وصیت امام حسن
ای حسین, من ترا درباره بازماندگان و فرزندان و خاندانم سفارش می کنم که اشتباهاتشان را با بزرگمنشی ببخشی و نیکوکارانشان را بپذیری و هم جانشین من و هم پدری مهربان برای آنان باشی.
مرا در کنار آرامگاه جدم رسول الله(ص) دفن نما, چرا که من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا هستم. البته اگر از اینکار ترا بازداشتند, ترا به خدا و مقامی که در نزد او داری و پیوندی که با رسول الله(ص) داری سوگند می دهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازه گنجایش شیشه حجامت, خون ریخته شود, تا آنکه پیامبر خدا را ملاقات کنیم و او را نسبت به رفتاری که مردم با ما نمودند, با خبر سازیم.»
حاکم در مستدرک می نویسد: «چون امام حسن بن علی(ع) درگذشت، زنان بنی هاشم در سوک او یک ماه به نوحه و عزا پرداختند.» امام ابوجعفر محمد الباقر فرمودند:
«بهنگام درگذشت حضرت مجتبی مردم عزاداری برپا نمودند و شهر به صورت تعطیل درآمد.»
شیخ طوسی می نویسد.
چون امام حسن(ع) دار فانی را وداع گفت، حضرت حسین(ع) ابن عباسع عبدالرحمن بن جعفر و علی بن عبدالله بن عباس را فرا خواندند و آنان حضرتش را در غسل دادن و حنوط و تکفین یاری نمودند. سپس جنازه را به مسجد آورده بر آن نماز گزاردند.
شیخ مفید می نویسد:
بعد از وفات امام(ع)، برادرش حضرت حسین(ع) جنازه را کفن کرد و آنرا بر دوش گرفته به سوی قبر رسول الله آورد. کوتاه زمانی نگذشته بود که مروان و یاران اموی او سررسیدند و فریاد برآوردند که شما می خواهید حسن بن علی را در کنار پیامبر دفن کنید؟ این آشوبگران اسلحه بدست گرفتند و آماده مقابله با امام حسین(ع) و یارانش شدند.
هنگامی که حضرت حسین(ع) جنازه را برداشتند تا برای آخرین بار آنرا به مزار جدشان نزدیک کنند، آشوبگران به آنها روی آوردند، در حالیکه عایشه نیز سوار بر استر به جمعشان پیوسته بود. عایشه فریاد می زد که: «من چگونه می توانم تاب بیاورم، در حالیکه شما می خواهید کسی را به خانه من داخل کنید که من او را دوست ندارم.»
مروان نیز آغاز به سخن نمود و گفت: «آیا سزاوار است که عثمان در دوردست ترین نقطه مدینه به گور سپرده شود و حسن بن علی در کنار پیامبر خدا دفن گردد! هرگز چنین نخواهد شد و من با شمشیر آخته حمله خواهم کرد.» نزدیک بود فتنه گسترش یابد و بنی هاشم با بنی امیه درگیر شوند.
سبط بن الجوزی می نویسد:
ابن سعدی از واقدی نقل می کند که چون امام مجتبی(ع) بر بستر بیماری افتاد و نشانه های مرگ در وجودش آشکار شد به برادر خود فرمود: «مرا در کنار جدم رسول الله دفن کنید.»
و آنگاه که حضرت درگذشت، امام حسین بن علی(ع) تصمیم گرفت که ایشان را در آرامگاه پیامبر خدا دفن کند، امام بنی امیه با پشتیبانی مروان بن حکم و سعید بن عاص والی مدینه بپا خاستند و از انجام اینکار جلوگیری نمدند. کار بدانجا کشید که بنی هاشم برای نبرد با مخلفین قیام کردند. ابوهریره که ناظر جریان بود گفت: «راستی آیا اگر پسر موسی بن عمران از دنیا می رفت، در کنار پدرش دفن نمی شد؟ پس چرا با تدفین حسن بن علی مخالفت می ورزید؟!»
ابن سعد می گوید که از جمله مخالفین، عایشه بود که اظهار داشت در کنار رسول خدا هیچکس نباید دفن شود.
ابوالفرج اصفهانی می نویسد:
یحیی بن حسن گفته است که از علی بن طاهر بن زید چنین شنیدم: چون هنگام دفن امام مجتبی(ع) فرا رسید، عایشه که سوار بر استری بود، به پشتگرمی بنی امیه و یاری مروان و دیگر همکارانش در رسید. به همین دلیل شاعر درباره او گفته است:
«روزی بر استر سوار است و روزی بر شتر»
مفید(ره) در ادامه داستان می نویسد:
ابن عباس بیدرنگ به سراغ مروان آمد و از او خواست که برگدد. ابن عباس به مروان گفت: «ما قصد نداریم که پسر عم خود را در کنار جدش دفن کنیم، بلکه پس از تجدید دیدار او با مزار رسول الله، جنازه را به بقیع خواهیم برد تا در کنار جده پدریش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شود.»
سید الشهدا نیز رو به بنی امیه کرد و فرمود:
«بخدا قسم اگر برادرم از من پیمان نگرفته بود که در پیا جنازه اش خونی ریخته نشود، به شما شمشیر زدن رانشان می دادم. شما همان کسانیدک ه پیمانهایتان را درباره ما شکستید و به شرطهایی که در مورد ما قائل شدید وفا نکردید.»
بدینگونه جسد مطهر نواده بزرگ رسول خدا از کنار مزار جدش به سوی قبرستان بقیع حرکت داده شد و در کنار آرامگاه فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شد.
مدائنی می نویسد:
مردم بصره به محض دریافت خبر شادت حضرت مجتبی(ع) آه و ناله سردادند و در این زمان «زیاد بن ابیه» فرمانروای بصره بود. ابوبکره برادر زیاد که بیمار بود، صدای گریه مردم را شنید و از همسر خود سبب گریه مردم را پرسید.
همسرش که زنی از قبیله ثقیف بود، با بی پروایی اظهار داشت: «حسن بن علی درگذشته است و به لطف خدا مردم از دست او آسوده شده اند.»
ابوبکره خشمگینانه گفت: «ساکت باش، وای بر تو چه می گویی؟ خداوند یکتا او را از شر بسیار آسوده نموده است و مردم نیز با مرگ او خیر بسیاری را از دست داده اند. خدا حسن بن علی را بیامرزد.»
مشهورترین زمانی که برای تاریخ شهادت امام مجتبی(ع) نقل کرده اند، ماه صفر سال پنجاه هجری است، البته بعضی آنرا بیست و هشتم و بعضی هفتم ماه ذکر نموده اند. عده دیگری تاریخ شهادت امام(ع) را بیست و پنجم ربیع الاول ثبت کرده اند. در مورد سال شهادت نیز اقوال گوناگون از قبیل سال پنجاه و یکم، سال چهل و نهم، سال پنجاه و چهارم، سال چهل و چهارم، سال چهل و هفتم و سال پنجاه و هشتم در کتب تاریخ ذکر گردیده است. بنابراین مدت عمر حضرت امام حسن(ع) برابر با چهل و هفت یا چهل و شش سال می گردد.