دست فرشته ات را ببوس!
سلام
یک روز سرد زمستانی که طبق معمول همیشه شال وکلاه میکنی که به درس و بحث همیشگی ات برسی وبه مدرسه بروی
معطل شدن در ایستگاه کار دستت میدهد وحسابی سر ما مبخوری !انقدر حالت بد است که گذر کلاس ها را احساس نمیکنی وبی معطلی بعد از تمام کلاس ها خود را به خانه میر سانی در حالی از شدت دردوبدی حال به خود میپیچی اما در خانه را که باز میکنی او اوضاع فرق میکندفرشته ای در خانه منتظر تو ست که خانه را عین دسته گل به را انداخته بوی چای اش حس تازگی به تو میدهدوگرمای کرسی که با گرمای فرشته خانه ات عجین شده روحت را به پرواز در می آورد وقتی به آشپز خانه میروی وسوپی را که فقط به خاطر تو بار گذاشته اند میبینی احساس میکنی خوش بخت تری دختر روی زمینی .ووقتی احوالت را میپرسد طوری حرف میزند که تو مهم ترین فرد برای او در روی زمینی وتو از خوشحالی این همه تو جه نزدیک است بال در بیاوری !
این روز های بیماری هم پشت یر گذاشته میشود وتو میمانی به یک عالمه شر مندگی 1
شر منده از این که هیچ وقت نتوانسته ای حقش را ادا کنی!
شرمنده از این که تو هرچقدر هم که بد باشی باز عزیز در دانه او میشوی !
وشرمنده ازاین که اوسنگ صبور همه است وخود کم ترین سنگ صبور را دارد !
اسم فرشته درخانه من مادرم است .
فرشته ای که امید وارم تا هست قدر بدانیم.پس همین امروز برو ودست فرشته ات را ببوس باور کن کسر شانت نیست !
به امتحانش می ارزد