حق چشم در رساله حقوق امام سجاد (ع)
در مورد حق چشم از کتاب رساله ی حقوق امام سجاد (ع)
توسط : shadbi
اما حق چشم بر تو این است که آنرا بپوشانی از آن چیزهایی که بر تو حلال و روا نیست و آن را مبتذل نسازی مگر برای عبرت آموزی بگونه ای که از آن بینا بشوی یا پاداشی بدست بیاوری یا علمی کسب بکنی زیرا دیده وسیله ی عبرت است . از بین حقوق اعضا این سومین عضوی است که حضرت حق آن را به ما یادآوری می فرمایند . و ما را بینا می کنند که حواس مان باشد که روز قیامت یکی از کسانی که یقه ی ما را می گیرد ، چشم ماست . و به ما گوشزد می کند که شما دیده را دریده کردید و به هر کجا که روا نبود دیده انداختید. حضرت یک نقشه ای می کشد از آنچه که چشم باید ببیند و آنچه که نباید ببیند و باید بسته باشد. حق شما شما این است که او را ببندی . در عربی ما یکی غض بصر داریم و یکی غمض داریم . می گویند :غمض عین کن یعنی چشم بپوش و ندید بگیر . غمض یعنی چشم را کامل بستن و هیچ چیزی را ندیدن که شما در راه رفتن و مطالعه کردن نمیتوانی اینکار را بکنی . چون اگر چشم را ببندیم جایی را نمی بینیم و زمین می خوریم . حضرت این واژه را بکار نبردند . در قرآن هم که پیامبر به مومنین دستور می دهد که ای مومنین چشمهایتان را ببندید ( می فرماید یغض نمی فرماید اغمض ) . در عرب این را به بستن چشم معنی نمی کنند . آنرا فروهشتن معنی می کنند من الان دارم در دوربین نگاه می کنم ، کمی چشمم را پایین می آورم و بینندگان می فهمند که به دوربین زل زده ایم یا کمی چشممان را پایین می اندازیم . این چشم پایین انداختن یا مستقیم نگاه نکردن یا خیره نشدن را عرب غض بصر می گوید . نه چشم کامل بسته است نه چشم کامل باز است . چنین حالتی را چشم فروهشتن می گویند .در فارسی می گویند که چشمهایت را درویش کن . یعنی چشمهایت را پایین بینداز و این قدر زل نزن و خیره نشو . حالت شبه گونه ای دیدن یا سایه روشن دیدن . حضرت می فرماید که چشمهایت را این جوری نگه دار از چیزهایی که برای تو نگاه کردن آن حلال نیست . پس می فهمیم که یک چیزهایی را باید نگاه کنیم و یک چیزهایی را نباید نگاه کنیم . مثل خوردنی ها که شما حق نداری هر چیزی بخوری . تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن . همچنان که شما باید بخوری نه همه چیز را ، باید ببینی نه همه دیدنی ها را . باید نگاه کنی نه همه ی مناظر را . این خیلی مهم است که انسان یک جاهایی نبیند . حالا کجا به دقت نگاه کنیم ؟ می فرماید چشم را مبتذل نکن . مبتذل از بذل است و بذل هم به معنی بخشش است. یعنی چشم را راحت به هرچیز نبخش . حضرت می خواهد بگوید که به هر چیزی که نگاه می کنی چشمت را به آن بخشیده ای . یعنی بذل و بخشش شاهانه نکن ، این خیلی قیمتی و ارزشمند است . شما قدراین را بدان همچنان که پولت را به هر کسی نمی دهی ، چشمت را هم به هرکسی نده . پشت بعضی از این ماشین ها نوشته : هر منظره ای ارزش دیدن را ندارد. این حرف قشنگی است زیرا حضرت می گوید که تو داری چشمت را می بخشی . دل ما هم ارزشمند است و نباید دل به هرکسی بدهیم . به هوش بودم از اول دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم . می گوید که اگر جایی ارزش دارد نگاه کن و اِلا تو به هر جا نگاه کنی داری چشمت را به آن می بخشی . ما ایرانی ها می گویی کاسه را جایی بفرست که قدح برگردد . عالم ، عالم بده و بِستان است . هرچه پول بدهی آش می خوری . شما چشمت را به جایی بدوز که چیزی گیرت بیاید، یک فایده و سودی ببری . کنترل چشم دست من و شماست . اگر پشه یا تیری به چشم شما بیاید بسرعت آنرا می بندیم حتی خودمان هم نمی فهمیم که چه موقع چشم مان را بستیم . بعضی از صحنه ها و منظره ها مثل پشه یا گرد و غباری است که دارد در چشم تو می رود، تو زود چشمت را بینداز . حضرت می فرماید که شما سه جا می توانی نگاه کنی . جایی را نگاه کنی که از آن درسی بگیری . عبرت هم یعنی عبور کنی و از آنجا به یک جای خوبی برسی . الان اگر بگویند که ما یک باغی داریم در لواسان و برای رفتن به آنجا باید از یک پل رد شوید ، آیا حاضرید ؟ همه می گویند : بله . ما از پل رد می شویم تا به آن باغ برسیم . حضرت می فرماید: چشمت را معبری قرار بده و پلی بساز که آن طرف پل باغی باشد . حافظ میفرماید که مراد دل زتماشای باغ عالم چیست ؟ بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن ، دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را . دلبرهایی که باید با این دیده ببینی سه تا است که چشم تو یک بصیرتی پیدا بکند . چیزی را نگاه بکنی که یک درسی در آن باشد. هر گل نو زگلرخی یاد همی کند ولی ،گوش سخن شنو کجا دیده ی اعتبار کو . می گوید که به گل نگاه کن که یاد گلرخ بیفتی که او خودش از دنیا رفته و گلی دیگر از او روییده است . پس تو هم به چشم و ابرو نناز . تو هم روزی نصیب خاک میشوی ، غرور تو را نگیرد ، این گل از گلرخ یاد می کند . یا اینکه دانشی بیاموزی . الان ما چشم مان می خوانیم ، تند خوانی هم با چشم می خوانند با لب که نمی خوانند . اینکه یک علمی نافع به تو بیاموزد که نافع در آن مستتر است. مثلا دنبال سحر ، شعبده بازی ، رمل و جفر نرویم . این ها علم نافع نیست . مثلا بعضی ها جدول حل می کنند . شما اگر زرنگ هستی جدول زندگی ات را حل کن که ببینی با پدرت و بچه ات چگونه باید رفتار کنی . حضرت می فرماید که اگر این دو کار را کردی ، چشم دروازه ای است که هر چیزی نباید از آن رد شود . چیزی که برای تو عبرت و درسی بشود نگاه بکن . به قالی نگاه کن که یک روی لطیف و یک پشت ضمخت دارد . پس حواست باشد که خیلی از چیزها روی شان لطیف است ولی پشت صحنه هایشان می تواند ضمخت و خشن باشد. ضمن اینکه اگر دستت به پشت ضمخت آن رسید بدان که روی لطیفی هم دارد . حافظ می گوید : خار ار چه جان بکاهد گل عذر او بخواهد . وقتی در باغ می خواهی گل بچینی اول دستت به خار می خورد . وقتی گل را چیدی او از تو عذرخواهی می کند که ببخشید دست شما به خار خورد . شما که می خواهی ازدواج کنی ، زن یک گل است که دور آن خار هم هست ، شما آنها را تحمل کن . چشم دریچه ای به سمت قلب است و گوش هم همین طور است . دل مثل یک اتاق خیلی زیبا فرماندهی وجود انسان است .این پنجره های زیادی دارد . یکی از پنجره های آن چشم است . مواظب باش که از پنجره ی چشم هر چه وارد دلت شد ، دلت را می برد . زدست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد . حواست باشد که این دیده رشته کش دل توست . دل برود چو دیده مایل باشد . دست نظر رشته کش دل بود . پس تو چشمت را دست هر کسی نده . چون بندنامرئی دارد و به دلت وابسته است ، چشمت را که دادی دلت را می برید . در بازی شطرنج وقتی پادشاه را محاصره کنند ، دیگر سرباز ، وزیر ، رخ ، فیل و اسب دیگر چکاره هستند ؟ همه دنبال این بیچاره هستند که او را از مات شدن نجات بدهند . این دقیقا داستان دل ماست . اگر کسی پادشاه دل را گرفت ، دیگر هیچ کس از او کاری برنمی آید . حضرت به ما گوشزد می کند که مراقب چشمتان باشید . قرآن در سوره ی نور دو آیه دارد که می فرماید : ای پیامبران به مردان و زنان بگو ( این دو خطاب نشان می دهد که امرمهمی است ) که صحنه ای که نباید ببینند چشمهایشان را پایین بیندازند . ابن آیه شان نزولی دارد . جوانی داشت می رفت و یک خانمی هم رد میشد . این جوان چشمش به خانم افتاد و او را نگاه می کرد و می رفت . کوچه تنگ و باریک بود . او به دیوار روبرو می خورد و یک میخ به چشم او می خورد و او زخمی میشود و خون جاری میشود . او همین جوری پیش پیامبر می رود تا تنبیهی برای خودش باشد . پیش پیامبر آمد و قصه را برای پیامبر گفت . بعد این آیه نازل شد . روایت داریم که نگاه اول مال خودت ( یعنی اگر اتفاقی چشمت به کسی یا چیزی افتاد یعنی وقتی تیر به طرف تو میآید به تعبیر پیامبر تیری از طرف شیطان آمد اشکالی ندارد ) . چشم لطیف ترین عضو است و اگر یک مژه در چشم فرو برود نمی توانی چشمت را باز و بسته بکنی . ریشه ی بسیاری از انحرافات از چشم شروع میشود . یعنیاز دیدن . شما چند روزی ستون حوادث روزنامه ها را بخوانید . آنجایی که جنایت های خطرناک اتفاق می افتد که انسان از خواندن آن وحشت می کند . شنیدن تو را گفت من از این تحریر غم ناتوانم که تصویرش زده آتش به جانم ، تو را طاقت نباشد در شنیدن ، شنیدن کی بود مانند دیدن . شنیدنش مو را بر بدن انسان سیخ می کند که مردی اسید روی صورت دختری ریخت یا زنی با همدست دیگران شوهرش را کشت . اگر این ها را ریشه یابی کنیم ، می بینیم که اینها از نگاه شروع میشود . در جلسه ای آقایی از یک چشمی یا صورتی یا اندامی خوشش آمد . من تعجب می کنم که بعضی از خانم ها میگویند که وقتی با ما صحبت می کنی ، به ما نگاه کن . فکر می کنند که اگر نگاه کنی خیلی احترام گذاشته ای . اسلام نمی گوید که نگاه نکن . می گوید خیره نشو . حالت شبه گونه نگاه کن ، زل به صورت طرف نزن . چون خطر هست . در زمستان وقتی دست هایتان سرد میشود آنها را بهم می مالیم و از اصطحکاک گرم میشود . یکی که از دو نگاه بهم بخورد ، این اصطحکاک فیزیکی اجسام نیست . چطور هیچ خانمی نمی خواهد که همسرش با خانم دیگری ارتباط گرمی داشته باشد چون گرما از نگاه شروع میشود ، بعد با سخن ادامه پیدا می کند ، بعد در کنار هم نشستن ، وعده گذاشتن ، راه رفتن ، دستی بدست هم دادن و بعد… خیلی ها که فکر می کنند خیلی باجنبه هستند بعدا می فهمند که آنها هم همینجوری شروع کردند . چه کسی با جنبه تر از حضرت علی (ع) که می فرمود برای من سخت است که با زن جوان سلام کنم . آیا این حرفها شوخی است ؟ در امریکا هم که فضا خیلی باز است ، رئیس جمهور آنها هم با همین چیزها لغزید . آقای کلینتون با نگاهی که با منشی اش شروع شد این ارتباط را ایجاد کرد و آنجا لغزید . با اینکه آنها در زندگی شان از این رابطه ها زیاد داشته اند . بالاخره رئیس جمهور یک شانی دارد که آنجاهم برایش ممنوع است . اسلام که این حرفها را زده است دست روی ریشه ها گذاشته است . چطور کسی که می خواهد معتاد بشود از سیگار شروع می کند . چه کسی دوست دارد که پسرش سیگاری بشود ؟ زیرا این ریشه ی خیلی از انحرافات است. انسانهایی که گرفتار اعتیاد شدند ، از سیگارشروع کردند . ما نمی گوییم که هرسیگاری معتاد میشود ولی امکانش هست . هر ماشینی که ته دره رفت یک لحظه از جاده منحرف شده است . منتها هر انحرافی انسان را ته دره نمی برد . ولی چون این کار آغاز ته دره رفتن است ، عقل به ما می گوید که جلوی این چند متر انحراف را هم بگیرد .
جمع بندی:
از جملات نورانی امام سجاد (ع) این استفاده را می کنیم که چشم دریچه ی بسیار حساس و لطیفی به سمت دل ماست . و چون فرمانده وجود ما دل است و چشم و گوش دروازه ی ای قلب است ، باید برای چشم مان فیلتر بگذاریم . چیزهایی که میخواهیم نگاه کنیم غربال کنیم . همانطور که اگر خباز در نانوایی سرنگ نداشته باشد کی نان خشک از گلوی کسی پایین نمی رود ، با دیدنی ها هم باید همین کار را کرد . چشم را به ما نداده اند که به هر صحنه ای چشم بدوزیم و هر جا را نگاه بکنیم ، به هرجا خیره بشویم و به هر قد و بالایی زل بزنی و این ریشه ی بسیاری از خطاهای ماست . الان خیلی از خانم ها ناراحت هستند و می گویند که شوهر ما شب که به خانه می آید پای ماهواره می نشیند و هر صحنه ای را می بیند . خود زن ناراحت است . بعضی مردها میگویند که خانم ما پای صحنه هایی می نشیند که نباید بنشیند . فقط با نگاه کار می کند و این مثل خانه ای است که به سمت آن دارد تیراندازی میشود . خانه مسکن است و محل سکون و آرامش است ، وقتی تیر در آن بیاید ، کجا آرامش است ؟ مثل یک خانه ی شیکی است که روی گسل زلزله است . یک خانه ای که همه ی مهندس ها روی طراحی آن کار کنند ولی خانه روی آتشفشان باشد . این خانه مفت گران است . بعضی از خانه ها اینجوری هستند چون از واردات چشم درامان نیستند . آنجا دیگر خانه نیست توپخانه است و مرتب دارد توپ شلیک میشود. حالا سوال این است که این همه صحبت ها برای این است که من به چشم و ابروی زن مردم نگاه نکنم ؟ خیر قصه فقط آن نیست . امام می فرماید: هر چیزی که برای تو حلال نیست . این یک فرمول و قانون است . اگر من به خانه ی مردم بروم و مدام به مبلمان ، موبایل و ماشین این آقا نگاه بکنم ، این آشوب بپا میشود که این ها را از کجا آورده است ؟ خانم ها به میهمانی می روند و میگویند که شوهر او ماهی پانصد هزار تومان بیشتر درآمد ندارد فکر کنم در کار قاچاق هستند . وقتی یه دست زن مرد خیره شدی و فکر کردی که این خانم این همه جواهرات را از کجا آورده است ، این کم کم واردات قلبت را از بین می برد. به پرستیژ و پوزیشن مردم نگاه نکن . قانونش این است که هر چیزی که تمرکز شما را بهم می زند ، نگاه نکن . وقتی من می خواهم این کتاب را بخوانم باید تمرکز داشته باشم .دل مثل بوم نقاش میماند و این بوم باید یک جای ساکت و ساکنی نصب بشود تا نقاش بتواند روی آن نقاشی بکشد . این قیافه را به ما داده اند و بعضی ها معترض هستند . خدا میگوید که باشد . حالا که شما معترض هستید من جلوی شما یک بوم می گذارم و روز قیامت قیافه ای را به تو می دهم که در دنیا برای خودت کشیده ای . چشم و ابروی قیامت را خودتان بکشید . قیافه ی معقول را خودتان بکشید . بعضی ها برای خودشان هور و پری می کشند ، بعضی ها یوسف وار می کشند و بعضی ها چیزی می کشند که اصلا نمیشود به آن نگاه کرد .
هر چیزی یک غذایی دارد. کسی که طالب دانش است ، خود علم و دانش غذای او است . در روایت داریم که دو نفر گرسنه هستند که هیچ وقت سیر نمیشوند یکی طالب مال و دیگری طالب علم . کسی که واقعا جوینده ی دانش است و دانشجوی واقعی است ، با گرفتن یک لیسانس سیر نمیشود و نمی گوید که فارغ التحصیل شدیم . میگوید که ما تازه اول راه هستیم و یک رشته ی دیگر یا یک مقطع بالاتر می رود. مرحوم پرفسور حسابی در چند رشته تخصص داشت و دو تا دکترا داشت و صاحب نظر بود . ما در حوزه شخصیت هایی داشته ایم که منجم ، فقیه ، فیلسوف ، ریاضیدان و اصولی بودند یعنی جامع بودند . طالب مال هم همینطور است. سعدی می گوید که تاجری در خیمه ی خویش مرا فراخواند و گفت که در چه حال هستی و او گفت که می خواهم آبگینه ی چینی به روس ببرم و از چین به حلب و … بقیه ی عمر را در آرامش می گذرانم . گفت : چشم مرد دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور . غذای چشم دیدن است ، شما وقتی می بینی لذت می بری . بعضی وقتها این غذاها مسموم ، آلوده ، غیر بهداشتی و تاریخ مصرف گذشته است یا غذای مسموم نیست ولی غذای طیبی هم نیست و آن پاکیزگی لازم را ندارد . گاهی سر سفره ده جور غذا هست ولی شماهمه ی آن را نمی خوری . اگر بگویند که غذایی از گوشت گاو پیر تهیه شده است ، شما نمی خورید و می گویید که اگر از گوشت بره بود می خوردیم . دیدن مثل یک غذا برای چشم است . ما هر صحنه را نباید ببینیم و اِلا چشم شما آلوده میشود . و قرآن به پیامبر میگوید که به مردان و زنان بگو که نگاه نکنند و فرق غمض با غض را گفتیم که غمض یعنی چشمت را کامل ببند ولی غض یعنی چشمت را پایین بینداز و مستقیم و خیره نگاه نکن . به تعبیر عرفی خودمان می گوییم که چشمهایت را درویش کن . این نگاه کردن منظور فقط به زن ومرد نامحرم نیست بلکه منظور هر چیزی است که میتواند تمرکز ما را بهم بزند . منوقتی می خواهم کتاب فیزیک بخوانم ، اگر من به خانه ی مردم رفتم و به موبایل ، پرده و مبل و تلویزیون فرش و دکور مردم نگاه کردم ، هنگام خواندن کتاب فیزیک این ها یک پرده ای بین من و کتاب می اندازد . به پرستیژ مردم چکار دارید ؟ گاهی پچ پچ می کنند که از کجا آورده اند ؟ یا احتمال می دهم که اینها در کار قاچاق باشند؟ یا دزد هستند ؟ این فکرهای باطل هم به مغز ما می آیند و نمی گذارد ما آرامش داشته باشیم . بله یکی از آنها این است که به زن مردم یا مرد مردم نگاه نکنیم و اگر ما بتوانیم این دستوری که برای آرامش خودمان است اجراکنیم مشکلی نخواهیم داشت .این فیلم خامی را که خدا برای من گذاشته که با این چشم فیلم برداری بکنم ، اگر صحنه های خوبی از آن گرفتم ، وقتی می خواهم آن را تماشا کنم ، به من خیلی خوش میگذرد و حقش هم همین است و اگر این کارها را نکردی حقش را ادا نکردی ، در نتیجه خودت را گرفتار کردی . اگر ما این حقوق را راعایت کنیم به خودمان آرامش می دهیم واگر مراعات نکنیم خودمان را گرفتار می کنیم . بقول حافظ : من نگویم که کنون با که بنشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و باهوش باشی .
حجت الاسلام تقویان/سایت یا مجیر
خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید
خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید: من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم
حضرت على بن الحسين عليه السلام از يزيد درخواست نمود كه در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، يزيد رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسيد يزيد يكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسين عليهما السلام اهانت نمايد و در ستايش شيخين و يزيد سخن براند، و آن خطيب چنين كرد.
امام سجاد عليه السلام از يزيد خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، يزيد از وعدهاى كه به امام عليه السلام داده بود پشيمان شد و قبول نكرد .
معاويه پسر يزيد به پدرش گفت: خطبه اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار تا هر چه مىخواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما قابليتهاى اين خاندان را نمىدانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مىبرند، از آن مىترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن گريبانگير ما گردد (1) .
به همين جهت يزيد از قبول اين پيشنهاد سرباز زد و مردم از يزيد مصرانه خواستند تا امام سجاد عليه السلام نيز به منبر رود.
يزيد گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد!
به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه تواند كرد؟ !
يزيد گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشتهاند.
بالاخره در اثر پافشارى شاميان، يزيد موافقت كرد كه امام به منبر رود.
آنگاه حضرت سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبهاى ايراد كرد كه همه مردم گريستند و بيقرار شدند.فرمود:
ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي.
ايها الناس! انا ابن مكة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من ائتزر و ارتدى، انا ابن خير من انتعل و احتفى، انا ابن خير من طاف وسعى، انا ابن خير من حج ولبى، انا ابن خير من حمل على البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علي المرتضى، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.
انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل.
انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين، و افخر من مشى من قريش اجمعين، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنين، و اول السابقين، و قاصم المعتدين و مبيد المشركين، و سهم من مرامى الله على المنافقين، و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولى امر الله و بستان حكمة الله و عيبة علمه، سمح، سخي، بهى، بهلول، زكي، ابطحي، رضي، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة، اسد باسل، يطحنهم في الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى، و يذرؤهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز و كبش العراق، مكي مدني خيفي عقبي بدري احدي شجري مهاجري . من العرب سيدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين و ابو السبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدي علي بن ابى طالب.
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را، و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد (2) . (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مىشناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاهمقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مىرزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرندهاى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزهدار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزهها در جنگ به هم در مىآميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مىساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه اين صحنهها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
ثم قال: انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيدة النساء.
فلم يزل يقول: انا انا، حتى ضج الناس بالبكاء و النحيب، و خشي يزيد ان يكون فتنة فأمر المؤذن فقطع الكلام، فلما قال المؤذن: الله اكبر الله اكبر، قال علي:اكبر من الله، فلما قال المؤذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علي بن الحسين: شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي، فلما قال المؤذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الى يزيد فقال: محمد هذا جدي ام جدك يا يزيد؟ فان زعمت انه جدك فقد كذبت و كفرت و ان زعمت انه جدي فلم قتلت عترته؟
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! ! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مىدهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟ ! سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد (5) .
در نقل ديگرى آمده است كه: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق اين محمد كه لحظهاى درنگ كن، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت: اى يزيد! اين پيغمبر، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است، همه مىدانند كه دروغ مىگوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟ ! اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟ ! آنگاه فرمود : اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مىگويى: محمد رسول خداست؟ ! و روى به قبلهمىايستى؟ ! واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس يزيد فرياد زد كه مؤذن اقامه بگويد! در ميان مردم هياهويى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند (6) .
خطبه های حضرت زینب (س) در شام
«زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»
آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل
و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را کردی.
بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.
و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است.
چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها). ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.
ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.
سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.»[4]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. منتهی الامال شیخ عباس قمی.
2. تاریخ الرسل و الملوک طبری.
3. نفس المهموم، شیخ عباس قمی.
پی نوشت ها:
[1] . جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، مترجم سیدمحمدتقی آیت اللهی، چاپ10، ص80.
[2] . فاطمه دختر حسین ـ علیه السّلام ـ فرموده هنگامی که ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس یزید نمودند، یزید از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت یکی از شامی ها که آدمی سرخ گون بقود چشمش به من که دختری زیبا چهره بودم افتاد و به یزید گفت چقدر مناسب است این کنیزک را به من بخشایی … شیخ مفید، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدی خراسانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسین (اولین مقتل سالار شهیدان)، مترجم سید علی محمد موسوی جزایری، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.
13 آبان
روز دانش آموز
13 آبان روز دانش آموز - دانش آموزان همچون ساير گروه هاي ملت در اطاعت از فرمان حضرت امام (ره) كه همه را دعوت به مبارزه بي امان با رژيم امريكايي شاه مي نمود، سر از پا نمي شناختند و نجات اسلام را در پيروي كامل از امام (ره) سازش ناپذير مي دانستند. اين طبقه جوان و فعال جامعه بحق يكي از اركان و پايه هاي مهم انقلاب پيروزمند اسلامي بودند.