غذای زیادو همسایه گرسنه
#تلنگرانہ
غذای زیاد وهمسایه گرسنه
بعد از چند وقت بیرون رفتن دعوت شدن به شام خونه دختر خاله تازه عروس خیلی خوشحالم کرد
تصمیم گرفتم برای کمک بر خونه اش به همین خاطر نهارو خور ده نخورده راه افتادم تا برای کمک برم خونه اش رسیدم کار های ِآخر گذاشتن قرمه سبزی را انجام میداد بعد از خوردن چای سراغ ظرف ها رفتم تا برای شب آماده شون کنم برنج رو هم دم کردیم اما غذای یه دختر تازه عروس و دختر لوس از این بیشتر نمیشو د حق با دختر خاله بود غذا زیاد بود گفتم زهرا حالا با این همه غذا میخوای چیکار کنی گفت هیچی یه ذره اش فردا میخوریم بقیه ا ش میریزم میره
بعد از مشورت با وجدان ومشاور اعظم همون عقل گفتم میشه غذای اضافی رو قبل از دست خورده شدن جدا کنی ؟؟؟ با هاش کار دارم غذارو از دست دختر خاله گرفتم و سریع رفتم بیرون سراغ همسایه ای که چهار تا بچه داشت وهمسرش تو تصادف از دنیا رفته بود
لبخند خوشحالی بچه ها ودعای عاقبت بخیری مادر بچه ها بهترین لحظه زندگیم شد
گاهی به اطراف نگاه کنیم شاید گرسنه ای باشد