مى خوردن من حق ز ازل مى دانست * گر مى نخورم علم خداجهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مى دانست * گر مى نخورم علم خداجهل بود
به عبارت دیگر، خداوند پیش از آن که بشر را خلق کند، از کردار جانیان و جرم مجرمان و میخوارگى میگساران و خونریزى سفّاکان آگاه و مطّلع بود و مى دانست چه شخصى، در چه لحظه اى، چه کارى را انجام خواهد داد؟ در این صورت براى هیچ فردى از آن کار و کردارى که از پیش، خدامى دانست چاره و گریزى نیست و نمى تواند خلاف آن را انجام دهد، زیرا اگر انجام ندهد، علم خداوند برخلاف واقع مى شود و به اصطلاح علم او «جهل» مى گردد. این مطلب با اختیاری بودن اعمال انسان چگونه سازگار است؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: آنچه در پرسش پیرامون علم خداوند گفته شد کاملا صحیح و منطقى است، یعنى خداوند از ازل از همه چیز آگاه بوده است ولى نتیجه اى که از آن گرفته شده (پس بشر در انجام هر نوع کار خود مجبور است) صددرصد باطل و بى پایه مى باشد.
در این جا براى روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است:
1- آزادى بشر در اراده و انتخاب هر نوع کارى که مى خواهد انجام دهد، مورد احترام و اتّفاق همه خردمندان جهان است حتّى آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه مى زنند و بشر را فاعل جبرى «مختار نما» مى دانند عملا به این اصلاحترام گذارده، خود و دیگران را در قسمتى از کارها فاعل آزاد و صاحب اختیار مى دانند - و لذا - هر موقع از کسى مثلا سخنان توهین آمیز بشنوند و یا فرزند خود را در انجام وظایف سست و تنبل مشاهده بنمایند، فوراً ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را به دست فراموشى سپرده، شروع به داد و فریاد مى کنند و متخلّف را به کیفر کردار خود مى رسانند.
بنابر این باید بپذیریم که آن فرد جانى که مثلا با ضربه چاقو انسانى را از پاى در مى آورد و یا میگسارى که جام ها را یکى پس از دیگرى سر مى کشد، با آزادى و اختیار، بدون جبر و فشارى از درون خود یا خارج، دست به این کارها مى زند و هیچ با وجدانى نمى تواند بگوید که آدمکشى و میگسارى، براى این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیارى و اجتناب ناپذیر است و چنان که گفته شد، همان افرادى که روى یک سلسله خیالبافى، اصل«آزادى اراده» را منکر شده اند، هنگامى که خود مورد تعدّى و ستم قرار مى گیرند صد در صد تغییر عقیده و روش داده و از مقامات قضایى درخواست مى کنند که ظالم و متعدّى را به کیفر اعمال خود برسانند.
2- علم خداوند همان طور که بیان شده واقع نماست و سرِ مویى از واقع تخلّف نمى کند، ولى باید توجّه داشت که علم خداوند به چیزى با آن قید و صفتى که در خارج دارد و با خصوصیّتى که تحقّق پذیرفته است تعلّق مى گیرد.
توضیح این که: بشر در طول زندگى مبدا دو نوع کار است؛ یک دسته از کارها را از روى اراده و اختیار انجام مى دهد و بارزترین ممیّز این قسمت از کارها این است که «کار اختیارى» اوست.
دسته دیگر از کارهاى او «افعال غیر ارادى» و به اصطلاح «اضطرارى» او مى باشد، مانند گردش خون در رگ ها و ضربان قلب و فعّالیّت دستگاه گوارش و… و ممیّز روشن این دسته از کارها این است که فعل «غیر اختیارى» اوست.
روى اصلمسلّمى که گفته شد - علم خداواقع نماست و سرِسوزنى از واقع تخلّف نمى کند - هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیّتى که در خارج دارند براى خداوند از «ازل» معلوم بوده است، یعنى خداوند از نخست مى دانست که فعل معیّنى در لحظه خاصّى با کمال اختیار و آزادى از ما سر مى زند و همچنین قسمت دوّم از افعال ما، خداوند از «ازل» مى دانست که فعل خاصّى در یک ساعت معیّن از روى اضطرار از ما صادر مى گردد.
با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل مى دهند، به توضیح پاسخ توجّه فرمایید:
مطلب اوّل ثابت نمود که قسمتى از افعال ما فعل ارادى و اختیارى ماست و در انجام و ترک آنها کمال آزادى را داریم.
همچنین مطلب دوّم اثبات کرد، همان طور که خداوند از «اصل کار» ما آگاه است، همچنین از خصوصیّت و رنگ و صفت آن که اختیارى و یا اضطرارى بودن است، آگاه و مطّلع است و به عبارت دیگر: فعل ما با آن مشخّصات و ممیّزاتى که در خارج دارد براى او معلوم مى باشد.
روى این دو اصلدرباره افعال اختیارى خود چنین نتیجه مى گیریم که خداوند از ازل مى دانست که فلان جانى در ساعت معیّنى از فلان روز، با کمال آزادى و اختیار با ضربه چاقویى کسى را از پاى در مى آورد.
یک چنین علم پیشین (علم ازلى خدا) هرگز موجب «جبر» و سلب آزادگى از انسان نمى شود و شخص جنایتکار حق ندارد علم ازلى خدارا بهانه قرار داده و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل مى دانست که جانى دست به جنایت مى زند، ولى او نه تنها از اصلعمل آگاه بود بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص، این جنایت را از روى اختیار و با کمال آزادى انجام مى دهد. (دقّت کنید)
چنین علمى نه تنها موجب جبر در انسان نیست، بلکه مویّد و روشنگر آزاد بودن اوست؛ زیرا از آن جا که علم خدااز هیچ جهت تخلّف پذیر نیست و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص عمل خود را از روى اختیار و آزادى انجام دهد و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادى نداشته باشد، در این صورت علم خدابر طبق واقع نبوده، بلکه جهل خواهد شد.
به عبارت دیگر: اگر ما کار خود را - اعم از نیک و بد - به آزادى انجام دهیم، علم خدا مطابق واقع خواهد بود و اگر در کار خود مجبور باشیم، در این صورت علم او برخلاف واقع خواهد گشت.
بیان ساده تر: شاید این بیان فلسفى براى بعضى سنگین باشد، در این صورت در رفع اشکال از مثال زیر کمک مى گیریم: کسانى که «علم ازلى خدا» را دستاویز جنایت بزهکاران قرار داده و آنان را در انواع تعدىّ ها و ظلم ها و ارتکاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داورى بنمایند؟
بسیارى از استادان و دبیران بخوبى مى توانند آینده شاگردان خود را پیش بینى کنند؛ معلّمى که از اندازه کار و کوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى کامل دارد، مى تواند «قبول»