چرا نفس بدترین دشمن انسان است؟
چرا نفس بدترین دشمن انسان است؟
جهات فراوانی را میتوان در توجیه آن بیان کرد:
1. نفس دشمنی نیست که انسان او را بشناسد. پوشیده و در درون است و در بیرون.
2. نفس دشمن قهار و مکاری است که ما را میبیند و ما او را نمیبینیم.
3. دشمنیاش دائمیاست نه موقت.
4. گزیدهترین کالا یعنی ایمان و عقل ما را میبرد نه مال و خانه را.
5. با تمام دشمنها فرق دارد. دشمن یا حیوان است مثل مار و عقرب و گرگ و سگ یا انسان. اگر دشمن از نوع گرگ و مار و سگ باشد، همین که انسان چیزی به او بدهد حد اقل یک ساعت از دستش راحت است. اگر دشمن نظیر هیتلر و صدام باشد، وقتی مقداری خاک، نفت یا … به آنها بدهد، چند روزی از شرشان راحت میشود.
اما دشمن درون این گونه نیست، حتی اگر چیزی به او بدهی، چند لحظه آرام نمیشود. اگر ما به میل او عمل کنیم و آنچه خواست به او بدهیم، به همان اندازه که به میل او عمل کردیم، حمله میکند و جلوتر میآید. این طور نیست که مثل گرگ و مار عقبنشینی کند.
منبع: توصیهها، پرسشها و پاسخها در محضر آیت الله جوادی آملی(مد ظله العالی)/تهران/دفتر نشر معارف/چاپ دهم/پاییز 1389 هـ.ش/ص 119.
برچسبها:کنترل نفسگناهنفس اماره
آیا چشم زدن واقعیت دارد؟
پرسش:
آیا چشم زدن واقعیت دارد؟
پاسخ:
بسیاری از مردم معتقدند در بعضی از چشمها اثر مخصوصی است که وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد، یا در هم بشکند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.
این مسأله از نظر عقلی امر محالی نیست، چه اینکه بسیاری از دانشمندان امروز معتقدند در بعضی از چشمها نیروی مغناطیسی خاصی نهفته شده که کارایی زیادی دارد، حتی با تمرین و ممارست میتوان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسی از طریق همین نیروی مغناطیسی چشمها است.
در دنیایی که «اشعهی لیزر» که شعاعی است، نامرئی میتواند کاری کند که از هیچ سلاح مخربی ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویی در بعضی از چشمها که از طریق امواج مخصوص در طرف مقابل اثر بگذارد چیز عجیبی نخواهد بود.
بسیاری نقل میکنند که با چشم خود افرادی را دیدهاند که دارای این نیروی مرموز چشم بودهاند، و افراد یا حیوانات یا اشیایی را از طریق چشم زدن از کار انداختهاند. لذا نه تنها نباید اصراری در انکار این امور داشت، باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت.
در روایات اسلامی نیز تعبیرات مختلفی دیده میشود که وجود چنین امری را اجمالاً تأیید می کند. در حدیثی میخوانیم که «اسماء بنت عمیس» خدمت پیامبر(ص) عرض کرد: گاه به فرزندان جعفر چشم میزننند، آیا «رقیه»1 ای برای آنها بگیرم.
پیامبر(ص) فرمودند: نعم، فلو کان شیء یسبق القدر لسبقه العین؛ آری مانعی ندارد، اگر چیزی میتوانست بر قضا و قدر پیشی گیرد چشم زدن بود!2
و در حدیث دیگری آمده است که امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: پیامبر برای امام حسن و امام حسین (علیهما سلام) رقیه گرفت، و این دعا را خواند: اعیذ کما بکلمات التامة و اسماء الله الحسنی کلها عامة، من شر السامة و الهامة، و من شر کل عین لامة، و من شر حاسد اذا حسد؛ شما را به تمام کلمات و اسماء حسنای خداوند از شر مرگ و حیوانات موذی، و هر چشم بد، و حسود و آنگاه که حسد میورزد میسپارم. سپس پیامبر(ص) نگاهی به ما کرد و فرمود: این چنین حضرت ابراهیم برای اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود. 3
در نهج البلاغه نیز آمده است: العین حق و الرقی حق؛ چشم زخم حق است و توسل به دعا برای رفع آن نیز حق است.4
ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعی ندارد این دعاها و توسلها به فرمان خداوند، جلوی نیروی مرموز مغناطیسی چشمها را بگیرد همانگونه که دعاها در بسیاری از عوامل مخرب دیگر اثر میگذارد و آنها را به فرمان خداوند خنثی میکند.
این نیز لازم لازم به یادآوری است که قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال به این معنی نیست که به کارهای خرافی و اعمال عوامانه در اینگونه موارد پناه برده شود که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد نا آگاه در اصل موضوع است، همانگونه که آلوده شدن بسیاری از حقایق با خرافات، این تأثیر نا مطلوب در اذهان گذارده است.5
پینوشتهاـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منظور از رقیه دعاهایی است که مینویسند و افراد برای جلوگیری از چشم زخم با خود نگه میدارند و آن را تعویذ نیز میگویند. ↩
مجمع البیان/ج10/ص341. ↩
نور الثقلین/ج5/ص400. ↩
نهج البلاغه/کلمات قصار/جملهی 400؛ این حدیث در صحیح بخاری/ج7/ص171 باب العین حق نیز به این صورت نقل شده است: (العین حق)؛ در «المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی» همین معنی از منابع مختلف نقل شده است. جلد4/ص451. ↩
منبع: تفسیر نمونه/ج24/جمعی از فضلا زیر نظر آیة الله مکارم شیرازی/تهران/دارالکتب الإسلامیه/چاپ چهاردهم/سال 1377/ص426 تا 428. ↩
برچسبها:پرسش و پاسخ اخلاقچشم زخمچشم زدن
چرا از مرگ میترسیم؟
رسش:
چرا از مرگ میترسیم؟
پاسخ:
معمولاً غالب مردم از مرگ می ترسند، تنها گروه اندکی هستند که بر چهرهی مرگ لبخند میزنند.
اما ببینیم چرا مرگ و مظاهر آن، و حتی نام بردن آن، برای گروهی درد آور است؟ دلیل عمدهاش، این است که به زندگی بعد از مرگ، ایمان ندازند، و یا اگر ایمان دارند، این ایمان به صورت یک باور عمیق درنیامده و بر افکار و عواطف آنها حاکم نشده است.
وحشت انسان از فنا و نیستی، طبیعی است. انسان حتی از تاریکی شب میترسد، چرا که ظلمت نیستی نور است و گاه از مرده نیز می ترسد، چرا که آن هم در مسیر فنا قرار گرفته است.
اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مؤمن، و بهشت کافر است «الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر»1
اگر باور کند که این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح او که وقتی این قفس شکست آزاد میشود، و به هوای کوی دوست پر و بال میزند.
اگر باور کند «حجاب حجاب چهرهی جان بخش میشود غبار تنش» مسلّماً در آرزوی آن دم است که از این چهره، پرده بر افکند.
اگر باور کند مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست، و تنها «دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنش».
آری اگر دیدگاه انسان دربارهی مرگ چنین باشد، هرگز از مرگ وحشت نمیکند، در عین اینکه زندگی را برای پیمودن مسیر تکامل خواهان است. لذا در حدیث عاشورا میخوانیم: هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر میشد و فشار دشمن بر حسین(ع) و یارانش بیشتر میشد، چهرههای آنها بر افروختهتر و شکوفاتر می گشت، و حتی پیر مردان خندان بودند. وقتی از آنها سوال میشد، چرا؟ میگفتند: برای اینکه ساعاتی دیگر شربت شهادت مینوشیم و حورالعین را در آغوش میگیریم!2
علت دیگر برای ترس از مرگ، دلبستگی بیش از حد به دنیا است، چرا که مرگ میان او و محبوبش جدایی میافکند، و دل کندن از آنهمه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساخته برای او طاقت فرسا است.
عامل سوم خالی بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سیئات نامه عمل است. در حدیثی میخوانیم کسی خدمت پیامبر آمد، عرض کرد یا رسول الله(ص) من چرا مرگ را دوست نمیدارم؟
فرمود: آیا ثروتی داری؟
عرض کرد: آری.
فرمود: چیزی از آن را پیش از خود فرستادهای؟
عرض کرد: نه
فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری (چون نامهی اعمالت از حسنات خالی است)3
دیگری نزد ابوذر آمد و همین سؤال را کرد که ما چرا از مرگ متنفریم؟!
فرمود: لأنکم عمرتم الدنیا، و خربتم الآخرة فتکرهون ان تنتقلوا من عمران الی خراب!؛ برای اینکه شما دنیا را آباد کردهاید، و آخرتتان را ویران، طبیعی است که دوست ندارید از نقطهی آبادی به نقطهی ویرانی منتقل شوید4
منبع5
پینوشتهاـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفینة البحار/ج1/ص603. ↩
مقتل الحسین/ص263. ↩
محجة البیضاء/جلد8/ص258. ↩
همان. ↩
منبع: تفسیر نمونه/ج24/جمعی از فضلا زیر نظر آیة الله مکارم شیرازی/تهران/دارالکتب الإسلامیه/چاپ چهاردهم/سال 1377 ↩
برچسبها:پرسش و پاسخ عقائدعلت ترس از مرگ
فلسفه عبادی سیاسی بودن نماز جمعه
نماز جمعه، قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دستجمعی است، و اثر عمومی عبادات را که تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگیهای گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب میباشد در بر دارد، به خصوص اینکه مقدمتاً دو خطبه دارد که مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به تقوی و پرهیزگاری است.
و اما از نظر اجتماعی سیاسی، یک کنگره عظیم هفتگی است که بعد از کنگرهی سالانهی حج، که بزرگترین کنگرهی اسلامی میباشد. کسی خدمت رسول خدا(ص) آمد، عرض کرد یا رسول الله! من بارها آماده حج شدهام اما توفیق نصیبم نشده، ایشان فرمودند: «علیک بالجمعة فانها حج المساکین» 1؛ بر تو با به نماز جمعه که حج مستمندان است.
در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت میدهد:
اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل میشود.
اجتماع هفتگی که در مراسم نماز جمعه است.
اجتماع حج که در کنار خانهی خدا هر سال یکبار انجام میگیرد. نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است، به خصوص اینکه یکی از برنامههای خطیب در نماز جمعه، ذکر مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. و به این ترتیب این اجتماع عظیم و پر شکوه می تواند منشأ برکات زیر شود:
آگاهی بخشیدن به مردم در زمینهی معارف اسلامی و رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی.
ایجاد همبستگی و انسجام هر چه بیشتر در میان صفوف مسلمین به گونهای که دشمنان را به وحشت افکند و پشت آنها را بلرزاند.
تجدید روح دینی و نشاط معنوی برای تودهی مردم مسلمان.
جلب همکاری برای حل مشکلات عمومی.
به همین دلیل همیشه دشمنان اسلام، از یک نماز جمعه جامع الشرایط که دستور های اسلامی دقیقاً در آن رعایت شود بیم داشتهاند. و نیز به همین دلیل نماز جمعه همیشه به عنوان یک اهرم نیرومند سیاسی در دست حکومتها بوده است، منتها حکومتهای عدل همچون حکومت پیغمبر اکرم(ص) از آن بهترین بهره برداریها را به نفع اسلام، و حکومتهای جور همانند بنی امیه از آن سوء استفاده برای تحکیم پایههای قدرت خود میکردند.
در طول تاریخ مواردی را مشاهده میکنیم که هرکس میخواست، بر ضد حکومتی قیام کند، نخست از شرکت در نماز جمعهی او خودداری میکرد. چنانکه در داستان عاشورا میخوانیم که گروهی از شیعیان در خانهی «سلیمان بن صرد خزاعی» جمع شدند، و نامهای خدمت امام حسین(ع) از کوفه فرستادند، که در نامه آمده بود «نعمان بن بشیر» والی بنی امیه بر کوفه، منزوی شده و ما در نماز جمعه او شرکت نمیکنیم، و چنانچه بدانیم شما به سوی ما حرکت کردهاید او را از کوفه بیرون خواهیم کرد.2
در صحیفهی سجادیه از امام سجاد علی بن الحسین(علیهما سلام) می خوانیم:
« اللهم ان هذالمقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها قد ابتزوها ؛ خداوندا! این (اشاره به نماز جمعه و عید قربان) مقامی است که مخصوص خلفا و برگزیدگان و امناءِ بلندپایه تو است که ویژهی آنها نمودی، و (خلفای جور بنی امیه) آن را به زور از اولیای حق گرفته و غصب کردهاند».3
توجه به این نکته که طبق فقه شیعه در محدودهی یک فرسخ در یک فرسخ بیش از یک نماز جمعه جایز نیست و حتی کسانی که در دو فرسخی (تقریباً 11 کیلومتری) از محل انعقاد نماز جمعه قرار دارند در ان نماز شرکت میکنند، روشن میشود که عملاً در هر شهر کوچک یا بزرگ و حومهی آن یک نماز جمعه بیشتر منعقد نخواهد شد، بنا بر این اجتماعی چنین، عظیمترین اجتماع آن منطقه را تشکیل میدهد.
اما با نهایت تأسف این مراسم عبادی سیاسی که می تواند مبدأ حرکت عظیمی در جوامع اسلامی گردد، به خاطر نفوذ حکومتهای فاسد در آن، در بعضی کشور های اسلامی چنان بیروح و بیرمق شده است که عملاً هیچ اثر مثبتی از آن گرفته نمیشود و شکل یک برنامهی تشریفاتی به خود گرفته، و به راستی از این سرمایههای عظیمی است که برای از دست رفتن آن باید گریه کرد.
مهمترین نماز جمعه سال نماز جمعهای است که قبل از رفتن به عرفات در مکه انجام میگیرد که تمام حجاج خانهی خدا از سراسر جهان در آن شرکت دارند که نمایندهی واقعی تمام قشرهای مسلمین در کرهی زمین هستند، سزاوار است که برای تهیهی خطبه چنین نماز حساسی عدهی زیادی از دانشمندان، هفتهها و ماهها مطالعه کنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبهی تاریخی بر مسلمانان عرضه نمایند و مسلماً میتوانند به برکت آن آگاهی زیادی به جامعهی اسلامی داده و مشکلات مهمی را حل کنند.اما با نهایت تأسف در این ایام دیده میشود که مسائل بسیار پیش پا افتاده و مطالبی که تقریباً همه از ان آگاهی دارند مطرح میشود، و از مسائل اصولی ابداً خبری نیست. آیا برای از دست رفتن چنین فرصتهای بزرگ و سرمایههای عظیم نباید گریست؟! و برای دگرگون ساختن آن به پا خواست؟!
منبع4
پینوشتهاـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وسائل الشیعه/جلد5/صفحه4/حدیث8. ↩
بحار الأنوار/جلد44/ص333. ↩
صحیفیهی سجادیه/دعای 48. ↩
تفسیر نمونه/ج24/جمعی از فضلا زیر نظر آیة الله مکارم شیرازی/تهران/دارالکتب الإسلامیه/چاپ چهاردهم/سال 1377/ص133 تا 136/باتغییرات.
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
مهدیم من که مرا گرمی بازاری نیست
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
همه گویند که در حسرت دیدار من اواره ترینند
لیک در گفته این طایفه هیچ کرداری نیست
ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من
تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست