بالاترین بی ادبی
مادرم بعد از جمع کردن سفره صبحانه مشغول کارهای روزمره اش بود وپدرم هم داشت ذادیو را تعمیر میکرد من هم رفتم کمی به درسهایم برسم یکدفعه مادرم صداکرد : ,دخترم میشه قیچی رو برام بیاری ؟ گفتم مادر بذار این صفحه رو بخونم برات میارم . دو دقیقه بعدد صدازد:… بیشتر »
2 نظر