کودکی زیبا
گاهی وقت ها حس درونیم دعوا یم میکند وسرم داد میزند زود باش کودک شو .
ازخودم میپرسم آخربزرگ بودن چه عیبی دارد که باید به کودکی برگردم درخیالم به کودکی ام که میروم میبینم بی راه هم نمیگوید
کودکی ام با بهترین خاطرات وکودکانگی گذشت .
نه غصه ای نه دلهره ای، تنها دلهره ام شکل عروسکم بود که موهایش طلایی باشد لباس خوب تنش باشد و..
کودکی که وقتی ازمدرسه بازمیگشتم فوری زیر کرسی بغل پدرم میپریدم وگرم میشدم
وبعد از آن با شیرین زبانی با کمک پدر درس هایم را مینوشتم
زنگ تفریح های مدرسه را به خانه می آمدم وبوی چای ونان وپنیر درکنار خانواده وادارت میکر د بنشینی سرسفره
سال اولی که باید به مدرسه میرفتم
صبح شبطنتم گل میکردوبهانه میگرفتم که باید دربغل مادر به مدرسه بروم
ومادرم با بوسه باران دربغلش به مدرسه میبرد
چون ازبچه های هم سن وسالم درسال اول مدرسه کوچک بودم برای نقاشی پای تخته باید معلم بغلم میکرد
وچه ذوقی داشت وقتی نقاشی ات تمام میشد دستی به سرت میکشید و نوازشت میکرد بعد زمین میگذاشت
وقتی که برای اولین بارسوره حمد رایاد گرفتم قرآن را بازمیکردم وازروی آن نماز میخواندم وپدرم با لبخند میگفت دخترم قبول باشه ماشاءالله توقرآن خوندن به خودت تکیه کردی ولی تو شمارش رکعت ها مشکل داری توبخون بهت میگم تموم کن دررکعت آخر همیشه پدرم میگفت تموم کن ومن نماز رو تموم میکردم
الان همه چیز هست ای کاش شیرینی کودکی هم بود
آری حس درونم درست میگفت گاهی باید کودک شد تا لذت زندگی دوچندان شود
پیاده روی مجازی من
قتی میشنوم کسی برای سفر اربعین راهی است
باخودم میگویم منم میخواهم بروم اما چگونه
چشمانم رامیبندم ودرخیالم مشغول جمع آوری وسایل میشوم خیلی حساس سعی میکنم چیزی جانماند
چندهدیه هم برای کودکان میخرم عروسک مخملی
ازآشنایان حلالیت میگیرم وراهی میشوم مرز رارد میکنم شوق زیارت نمیگذارد خسته شوم
ازهرکدام.ازموکب ها چایی وغذایی با طعم بهشتی میخورم
مگرمیشودپذیرایی خادمان حسین بهشتی نباشد؟
اولین موعودگاه من بین الحرمین درخیالم انگار وارد قصری باشکوه میشوم
اول به زیارت چه کسی بروم امام حسین علیه السلام یا حضرت عباس علیه السلام
تصمیم میگیرم برای کسب اجازه به محضر قمربنی هاشم بروم
شوق زیارت زبانم رابند آورده وتوانایی حرف زدن ندارم زیارتی میکنم وبه محضر امام شهیدم برمیگردم
وتمام دلتنگی هایم رابرایش میگویم
یادت آمد ؟؟آری دلتنگی رقیه ودلتنگی اش
بعد اززیارتش به محضرحضرت علی علیه السلام مشرف میشوم
کاملا معلوم است که داغدارفرزنداست
دلداریش میدهم وسرسلامتی میگویم
همه امام های شهرعراق رازیارت میکنم
وبا کوله باری ازعشق ومحبت برمیگردم
چه سفرخوبی بود
کاش دربیداری نصیبم شود
خدایا قبول کن زیارت مجازی ام را
مولای من آقا جان
ولای من!
ای ناگهان تراز همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن
تاگم شود ابهت این ادعاها…
” اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره “
” اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم “
امان ازدل زینب
برادرم که ازسرکاربه خانه رسید
دندان درد شدیدی داشت خانمش هم مسافرت بود
من به عنوان خواهرنزدیک بوداشکم دربیاید
خودم را به آب وآتش میزدم تا دردش ساکت شود ودائما دعا میخواندم
برادرمن درکنارم بودزنده بود
دندان دردش راه درمان داشت
اماامان ازدل زینب جگرلخته خون یک برادر
وبه قتلگاه رفتن برادردیگررادید
واقعاچه کشید حضرت زینب
#به قلم خودم
لایه محافظ
خواهر زاده کوچک من عادت دارد بنویسد ودائما دنبال خودکاراست تا خط خطی کند
من برای در امان ماندن کتاب ها وسایل هایم ازخط خطی کردن او چند روزیست مشغول زدن لایه محافظ یا همان چسب بروسایل هایم هستم
چون برایم با ارزش اندو وخدشه ای کوچک آنها را ازچشم من می اندازد
دین هم همین گونه است واحتیاج به لایه محافظ دارد تا ازشر شیطان ودزدان دین درامان باشد
واین لایه محافظ را پیامبرصل الله واله وسلم درغدیرمعرفی کرده است
اهل بیت وقران اگر همه ما بهترین دارایی خود یعنی دینمان را بااین لایه محافظ بیمه کنیم
دینمان درسلامت خواهد ماند وگرنه باهرشبهه ای قسمتی ازاعتقاداتمان خط خطی خواهدشد
#به_قلم_خودم
#عید_غدیر
#مبلغ غدیرباشیم