خاطرهای از اخلاص در تبلیغ
خاطرهای از اخلاص در تبلیغ
یکبار مهدیهی تهران یک ماه رمضان از ما دعوت کرد که بعد از افطار سخنرانی کنیم. من هم گفتم: به شرطی میآیم که پول نگیرم. چون میخواهم صد در صد نیت من خالص باشد. اینها گفتند: ما بودجه داریم. گفتم بودجه داشته باشید، جای دیگر خرج کنید. بگذارید مهدیه خانهی امام زمان است، ما یک ماه رمضان پول نگیریم. خوب بحث معاد را کردیم، جمعیت هم خیلی زیاد بود. در آخر هم در مهدیه را بوسیدیم و گفتیم این خالص باشد. خالص خالص باشد. چند ماهی گذشت ما گفتیم حالا ما گفتیم پول نمیخواهیم اینها تلفن هم نزدند تشکر کنند. (خنده حضار)
بعد معلوم شد که بندگان خدا تلفن کردند، من در خانه نبودم. فهمیدیم اخلاص نیست. چون مخلص این است که نه پول بخواهد، نه تشکر. «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) نه جزا میخواهیم و نه شکور. شکور یعنی تشکر. این اخلاص است. اخلاص این است. نه جزا میخواهیم نه تشکر. اگر نیت خالص باشد، «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»
یک دعا میکنم هرکس پای تلویزیون هست و شما آمین بگویید. آمین یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن. خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش و به آبروی زینب کبری و باقی اسرا و به آبروی همه آبرومندان درگاهت، تا الآن هرچه بوده گذشته، از الآن تا ابد همه ما را از مخلصین قرار بده.
کار نداشته باشیم که ایشان دیدن ما آمد یا نه؟ نه ایشان وقتی مسافرت رفت با من خداحافظی نکرد. من هم دیدنش نمیروم. بابا معامله نکن دیدنش برو. ولو خداحافظی نکرده باشد. سوغاتی برای من نیاورده برایش سوغاتی ببرم. بابا تو سوغاتی داری به او بده. چه کار داری که او… او باید به من سلام کند. من لیسانس هستم او فوق دیپلم. ای بابا! سلام کن. خدا به بندهاش سلام میکند. «سَلامٌ عَلى إِبْراهیمَ» (صافات/109)، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (صافات/120)، خدا به مخلوقش سلام میکند. تو به خاطر دو تا کتاب سلام نمیکنی. من پدربزرگ هستم، او باید دیدن من بیاید. حالا تو برو، مگر پیغمبر عیادت بچه کوچولوها نرفت وقتی مریض شده بودند. ما یک خرده باید خودمان را خالی کنیم از این قفلهایی که به پای ما افتاده است. همه را نمیگویم. خیلی از ما گیر هستیم. گیر هستیم. من بارها این مثل را برای خودم زدم. من هم گیر هستم. دارم مسجد میروم، اگر عمامهی من به شاخهی درخت بند شد و افتاد در جوی آب میمانم. چه کنم؟ زشت است. الو مسجد! یک حادثهای رخ داده امشب نماز تعطیل است. حادثه چیه؟ نیم کیلو پنبه در جوی افتاد. (خنده حضار) من به خاطر نیم کیلو پنبه نماز جماعت را از دست میدهم. گیر هستیم. یکی گیر عمامه است. یکی گیر مدرک است. یکی گیر پول است. یکی گیر، یکی گیر… گیر هستیم.