المال» می خوانند و می گویند: «پرداخت های حقوق های نجومی برای مقابله با فسادهای بیشتر، ضروری است و برخورد با حقوق های نجومی خود موجب فساد می شود»!. سبحان الله! این توجیهات تداعی کننده سخنان پدر معنوی این جماعت اشرافی است که می گفت برای ساختن یک سد، حیف و میل صدها میلیون تومان و برای توسعه، له شدن مردم اشکالی ندارد!!!.
زندگی حیوانی و اشرافی گری ممنوع!
11-اگر می خواهیم دچار سرنوشت اشرافی گری بعد از رحلت پیامبر نشویم، باید هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی بگیریم، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان به مسئولان هشدار دادند: « جلوی این فسادها و این زیاده خواهی ها و زیاده خوری ها و این حقوق های گزاف را بگیرید، بایستی فراگیر و دنبال شود، باید رها نشود.جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود- 11 / 5 / 95».
رهبر معظم انقلاب سال ها قبل از این نیز به پدران معنوی این قوم اشرافی هشدار داده بودند:
«مگر مردم کورند؟. آقایان! مگر مردم نمی بینند که ما چگونه زندگی می کنیم؟ نمی شود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم… مثل اشراف عروسی بگیریم، مثل اشراف خانه درست کنیم!. ..از آیه شریفه «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. اندازه نگه دارید. اینها ما را از مردم دور می کند. مردم رودربایستی ندارند؛ خدا هم با کسی رودربایستی ندارد.
حجاب و پوشش زنان از منظر قرآن و حدیث و عواقب بد حجابی در حدیث معراج(2)
حجاب و پوشش زنان از منظر قرآن و حدیث
و عواقب بد حجابی در حدیث معراج(2)
چه کسانی به زن محرم هستند؟
حالا چه کسانی به زن محرمند؟
«و لا یبدین زینتهن»
زنان، زیبایی چهره، زیبایی گردن، زیبایی سینه، لباسهای رنگارنگ بسیار تحریک کننده را به کسی نباید نشان دهند مگر برای دوازده نفر که برای آنها تحریک کننده نیست.
1.«و لا یبدین زینتهن إلّا لبعولتهن» شوهر او که به او محرم است
2.«أو أبائهن» پدران بزرگ او، پدر و پدر بزرگش به زن محرمند
3.«أو أباء بعولتهن» پدر شوهر هم به او محرم می باشد
4.«أو أبنائهن» پسران خود او که از شوهر هستند به او محرمند
5.«أو أبناء بعولتهن» اگر با مردی ازدواج کرده که آن مرد پسر از زن دیگرداشته، آنها نیز محرمند
6.«أو إخوانهن» برادران زن به او محرمند
7.«أو بنی إخوانهن» پسران برادر زن به او محرمند که او عمۀ آنها میشود
8.«أو بنی أخواتهن» به پسران خواهرش محرم است
9.«أو نسائهن» به زنان مؤمن و مسلمان هم محرم است
10.«أو ما ملکت ایمانهن» به غلامی که با پول خود خریده، محرم است که الان دیگر وجود ندارد که همان خرید به منزلۀ محرمیت است
11.«أو التابعین غیر اولی الإربة من الرجال» نوکری که در خانه کار میکند. اینکه حضرت حق میفرماید، خیلی عجیب است
«أو التابعین غیر اولی الإربة» این مرد هیجانی در شهوت او ایجاد نمیشود و فرقی بین زن و مرد نمیتواند بگذارد، این زن به چنین مردی که در منزل کار میکند محرم است.
12.«أو الطفل الذین لم یظهروا علی عوارت النساء» به بچه ای که میل و غریزۀ جنسی هنوز در او ظهور نکرده است مثلا پسر بچۀ سه یا چهار ساله باشد، ولی بچۀ پنج وشش ساله که وقتی دست به بدنش زده میشود خوشش بیاید این بچه به زن نامحرم است
«و لا یضربن»
به زن اجازه نمیدهم
«بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن»
کفشی بپوشد که در حال راه رفتن، کفش صدای زیبایی بدهد و گوش مردان را نوازش کند. وقتی صدای پا را شنیدند برگردند و او را تماشا کنند و ببینند که به این شکل راه رفتن، سر و صدای کفش و دستبند و گردن بند و النگو دارد میآید، آن وقت مردان هزاران فکر آلوده دربارۀ آن زن میکنند.
محبت و دوستى واقعى چه آثارى در پى دارد؟
پرسش : محبت و دوستى واقعى چه آثارى در پى دارد؟
پاسخ تفصیلی: پاسخ این سوال را مى توان با توجه به آیه31 سوره«آل عمران» بدست آورد. خداى متعال در این آیهمفهوم دوستى واقعى را تبیین مى کند و فرق آن را با محبت کاذب و
دروغین، روشن مى سازد، مى فرماید: «بگو: اگر خدارا دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خداشما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خداآمرزنده مهربان است» (قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ).
یعنى محبت، تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست، بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد.
کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.
در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواسته هاى او مى کشاند، البته ممکن است، محبت هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما این گونه محبت ها به قدرى ناچیز است که نمى توان نام محبت بر آن گذاشت.
یک محبت اساسى، حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند مى دهد، و در مسیر خواست هاى او به تلاش پرثمر وامى دارد.
دلیل این موضوع روشن است; زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمىورزد، بنابراین، عشق انسان به خدابه خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه ها و دستورهایش نیز کامل است، با این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟
این آیه، نه تنها به مسیحیان نجران، یا مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)پاسخ مى گوید، بلکه یک اصلکلى در منطق اسلامبراى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلامو مجاهدان راه خداو صالحان و نیکان مى زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.
آنها که سر تا پا آلوده گناهاند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر (صلى اللهعلیه وآله)، امیر مومنان(علیه السلام) و پیشوایان بزرگ مى دانند، و یا عقیده دارند ایمانو عشق و محبت تنها
به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلامبه کلى بیگانه اند.
در کتاب «معانى الاخبار» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که: ما اَحَبَّ اللّهَ مَنْ عَصاه: «کسى که گناهمى کند، خدارا دوست نمى دارد».
قرآن در جمله «یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» مى گوید: اگر محبت خداداشتید و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد، خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال این دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى گردد، گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.
دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است; زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بر دارد بر اثر سنخیت، پیوند محبت خواهد داشت.
از این آیه، ضمناً روشن مى شود: محبت یک طرفه، نمى تواند وجود داشته باشد; زیرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواسته هاى واقعى محبوب گام بردارد، و در چنین حالى به طور قطع، «محبوب» نیز به او علاقه پیدا مى کند.
ممکن است در اینجا سوال شود: اگر شخص «مُحِبّ»، همواره اطاعت فرمان محبوب کند، دیگر گناهى براى او باقى نمى ماند که بخشوده شود، پس جمله «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» موضوع نخواهد داشت.
در پاسخ باید گفت:
اولاً ـ ممکن است این جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد.
ثانیاً ـ شخص مُحِبّ استمرار بر معصیت محبوب نمى کند، ولى ممکن است بر اثر طغیان و غلبه شهوات، گاهى لغزشى از او سرزند که در پرتو اطاعت هاى مستمر او بخشوده خواهد شد.(1)
پی نوشت:
1. تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 597.
مى خوردن من حق ز ازل مى دانست * گر مى نخورم علم خداجهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مى دانست * گر مى نخورم علم خداجهل بود
به عبارت دیگر، خداوند پیش از آن که بشر را خلق کند، از کردار جانیان و جرم مجرمان و میخوارگى میگساران و خونریزى سفّاکان آگاه و مطّلع بود و مى دانست چه شخصى، در چه لحظه اى، چه کارى را انجام خواهد داد؟ در این صورت براى هیچ فردى از آن کار و کردارى که از پیش، خدامى دانست چاره و گریزى نیست و نمى تواند خلاف آن را انجام دهد، زیرا اگر انجام ندهد، علم خداوند برخلاف واقع مى شود و به اصطلاح علم او «جهل» مى گردد. این مطلب با اختیاری بودن اعمال انسان چگونه سازگار است؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: آنچه در پرسش پیرامون علم خداوند گفته شد کاملا صحیح و منطقى است، یعنى خداوند از ازل از همه چیز آگاه بوده است ولى نتیجه اى که از آن گرفته شده (پس بشر در انجام هر نوع کار خود مجبور است) صددرصد باطل و بى پایه مى باشد.
در این جا براى روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است:
1- آزادى بشر در اراده و انتخاب هر نوع کارى که مى خواهد انجام دهد، مورد احترام و اتّفاق همه خردمندان جهان است حتّى آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه مى زنند و بشر را فاعل جبرى «مختار نما» مى دانند عملا به این اصلاحترام گذارده، خود و دیگران را در قسمتى از کارها فاعل آزاد و صاحب اختیار مى دانند - و لذا - هر موقع از کسى مثلا سخنان توهین آمیز بشنوند و یا فرزند خود را در انجام وظایف سست و تنبل مشاهده بنمایند، فوراً ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را به دست فراموشى سپرده، شروع به داد و فریاد مى کنند و متخلّف را به کیفر کردار خود مى رسانند.
بنابر این باید بپذیریم که آن فرد جانى که مثلا با ضربه چاقو انسانى را از پاى در مى آورد و یا میگسارى که جام ها را یکى پس از دیگرى سر مى کشد، با آزادى و اختیار، بدون جبر و فشارى از درون خود یا خارج، دست به این کارها مى زند و هیچ با وجدانى نمى تواند بگوید که آدمکشى و میگسارى، براى این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیارى و اجتناب ناپذیر است و چنان که گفته شد، همان افرادى که روى یک سلسله خیالبافى، اصل«آزادى اراده» را منکر شده اند، هنگامى که خود مورد تعدّى و ستم قرار مى گیرند صد در صد تغییر عقیده و روش داده و از مقامات قضایى درخواست مى کنند که ظالم و متعدّى را به کیفر اعمال خود برسانند.
2- علم خداوند همان طور که بیان شده واقع نماست و سرِ مویى از واقع تخلّف نمى کند، ولى باید توجّه داشت که علم خداوند به چیزى با آن قید و صفتى که در خارج دارد و با خصوصیّتى که تحقّق پذیرفته است تعلّق مى گیرد.
توضیح این که: بشر در طول زندگى مبدا دو نوع کار است؛ یک دسته از کارها را از روى اراده و اختیار انجام مى دهد و بارزترین ممیّز این قسمت از کارها این است که «کار اختیارى» اوست.
دسته دیگر از کارهاى او «افعال غیر ارادى» و به اصطلاح «اضطرارى» او مى باشد، مانند گردش خون در رگ ها و ضربان قلب و فعّالیّت دستگاه گوارش و… و ممیّز روشن این دسته از کارها این است که فعل «غیر اختیارى» اوست.
روى اصلمسلّمى که گفته شد - علم خداواقع نماست و سرِسوزنى از واقع تخلّف نمى کند - هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیّتى که در خارج دارند براى خداوند از «ازل» معلوم بوده است، یعنى خداوند از نخست مى دانست که فعل معیّنى در لحظه خاصّى با کمال اختیار و آزادى از ما سر مى زند و همچنین قسمت دوّم از افعال ما، خداوند از «ازل» مى دانست که فعل خاصّى در یک ساعت معیّن از روى اضطرار از ما صادر مى گردد.
با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل مى دهند، به توضیح پاسخ توجّه فرمایید:
مطلب اوّل ثابت نمود که قسمتى از افعال ما فعل ارادى و اختیارى ماست و در انجام و ترک آنها کمال آزادى را داریم.
همچنین مطلب دوّم اثبات کرد، همان طور که خداوند از «اصل کار» ما آگاه است، همچنین از خصوصیّت و رنگ و صفت آن که اختیارى و یا اضطرارى بودن است، آگاه و مطّلع است و به عبارت دیگر: فعل ما با آن مشخّصات و ممیّزاتى که در خارج دارد براى او معلوم مى باشد.
روى این دو اصلدرباره افعال اختیارى خود چنین نتیجه مى گیریم که خداوند از ازل مى دانست که فلان جانى در ساعت معیّنى از فلان روز، با کمال آزادى و اختیار با ضربه چاقویى کسى را از پاى در مى آورد.
یک چنین علم پیشین (علم ازلى خدا) هرگز موجب «جبر» و سلب آزادگى از انسان نمى شود و شخص جنایتکار حق ندارد علم ازلى خدارا بهانه قرار داده و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل مى دانست که جانى دست به جنایت مى زند، ولى او نه تنها از اصلعمل آگاه بود بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص، این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد. (دقّت کنید)
چنین علمى نه تنها موجب جبر در انسان نیست، بلکه مویّد و روشنگر آزاد بودن اوست؛ زیرا از آن جا که علم خدااز هیچ جهت تخلّف پذیر نیست و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص عمل خود را از روى اختیار و آزادى انجام دهد و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادى نداشته باشد، در این صورت علم خدابر طبق واقع نبوده، بلکه جهل خواهد شد.
به عبارت دیگر: اگر ما کار خود را - اعم از نیک و بد - به آزادى انجام دهیم، علم خدا مطابق واقع خواهد بود و اگر در کار خود مجبور باشیم، در این صورت علم او برخلاف واقع خواهد گشت.
بیان ساده تر: شاید این بیان فلسفى براى بعضى سنگین باشد، در این صورت در رفع اشکال از مثال زیر کمک مى گیریم: کسانى که «علم ازلى خدا» را دستاویز جنایت بزهکاران قرار داده و آنان را در انواع تعدىّ ها و ظلم ها و ارتکاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داورى بنمایند؟
بسیارى از استادان و دبیران بخوبى مى توانند آینده شاگردان خود را پیش بینى کنند؛ معلّمى که از اندازه کار و کوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى کامل دارد، مى تواند «قبول»