3 ویژگی جوانان از دید گاه رهبری
م معظم رهبری فرمودند : من اساسا در بین این خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم. آن سه خصوصیت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. این سه خصوصیت برجسته درجوان است. اگر واقعا رسانه ها بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال می کنم که خیلی راحت می شود یک جوان، راه اسلامی را پیدا کند.
به گزارش مشرق ، به مناسبت روز ولادت حضرت علی اکبر فرزند امام حسین (ع) و روز جوان بخشی از بیانات رهبرانقلاب پیرامون جوانی و جوانان را که در جمع جوانان گیلانی بیان فرمودند را ملاحظه می فرمایید .
” … من عمرم را در میان جوان ها گذراندم. از دورانی که خودم جوان بودم، با جوان های دانشگاهی که خارج از محیط ما بودند ، ارتباط برقرار کردم تا امروز هم ارتباط من با جوان ها قطع نشده است. بنابراین می دانم حال و هوای جوانی چیست و امروز در فضای جوانی ما چه می گذرد….”
جلسات مستمر با جوانان انقلابی و خط دهی به آنان درامر مبارزه با رژیم ستم شاهی، پاسخ به سوالات و شبهات فکری و عقیدتی آنان، حضور در مجامع جوان به خصوص دانشگاه و ارتباط با دانشجویان قبل و بعد ازانقلاب، از ریاست جمهوری تا رهبری وتأکید بر ضرورت به کارگیری نیروی جوان در مسئولیت های اجرایی کشور و اعتماد و ایمان به نسل جوان، حاکی ازعلاقه ی وافر ایشان به حشر و نشربا جوانان و آگاهی از حال و هوای جوانی است. آنچه در پیش روست گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در باره جوانان است.
ستاره جوانی
آن چیزی که معمولا درملاقات با جوانان، اول بار به ذهن من می زند و بارها به آن فکر کرده ام، این است که آیا این ها خودشان می دانند که چه ستاره ای درجبین شان دارد می درخشد؟ من این ستاره ها را می بینم اما آیا خودشان هم می بینند؟ ستاره جوانی چیز بسیار درخشان و خوش طالعی است. اگر جوانان این چیز قیمتی و بی نظیر را در وجود خودشان حس کنند، فکر می کنم که انشا ا… ، ازآن خوب استفاده خواهند کرد. 7/2/77
جوان، محور تحرک جامعه
جوان درهر جامعه و کشوری، محور حرکت است. اگر حرکت انقلابی و قیام سیاسی باشد، جوانان جلوتر از دیگران در صحنه اند. اگر حرکت سازندگی یا حرکت فرهنگی باشد، باز جوانان جلوتر از دیگران اند و دست آن ها کارآمدتر از دست دیگران است. حتی در حرکت انبیای الهی هم – از جمله حرکت صدر اسلام – محور حرکت و مرکز تلاش و تحرک جوانان بودند.15/8/70
تربین جوانان درغرب، عامل نابودی پایه ای نظام غربی
یکی از گرفتاری های بزرگ کشورهای غربی، مسئله ی جوان های آن هاست. غرب، مشکل جوانان را حل نکرده. خیال نکنید که مسئله جوانان- چه دختر و چه پسر- در جوانع غربی حل شده است. تربیت جوانان درغرب عامل نابودی پایه ای نظام غربی است. در آن جوامع، جوان به طور معمول مایل به بی بند وباری، نابرخورداراز حیا ومایل به ارتکاب جنایت و تجاوز و تعدی تربیت می شود و در فساد اخلاقی، غرق است. چنین نسل جوانی برای هر جامعه ای در هر حدی از عمل و معرفت و ثروت هم که باشد، مثل موریانه پایه های آن جامعه و نظام را می جود و از بین می برد. 26/9/75
ویژگی های جوانان امروز
به نظر من جوانان ما امروز هم خدایی مومن و باصفایند. شما ببینید دانشگاه های ما چه گونه است. ببینید کارگاه های ما چگونه است. شما ببینید در روز راهپیمایی بیست و دوم بهمن یا روز قدس، اکثر این جمعیتی که مثل سیل به خیابان ها می آیند، چه کسانی هستند. همین جوانانند. همان روح الهی، همان انگیزه و صاعقه ی الهی ، هنوز هم در کشور وجود دارد و بازهم کارسازاست. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید. 7/2/77
سه خصوصیت بارز یک جوان
من اساسا در بین این خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم. آن سه خصوصیت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. این سه خصوصیت برجسته درجوان است. اگر واقعا رسانه ها در کمک های فرهنگی که به ما می کنند- چه گویندگان مذهبی، چه گویندگان مسائل فکری و فرهنگی، چه صداوسیما، چه مدرسه ها- بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال می کنم که خیلی راحت می شود یک جوان، راه اسلامی را پیدا کند. چون اسلام هم چیزی که از ما می خواهد، این است که ما استعدادهای خودمان را به فعلیت برسانیم. 7/2/77
سه خصوصیت، شرط موفقیت جوان
اگر شما جوانان این سه خصوصیت را در خودتان بوجود آورید، در هر شرایطی و در همه ی زمینه هاموفق خواهید بود.
جوان اولا، باید احساس مسئولیت کند. یعنی واقعا خودش را مسئول بداند و بخواهد که زندگی را با پای خودش پیش ببرد و حرکت کند و مثل پرکاهی د رامواج حوادث نباشد.
ثانیا، با ایمان حرکت کند. ایمان نقش بسیار مهمی در پیشرفت در همه ی میدان ها و نیز پیروزی بر همه ی موانع دارد.
ثالثا، بصیرت و آگاهی داشته باشد.
اگر جوانان این سه خصوصیت را در خودشان تأمین کنند- که البته کار چندان آسانی نیست، اما بسیار ممکن است- در همه زمینه ها شما می توانید موفقیت خودتان را تضمین کنید.3/11/77
خصوصیات جوانان ایرانی
بعضی ها نسبت به نسل جوان ایرانی، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ایمان، به طور افراطی دچار قضاوت های غلط و انحرافی هستند. من اعتقادم این است. کاوش ها هم همین را نشان می دهد که جوان ایرانی، جوانی است مومن، پاکدامن، پاک گوهر، دارای زمینه های دینی بسیار زیاد، مایل به جنبه های معنوی. 7/2/77
جوان و جاذبه های معنویت
به نظر من، امروز بیشترین چیزی که می تواند در جوان ها جاذبه ایجاد کند، جاذبه ی معنویت است، البته همراه با منطق. اینکه می بینیم یک جوان به این در یا آن در می زند، دنبال فلان خط سیاسی، دنبال فلان گروه و فلان شعار سیاسی غلط، دنبال دسته بندی های بی خودی که گاهی در دانشگاه هاست می رود- و تکلیف این آقایان وزراست که مقداری دستی به سر و روی این چیزها بکشند و کمی اصلاحش بکنند- این بر اثر خلا معنوی است که به این در و آن در می زند، گم شده دارد. شما این گمشده را به او بدهید.
حرگونه بپذیر
حسین جاان عباس گونه زندگی نکرده ام که عباس گونه بمیرم پس حر گونه مرا بپذیر
سخنان آتشین امام سجاد در شام
نرانی آتشین امام سجاد (علیه السلام) در شام، یزید را خانه خراب کرد
امام چهارم(علیه السلام) در شام، در شرایطی به سخنرانی پرداخت که حدود چهل سال در شام و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین(علیه السلام) تبلیغات مسموم صورت گرفته بود و معاویه، تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ حضرت علی(علیه السلام) توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند.
وقتی امام سجاد(علیه السلام) را وارد مسجد کردند، یزید نشسته بود و به خطیب مزدور خود گفت: بر بالای منبر برو و آنچه خواستی نسبت به علی و حسین(علیهماالسلام) بدگویی کن و از ناسزاگویی به آنها کم نگذار.
امام سجاد-ع-
خطیب بالای منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجاد(علیه السلام) از امیر متقیان علی ابن ابی طالب(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) بدگویی کرد و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.
امام سجاد(علیه السلام) در همان پایین منبر فریاد زد: (وای بر تو ای سخنران، خشنودی مخلوق را به خشم خالق خریدی، پس جایگاهت را آتش فرا گرفت) سپس امام سجاد(علیه السلام) با جرأت و شهامت تمام به یزید فرمود: ای یزید! به من اجازه بده تا بالای این چوبها بروم، و سخنانی بگویم که در آن خشنودی خدا باشد و برای حاضران موجب اجر و پاداش گردد.
یزید این تقاضا را رد کرد، ولی حاضران گفتند: اجازه بده او بالای منبر رود شاید ما از او چیزی بشنویم.
یزید گفت: اگر او بالای منبر رود، فرود نمی آید مگر این که من و دودمان ابوسفیان را به رسوایی بکشاند. شخصی گفت: ای امیر هرچه این شخص بگوید چندان اهمیّت ندارد، بگذار برود و سخنی بگوید.
یزید گفت: این شخص از خاندانی است که علم و کمال را با تمام وجود به کام خود آورده اند. مردم مرتب اصرار کردند تا یزید اجازه داد.
امام سجاد(علیه السلام) بعد از اینکه بالای منبر رفت، ابتدا خداوند را مورد حمد و ثناء قرار داد و سپس فضایل و ویژگی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را برای مردم بازگو فرمود، بعد از ذکر این فضائل فرمود: هر کس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت او را به حسب و نسبم خبر می دهم: ای مردم من پسر مکه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم … حضرت سخنان خود را ادامه دادند و با این سخنان جدّ بزرگوارش، پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله) را به زیبایی توصیف نمودند و سپس فرمود: من فرزند علی مرتضی (علیه السلام) هستم، من پسر کسی هستم که سران مشرکین را کوبید تا گفتند: معبودی جز خدای یکتا نیست، من پسر کسی هستم که در پیشاپیش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دو شمشیر می جنگید … بعد از این جملات زیبا که در وصف جدّ بزرگوار خویش، امیر المؤمنین(علیه السلام) بیان نمود، به معرفی پدر با عظمت خویش، امام حسین(علیه السلام) پرداخت و فرمود: من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد، من پسر کسی هستم که سرش از قفا بریده شد، من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید…
امام سجاد(علیه السلام) همچنان ادامه داد تا اینکه مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله بلند شد، یزید ترسید که فتنه و آشوب به پا شود، به مؤذّن فرمان داد: اذان بگو. مؤذّن گفت: الله اکبر الله اکبر. حضرت فرمود: هیچ چیزی بزرگتر از خدا نیست. مؤذّن گفت: اشهد ان لا اله الا الله. امام فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خدا گواهی می دهد.
مؤذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله. حضرت به مؤذّن فرمود: تو را به حق محمّد(صلی الله علیه و آله) ساکت باش، تا من سخنی بگویم، سپس از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود: ای یزید محمد (صلی الله علیه و آله) جد من است یا جد تو؟! اگر می گویی جد تو است، دروغ می گویی و کفر می ورزی، و اگر اعتقاد داری که جد من است، پس چرا خاندان او را کشتی؟! چرا پدرم را کشتی و حرم او و مرا اسیر کردی؟!
این را فرمود و دست به گریبان برد و جامه خود را چاک زد و گریه کرد، سپس خطاب به مردم فرمود: ای مردم! آیا در میان شما کسی هست که جدش و پدرش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد؟!
صدای شیون و گریه از مجلس برخاست. آنگاه حضرت فرمود: به خدا قسم در جهان جز من کسی نیست که جدش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد، پس چرا این شخص(یزید) پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد، ای یزید این کارها را می کنی باز می گویی محمد(صلی الله علیه و آله) رسول خدا است؟ و رو به قبله می ایستی، وای بر تو که در روز قیامت، جدم و پدرم طرف دعوای تو هستند.4
با این سخنان دندان شکن و آتشین، مُهر خاموشی بر دهان کثیف و آلوده یزید خورده و توان هرگونه سخن را از آن ملعون گرفت و تنها چیزی که توانست بگوید این بود که ای مؤذن اقامه بگو، هیاهو و صدای اعتراض از مجلس برخاست، برخی با یزید نماز خواندند گروهی نماز نخوانده و پراکنده شدند.
مصیبت های وارده براسرا از زبان امام سجاد
روایت آمده: از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ حضرت سه بار فرمود: (الشام الشام الشام)
امام سجاد
در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
2- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.
3- زن های شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.
5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آنها می گفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و … کشتند و خانه های آنها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید…
6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت.
7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم…5
ای یــاد تــــو در عــالم، آتش زده بر جانها
هـر جــا ز فــراق تــو چاک است گریبانها
ای گلشن دین، سیراب با اشک محبانت
از خون تو شد رنگین، هر لاله به بستانها
رمز زنده ماندن واقعه عاشورا
رمز زنده ماندن واقعه عاشورا
معظم له در دیدار اعضاء جمعیت هلال احمر، مسؤولین بنیاد شهید و اقشار مختلف مردم در تاریخ 29/6/68 اظهار داشتند:
«اگر زینبکبری (سلاماللهعلیها) و امام سجاد (صلواتاللهعلیه) در طول آن روزهای اسارت ـ چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهای متمادی که این بزرگواران زنده ماندند ـ مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفهی عاشورا و هدف حسینبنعلی و ظلم دشمن را بیان نمیکردند، واقعهی عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقی نمیماند.
چرا امام صادق (علیهالصلاهوالسلام) ـ طبق روایت ـ فرمودند که هر کس یک بیت شعر دربارهی حادثهی عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهی عاشورا و کلا مسألهی اهلبیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، اینگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهای ظالم و ستمگر، حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنتآمیز میکردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیهی عاشورا ـ که با این عظمت در بیابانی در گوشهیی از دنیای اسلام اتفاق افتاده ـ با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقینا بدون آن تلاشها، از بین میرفت.
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسینبنعلی (علیهالسلام) بود. به همان اندازه که مجاهدت حسینبنعلی (علیهالسلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیه السلام) و مجاهدت امام سجاد (علیهالسلام) و بقیهی بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهی نظامی نبود; بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکتهها باید توجه کنیم.»
درسى که اربعین به ما می دهد
ایشان ادامه دادند:
«درسی که اربعین به ما میدهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانی که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگی که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهدای عزیزی که جانشان ـ یعنی بزرگترین سرمایهشان ـ را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامهها و مجلهها و کتابهایی که منتشر میکردند، در ذهن آدمهای سادهلوح در همه جای دنیا، چه تلقینی توانستند بکنند.
حتی افراد معدودی از آدمهای سادهدل و جاهل و نیز انسانهای موجه و غیر موجهی در کشور خودمان هم، در آن فضای ملتهب جنگ، گاهی حرفهایی میزدند که ناشی از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمیآشفت و وادار میکرد که با آن فریاد ملکوتی، حقایق را با صراحت بیان کند.
اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهی ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتی که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکی است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهی ناشی از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کردهاند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایی را که در مقابل چشم مردم بود، به عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفتهها و بافتهها و یاوهگوییهای تبلیغات جهانی، بکلی سلب شده است.
دستگاه ظالم جبار یزیدی با تبلیغات خود، حسینبنعلی (ع) را محکوم میساخت و وانمود میکرد که حسینبنعلی (ع) کسی بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامی و برای دنیا قیام کرده است!! بعضی هم، این تبلیغات دروغ را باور میکردند. بعد هم که حسینبنعلی (علیهالسلام)، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیله دژخیمان در صحرای کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود میکردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافتهها را عوض کرد. حق، این گونه است.»