اولین های امام حسین (ع)
اولین ها
اولین مرثیه خوان امام حسین(علیه السلام) ،حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بودند.
اولین کسی که امام(علیه السلام) را از رفتن به کربلا منع کرد ،ابوبکر عمربن عبد الرحمن بود.
اولین خطبه امام حسین (علیه السلام) ،روز سه شنبه هشتم ذی الحجه هنگام حرکت کاروان از مکه به سمت عراق ایراد شد.
اولین حمله روز عاشورا ،راوی گفت: عمر سعد(لعنة الله علیه) پیش آمد و تیری به طرف سربازان حضرت پرتاب نمود و گفت :نزد امیر عبدالله(لعنة الله علیه)گواهی دهید که نخستین کسی که تیر به سوی حسین (علیه السلام) پرتاب کرد من بودم.
اولین شهید کربلا، مسلم بن عوسجه اسدی بود که در حمله نخست به شهادت رسید.
اولین شهید بنی هاشم ، علی اکبر(علیه السلام) بود.
اولین کسانی که به حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) هنگام آوردن آب به خیمه ها حمله نمودند، زیدبن ورقاع و حکیم بن طیفل (لعنة الله علیهما) بودند.
اولین عزاداری برای حسین بن علی(علیه السلام) را بانوان خاندان عترت انجام دادند که پس از واقعه کربلا به اسارت در آمدند.آنان از همان صحرای کربلا ،نوحه سرایی خود را آغاز کردند.
اولین نشانه های قبر امام حسین (علیه السلام) ،درخت سدری بود که بر قبر مطهر سایه افکنده بود و در زمان حکومت عباسیان و به دستور هارون الرشید (لعنة الله علیه) از بین رفت و مین آن شخم زده شد.
اولین زائر، که قبر مطهر سیدالشهدا (علیه السلام) را زیارت کرد، عبیدالله حر جعفی بود.
اولین مقتل، مقتل ابی مخنف نوشته لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف کوفی متولد ??ه.ق یعنی حدود ??سال پس از واقعه عاشورا است .
اولین نویسنده ، اصبغ بن نباته بود که کتابی درباره امام حسین (علیه السلام) نوشت. او از فرماندهان سپاه امام علی(علیه السلام) بود.
منبع : برگرفته از مقاتل لهوف و مقرم-عقد الفرید-حلیه الاولیا
بهشت و پیراهن خون آلود حسین علیه السلام
بهشت و پیراهن خون آلود حسین علیه السلام
حضرت صادق آل محمّد صلوات الله علیهم حکایت می فرماید:
آن هنگام که صحرای محشر بر پا شود و خداوند تمامی بندگانش را زنده احضار نماید، صدائی به گوش همگان خواهد رسید که: ای جماعت! چشم های خود را ببندید و سرهای خود را به زیر افکنید، چون که فاطمه دختر محمّد (ص) می خواهد از پل صراط عبور نماید.
پس همگان چشم های خود را می بندند و حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها در حالی که هفتاد هزار فرشته او را مشایعت و همراهی می کنند، وارد می شود و در یکی از موقف های مهمّ محشر توقّف می فرماید.
پس از آن پیراهن به خون آغشته حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را در دست گرفته و به محضر ربوبی پروردگار عرضه می دارد: پروردگارا! این پیراهن فرزندم، حسین می باشد، تو خود آگاهی که با فرزندم چگونه رفتار کردند.
در این هنگام، صدائی از طرف خداوند متعال می رسد: ای فاطمه! هر خواسته و تقاضائی داری بگو، که برآورده خواهد شد.
و حضرت زهراء سلام الله علیها اظهار می فرماید: خدایا! انتقام مرا از قاتلین فرزندم، حسین بگیر.
پس شعله ای مهیب از آتش بر پا شود و زبانه کشان یکایک قاتلین امام حسین (ع) را فرو بلعد، همان طوری که پرنده دانه از زمین برچیند.
و سپس به عمق دوزخ برگردد و تمامی آن افرادِ ظالم، به عذاب های دردناک مجازات و عقاب خواهند شد.
بعد از آن، فاطمه زهراء سلام الله علیها به سوی بهشت حرکت می نماید و در حالی که فرزندان و دوستان و علاقه مندانش همراه او می باشند، وارد بهشت خواهند شد.
صدای ناله های عاشورایی زهرا (س)
صدای ناله های عاشورایی زهرا (س)
مردی از اهالی بحرین می گوید: من خیلی راغب شنیدن مصایب و مراثی امام حسین (ع) بودم. شب و روز در مجالس سوگواری آن حضرت شرکت می کردم و هیچ امری نمی توانست مرا از رفتن به مجالس عزای ابا عبدالله (ع) باز دارد.
یک سال شب نهم محرم، آن قدر در مصیبت آن حضرت گریستم که خسته شده و در کناری نشستم. خواب چشمانم را فرا گرفت. در خواب دیدم در باغ بزرگی مثل باغهای بهشت قرار دارم، انواع و اقسام اشجار دیده می شود و مرغان بر سر شاخه ها مانند مادر بچه مرده نوحه می کنند! گفتم: سبحان الله! این مرغان چرا این طور ناله می کنند؟ با خود گفتم : این ناله ها نیست مگر به خاطر مولایم حسین (ع). به ناگاه صدای گریه ای شدید به گوشم رسید که نزدیک بود دلم شکافته شود. چند قدم به دنبال صدای گریه رفتم، کنار حوضی رسیدم، دیدم بانویی کنار حوض نشسته، پیراهن سفید پاره پاره ای در دست دارد و خون آن را می شوید! و به آثار جراحات نگاه می کند و می گرید؛ چنان که نزدیک است از گریه اش آسمان منش شود و بر زمین فرود آید! می گفت: پدر جان! ببین این امت با ما چه کردند؟ تا من به دنیا بودم حق مرا ضایع کردند و پهلویم را شکستند و ارث مرا گرفتند.
سپس مصایب ابن عمّش را بیان داشت تا آن جا که گفت: اینها بس نبود که حسینم را کشتند و … بعد فرمود: فرزندم! چرا از نام خود خبری ندادی؟ شاید جد و پدر تو را نمی شناختند که با لب تشنه شهیدت کردند؟
ناگاه در طرف مشرق بدن بی سری را دیدم که می گفت: به حق خودت مادرجان! من جد و پدر خودم را معرفی کردم، مقام مرا ملاحظه نکردند، آب فرات را به رویم بستند، خود و اهل بیتم را تشنه گذاشتند!
من قدم پیش نهاده و سلام کرده و عرضه داشتم: این پیراهن پاره پاره و خونین و این بدن بی سر کیست؟ ناله ای جانسوز از دل برآورد و فرمود: من مادر این شهید مظلومم، من دختر پیغمبر این امتم، من مادر حسینم که امت جدش او را کشتند و …
ناگاه دیدم بانوان چندی سر از جانب اشجار، مانند آفتابی که طلوع کند، مویه کنان آمدند و اطراف آن بدن بدون سر نشستند. من از پیراهنی که آن بانو می شست سؤال کردم و ایشان فرمود: پیراهن پسرم حسین است که در روز عاشورا پوشیده بود. گفتم: با آن چه کار می کنی؟ فرمود: این پیراهن وسیله گریه من است تا روزی که آن را در دست گرفته و در عرصه محشر بایستم و به پروردگارم از ستم بنی امیه شکوه کنم. هیچ فرشته مقرب و پیغمبر مرسلی نماند، مگر روی برخاک نهند؛ چرا که در آن روز سرم برهنه و آلودۀ خونی است که از گلوی این تن بی سر روان است و خدا از خشم من خشمگین شده و همه ظالمان به ما خانواده را جمع خواهد کرد و زبانه آتش آنها را فرا گیرد.
عرض کردم: ای سیدۀ من! پدرم نوحه خوان فرزندت حسین بود، خدا با او چه کرد؟
فرمودند: کاخی در مقابل کاخهای ما دارد.
عرض کردم: کسی که در عزای شما بگرید و از مالش در عزای حسین (ع) صرف کند و درغم او بی خوابی کشیده و در حاجت عزادارانش بکوشد و در راه او تشنگان را آب دهد و به دشمنانش لعنت کند چیست؟
فرمودند: بهشت است. همه این کارها کمک به ماست و مژده و بشارت بده به کسانی که به این امور مشغولند که در بهشت همسایه ما خواهند بود به حق پدرم و شوهرم و فرزندم
که روز قیامت تا کودکی از آنها بیرون باشد به بهشت نخواهم رفت، این پیغام را به آنها برسان. الحمد لله ربّ العالمین.
خاطره ای ناب از دوست و داماد شهید:حمید رضا فلاح زاده
خاطره ای ناب از دوست و داماد شهید:حمید رضا فلاح زاده
دوست صمیمی و داماد شهید محمد زمان ولی پور تعریف می کند: فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما می گذشت.
به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل نداری.
….وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند.
تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟
شب شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت:
«می دانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را دیدم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، او را در بغل گرفتم و لبخند زدم.»[1]
منبع سایت حمید رضا فلاح زاده
خواب حضرت علی اکبر (ع) وتعبیر امام حسین (0ع)
حضرت علی اکبر(ع) در شب عاشورا به حضور حضرت سیدالشهدا(ع) شرفیاب شده عرض کرد: امشب خواب هولناکی دیدم، تقاضا دارم آن را تعبیر بفرمایید؛ دیدم منافقان کوفه و شام وجود مبارک شما را در میان گرفته و از هر طرف احاطه کرده اند در حالی که هیچ یاوری ندارید، فقط در پشت سر شما جدم پیامبر(ص) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) و عمویم حضرت حسن مجتبی (ع) و جدّه ام حضرت زهرا (س) ایستاده اند و متحیرانه به شما نگاه می کنند، ناگاه دشمنان حمله کردند و ضربتی به شما وارد نمودند و کمر مبارکتان را شکستند، دیدم جدم امیرالمؤمنین (ع) ناله زد و خود را به شما رسانید، آنگاه پیکرتان را در آغوش کشید و زار زار گریست تا این که از ناله ایشان ملائکه آسمان به ناله در آمدند.
حضرت فرمود: علی جان پشت من که در آن ضربه شکست، شهادت برادرم عباس است که پشت مرا می شکند، و چون پسر علی مرتضی (ع) است او را در آغوش کشیده و زار زار می گرید، و ملائکه آسمان را می گریاند.
علی اکبر عرض کرد: بعد از آن ضربت دیدم شما قادر به ایستادن نیستید و دو زانو در میدان نشستید دوباره لشکر حمله کرد، شما بازوی راست خود را سپر قرار دادی، ضربتی زدند و دست راستت را جدا کردند دیدم رسول خدا(ص) ناله ای کشید و بازوی راست شما را در آغوش چسباند و زار زار گریست.
حضرت چیزی نفرمود و سرش را پائین انداخت.
پس جضرت علی اکبر عرض کرد: سرورم مرتبه سوم حمله کردند شما دست چپ را سپر قرار دادید با یک ضربت دست چپ را هم جدا ساختند. ناگاه عمویم حسن مجتبی(ع) را دیدم ناله کنان دست چپ شما را به سینه چسباند و گریست. امام فرمود: دست چپ من که در حمله سوم جدا شده و برادرم حسن مجتبی آن را در آغوش کشیده، نور دیده ام قاسم است که او را برادرم در موقع افتادن از اسب به آغوش خواهد کشید.
باز علی اکبر عرض کرد: ای پدر در مرتبه چهارم دیدم حمله کردند و سر مبارک شما را جدا ساختند، ناگاه مادرم فاطمه زهرا(س) ناله ای زد و شما را به سینه خود چسباند و چنان گریه کرد که ملائکه آسمان به خروش آمدند. پس حضرت آهی کشید و فرمود: ای فرزندم! جدا شدن سر شهادت من است که دل مادرم فاطمه (س) را به جوش خواهد آورد.
حضرت علی اکبر عرض کرد: همه را تعبیر فرمودید امّا تعبیر جدا شدن دست راست را بیان نفرمودید، دست راست شما کیست که شهادت او بعد از شهادت عمویم عباس و قبل از شهادت پسر عمویم قاسم واقع می شود؟ حضرت گریست، بعد دست مبارک را به گردن علی اکبر انداخت و فرمود: نور دیده، دست راست من تو هستی، که در شهادت تو جدت گریان و خروشان خواهد شد.