دروغ
مردی خدمت پیامبر (ص) رسید ، عرض کرد نماز نمی خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم ، دروغ هم می گویم ! کدام را اول ترک گویم ؟! پیامبر (ص) فرمود : دروغ را ، و در محضر پیامبر (ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید ، هنگامی که خارج شد ، وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد ، اما بلافاصله فکر کرد که اگر فردا پیامبر (ص) از او در این باره سوال کند ، اگر بگوید چنین عملی را مرتکب نشده دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری میشود ، و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف ، این فکر و ترک دروغ ، سرچشمه ترک همه گناهان او گردید. تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 413
بالاترین بی ادبی
مادرم بعد از جمع کردن سفره صبحانه مشغول کارهای روزمره اش بود وپدرم هم داشت ذادیو را تعمیر میکرد من هم رفتم کمی به درسهایم برسم یکدفعه مادرم صداکرد : ,دخترم میشه قیچی رو برام بیاری ؟ گفتم مادر بذار این صفحه رو بخونم برات میارم . دو دقیقه بعدد صدازد: دختر جان من این جا منتطرم قیچی رو بیار. گفتم مامان الان کارم تموم میشه میارم . دفه سوم خودش با عصبانیت اومد دختر تو منو مسخره کردی یک ساعت منوکاشتی بگونمیخوام قیچی بیارم دیگه به تواحترام یاد ندادن . با عذر خواهی سروته قضیه را هم آوردم . اما با خودگفتم مادر یکی ا ز بنده های خداست وجواب ندادن به خواسته های او بی ادبی تلقی میشود پس چطور ما جرات دارم موقع اذان وقتی که خدای با آن عظمتوقدرت صدایمان میکند خود را نشنیدن میزنیم ومشغول کارهای دیگر میشویم . آیا بی ادبی باالاتر از این هم هست .؟ پ.ن.این خاطره واقعی نیستا من سعی میکنم در حد توان خودم به حرف والدین گوش بدم ☺☺
بالاترین بی ادبی
مادرم بعد از جمع کردن سفره صبحانه مشغول کارهای روزمره اش بود وپدرم هم داشت ذادیو را تعمیر میکرد من هم رفتم کمی به درسهایم برسم یکدفعه مادرم صداکرد : ,دخترم میشه قیچی رو برام بیاری ؟ گفتم مادر بذار این صفحه رو بخونم برات میارم . دو دقیقه بعدد صدازد: دختر جان من این جا منتطرم قیچی رو بیار. گفتم مامان الان کارم تموم میشه میارم . دفه سوم خودش با عصبانیت اومد دختر تو منو مسخره کردی یک ساعت منوکاشتی بگونمیخوام قیچی بیارم دیگه به تواحترام یاد ندادن . با عذر خواهی سروته قضیه را هم آوردم . اما با خودگفتم مادر یکی ا ز بنده های خداست وجواب ندادن به خواسته های او بی ادبی تلقی میشود پس چطور ما جرات دارم موقع اذان وقتی که خدای با آن عظمتوقدرت صدایمان میکند خود را نشنیدن میزنیم ومشغول کارهای دیگر میشویم . آیا بی ادبی باالاتر از این هم هست .؟ پ.ن.این خاطره واقعی نیستا من سعی میکنم در حد توان خودم به حرف والدین گوش بدم ☺☺
این داستان فرصت !!!!!
#یادداشت #یادداشت_روز
#به #به_قلم_خودم
این داستان فرصت !!!!!
امروز از روی تقویم رومیزیم برگه تیر ماه را کندم وبا اجازه شما حمدو سوره ای هم برای روز های گذشته خواندم اما بعد مدتی ترس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت ,انگار همین دیروز بود شلوغی ودیدو باز دید های عیدمان و#سفره هفت سین من هایی که شبکه کوثر نت را پرمیکرد .
این چند ماه مثل برق وباد گذشت ومعلوم نیست پادای شد بر دفتر اعمالمان یا لکه سیاهی شد بر پیشانیمان .
با این حال دنیا مارا آن چنان به خودمشغول کرده است که اصلا متوجه گذشت زمان نیستیم وموقعی بیدار میویم که دیگر دیر شده است
اما به قول شاعر :ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کزتو نیید هیچ کار
یا به قول امیر بیان حضرت علی (علیه السلام )فرصت ها مانن د ابر در گذرند
منکه تصمیم گرفتم برای زندگیم برنامه ریزی کنم تا بهتر استفاده ببرم .
شما چطور
لطیفه
یکی ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ
تو کنترل تلویزیون دوسال پیش یه باتری گذاشتم، از بس کوبیدمش منو که میبینه کار میکنه!!!