- تعامل میان مسجد و حسینیه
- تعامل میان مسجد و حسینیه
از وقتی مسجدهای میلیاردی مجلل ساختیم قسمتهایی از شهر دیگر مسجد ندارد. ما الآن در ایران جاهایی داریم کیلومتر در کیلومتر مسجد نیست. چرا؟ برای اینکه یک مسجد چند میلیاردی ساختند. امیرالمؤمنین که میفرماید: هرجا شکم سیری است معلوم است یک گرسنه کنارش است، از این استفاده کنیم. هرجا هم یک مسجد مجللی است پیداست روستاها مسجد ندارند.
من تعجب میکنم جایی که مسجد ندارند، به چه دلیل شما حسینیه میسازید؟ من با حسینیه مخالف نیستم. من در حسینیه را میبوسم. ولی از خود امام حسین بپرسی. آقا من یک پولی دارم، حسینیه بسازم یا مسجد؟ میگوید: حسینیه محرم باز است، مسجد در طول سال باز است. حسینیهها باید در کنار مسجد باشند، نه رقیب مسجد. متأسفانه، متأسفانه حسینیه که میزنیم یک عده جوانها در حسینیه میروند و یک عده پیرها در مسجد میروند. یعنی جدا میکنیم. حسینیه باید مردم را به مسجد هل بدهد. مسجدیها هم به حسینیه بروند. باید اینها بده و بستان داشته باشند. نه دو گروه دو رقم کار کنند. یک نژادی آن کار را میکند، یک نژادی این کار را.
بعضی از حسینیهها بغل هم بغل هم. پیغمبر مسجد ضرار را خراب کرد. نباید مسجد ضربه به مسجد دیگر بزند. «وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنین» (توبه/107) حالا اسم آن شهر را نمیبرم. شهری رفتم هر پنجاه متر تا صد و پنجاه متر یک حسینیه. چه حسینیهای با چه آجرها و چه ساختمانهایی. رقابتی اگر باشد قبول نیست.
یک کسی یک شتری را نحر کرد، یک آبگوشتی درست کرد، قابلمه قابلمه در خانهی افراد میداد، یک قابلمه را هم در خانهی رئیس یک قبیلهای دیگر برد. گفتند: آقا شتری نحر کردیم، آبگوشتی است این قابلمه سهم شماست. گفت: من خودم رئیس قبیله هستم. تو قابلمهی آبگوشت برای من آوردی؟ لگد زد و قابلمه هوا رفت. به قبیلهاش گفت: به کوری چشم قبیلهی اول دو تا شتر نحر کنید. آنها گفتند: به کوری آنها سه تا شتر. رقابت و چشم و هم چشمی کشید به اینکه صد تا شتر کشتند. امیرالمؤمنین فرمود: گوشت شترها را در بیابان بریزید، شتری که براساس خدا نباشد، گوشتش خوردنی نیست. حساب نکنید که علامات ما چند تا تیغ دارد. امام حسین که تیغهای علامات را نمیشمارد. چند تا دیگ بار گذاشتیم، چطور سینه زدیم. آنچه مهم است سادگی و اخلاص است.
همین چفیه سبک، ارزان، ساده، دستمال است، حوله است. کار کلاه را میکند، کار جوراب را میکند، نقش طناب را دارد. از محاصرهی اقتصادی نترسید، آب نداشت. از محاصرهی نظامی نترسید، سی هزار نفر، هفتاد و دو نفر را محاصره کردند.
سادگی، ویژگی اولیای الهی
سادگی، ویژگی اولیای الهی
4- سادگی؛ کربلا خیلی ساده بود. هرچه تشریفات بیشتر شود وابسته تر میشویم. کسی میتواند شنا برود که لباسش سبک باشد. با لباس سنگین نمیشود شنا کرد. سادهی ساده. این چفیهای که شما دارید، عرق را با آن پاک میکند. اشکشان را میگرفتند. گاهی دست میشکست این را به گردنشان آویزان میکردند. دیگ را بلند میکردند. حمام میرفتند، حوله میشد. سجاده میشد. تب میکردند، تر میکردند روی پایشان میگذاشتند. از این گازهای شیمیایی بود، روی صورت میانداختند. یعنی یک چیزی که چه کاره بود. سادگی خیلی مهم است.
به من میگویند: آقای قرائتی سی و چند سال است تخته سیاهت را نمیخواهی عوض کنی؟ میدانی چقدر وسایل تکنولوژی و کمکآموزشی آمده؟ میگویم: میخواهم تخته سیاه باشد، چون تخته سیاه در همه روستاها هست. اگر از امکانات مدرن استفاده کنم، میگویند: بله، قرائتی جایش گرم است. همه امکانات هم دارد. به ما چه یک طلبه در روستا گیر کردیم و چیزی نداریم. من میخواهم بگویم: میشود با یک تخته سیاه و گچ، یعنی با سادهترین چیزها، کارهای مهمی کرد.
الآن یک سالن درست میکنیم، سالن آمفی تئاتر، یک سالن درست میکنیم حسینیه، یک سالن درست میکنیم مسجد، یک سالن را کتابخانه میکنیم، یک سالن درست میکنیم… از خدا یاد بگیریم. خدا یک شکاف در صورت به نام لب گذاشته است، با همین لب سینهی مادر را میمکیم. بزرگ میشویم با همین لب حرف میزنیم. اکسیژن میگیریم. با همین لب کربن پس میدهیم. با همین لب میبوسیم، با همین لب سوت میکشیم، با همین لب فوت میکنیم. حالا اگر دست مهندسها میدادی، یک لولهکشی میکرد خروج کربن، از این طرف یک لوله میگذاشتند ورود اکسیژن. اینجا یک لوله برای کشیدن و مکیدن. کلهی ما را پر از دودکش و لوله و دکمه میکردند. سادگی ارزش است. حتی در مراسم دینی.
محاصره اقتصادی و نظامی در کربلا
محاصره اقتصادی و نظامی در کربلا
کربلا محاصرهی اقتصادی بود. آب نبود، نصف لیوان آب برای علی اصغر، از شب هفتم که بحث را شما گوش میدهید، دستور آمد که آب را ببندید. شب هفتم محرم شب بسته شدن آب هم هست.
محاصرهی نظامی بود، سی هزار نفر، هفتاد و دو نفر را محاصره کردند. کجای کرهی زمین یک چنین محاصره نظامی بوده است؟
محاصرهی تبلیغاتی گفتند: «یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی» (بحارالانوار/ج61/ص176) عمر سعد روز عاشورا گفت: ای لشگر خدا سوار شوید برویم حسین را بکشیم. به لشگر یزید، لشگر خدا گفت. «یَا خَیْلَ اللَّهِ» ای لشگر خدا.
باید خدا را شکر کنیم در این زمان زندگی میکنیم. اگر ما پنجاه سال پیش متولد شده بودیم، باید به شاه بله قربان میگفتیم. «طَوْعاً وَ کَرْهاً» (آلعمران/83) یا با زور، یا با میل. باید به یک فاسق بله قربان میگفتیم. حالا به یک عادل میگوییم. فاسقی که نظر شخصیاش را میگفت. عادلی که نظر امام صادق را میگوید. فاسقی که هدفش رضای آمریکا بود. حالا بله قربان به عادلی میگوییم که رضای خدا هدفش است.
یکوقت ارتشی، سپاهی، بسیجی، نیروی انتظامی فکر نکند که البته خودشان که نه ولی از یکی از بچههایشان من شنیدم، حالا بچهی یکی از این دانه درشتهای قوای مسلح، در هواپیما بود. من نشسته بودم. او هم آن طرف نشسته بود. بچهی ایشان دختر بود پشت سر من نشسته بود. مشهد میرفتیم. این دختر گفت: حاج آقا اگر گردنتان را عقب بکشید من یک چیزی بگویم پدرم نفهمد. نمیدانست یک زمانی تلویزیونی میشود. حالا شما هم به کسی نگویید.
گفت: پدر ما در قوای مسلح باید بله قربان بگوید. شاه بود به شاه بله قربان میگفت، حالا ولایت فقیه است به ولایت فقیه بله قربان میگوید. پدر ما بله قربان گو است، فرق نمیکند چه شاه، چه فقیه. گفت: پدرم نفهمد. گفتم: نه! به او گفتم: دختر خانم قصهی یوسف را شنیدی؟ گفت: بله. گفتم: یوسف وقتی زلیخا علاقهمند شد و درها را بست و پیشنهاد خلاف کرد، یوسف چه کرد؟ یک خرده فکر کرد و گفت: هیچی یوسف فرار کرد. گفتم: زلیخا چه کرد؟ گفت: او هم فرار کرد. گفتم: فرق این دو فرار چیست؟ او میدوید و من میدویدم. یوسف میدوید گناه نکند. شما بگویید… زلیخا میدوید گناه کند. فیزیکاش هردو میدوند، شیمیاش فرق میکند. بله قربان، بله قربان است. فیزیکاش کلمهی بله قربان است. بله قربان به عادل یا فاسق؟ بله قربان به کسی که نظر شخصیاش را میگوید. یا کسی که نظر اسلام را میگوید؟ بله قربان که هدف رضای خداست، یا بله قربان که هدف رضای آمریکاست؟ چاقوکش و جراح هردو شکم پاره میکنند. از چاقو کش پول میگیرند و به جراح پول میدهند. هدف مقدس خیلی ارزش دارد.
جملاتی از زیارت اربعین
جملاتی از زیارت اربعین
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلَادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ» به امام حسین در زیارتنامه این جمله را میگوییم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَة» (تهذیب/ج6/ص113) خدایا این امام حسین خونش را داد تا مردم فهم پیدا کنند. این خودش پیام دارد، یعنی خون معلم است. گاهی وقتها خون که ریخته شد آدم میفهمد حق کیست و باطل کیست؟ در گفتگوها سر درنمیآورد. امام حسین خونش را بخشید تا مردم بفهمند بنی امیه کیست و اهل بیت کیست؟ تمام جنایتها در بنی امیه جمع میشود و تمام کمالها در کربلا، در امام حسین و اصحابش جمع میشود.
چرا امام حسین را کشتند؟ میگوید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا» گول دنیا را خوردند. میخواهد حکومت ری را بگیرد میآید امام حسین را میکشد برای اینکه فرماندار ری شود. استاندار باشد. الآن هم اینطور است. افرادی هستند در انتخابات رئیس جمهوری، نمایندهی مجلس، شورای شهر دروغ میگوید. آخرت خودش را میفروشد، که یک نفر مجلس برود یا یک نفر رئیس شود. امام حسین در زیارت داریم که «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى» آنهایی که امام حسین را کشتند بزرگترین جنایت را کردند به خاطر اینکه به دنیا برسند.
خلاصهاش کنیم. «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَی اَولَادِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ» (زیارت عاشورا)
خدایا یک امنیت کامل بر همهی بلاد اسلامی، به خصوص یک امنیت کامل بر عراق، کربلا، نجف، سامرا، کاظمین، در همه بلاد به خصوص این شهرها، یک امنیت کامل مقدر بفرما تا تمام علاقمندان بدون دغدغه و دلهره زیارت با معرفت و در امنیت کامل که ذخیرهی قیامتشان باشد نصیب تک تک آنها بفرما.
خاطرهای از اخلاص در تبلیغ
خاطرهای از اخلاص در تبلیغ
یکبار مهدیهی تهران یک ماه رمضان از ما دعوت کرد که بعد از افطار سخنرانی کنیم. من هم گفتم: به شرطی میآیم که پول نگیرم. چون میخواهم صد در صد نیت من خالص باشد. اینها گفتند: ما بودجه داریم. گفتم بودجه داشته باشید، جای دیگر خرج کنید. بگذارید مهدیه خانهی امام زمان است، ما یک ماه رمضان پول نگیریم. خوب بحث معاد را کردیم، جمعیت هم خیلی زیاد بود. در آخر هم در مهدیه را بوسیدیم و گفتیم این خالص باشد. خالص خالص باشد. چند ماهی گذشت ما گفتیم حالا ما گفتیم پول نمیخواهیم اینها تلفن هم نزدند تشکر کنند. (خنده حضار)
بعد معلوم شد که بندگان خدا تلفن کردند، من در خانه نبودم. فهمیدیم اخلاص نیست. چون مخلص این است که نه پول بخواهد، نه تشکر. «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) نه جزا میخواهیم و نه شکور. شکور یعنی تشکر. این اخلاص است. اخلاص این است. نه جزا میخواهیم نه تشکر. اگر نیت خالص باشد، «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»
یک دعا میکنم هرکس پای تلویزیون هست و شما آمین بگویید. آمین یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن. خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش و به آبروی زینب کبری و باقی اسرا و به آبروی همه آبرومندان درگاهت، تا الآن هرچه بوده گذشته، از الآن تا ابد همه ما را از مخلصین قرار بده.
کار نداشته باشیم که ایشان دیدن ما آمد یا نه؟ نه ایشان وقتی مسافرت رفت با من خداحافظی نکرد. من هم دیدنش نمیروم. بابا معامله نکن دیدنش برو. ولو خداحافظی نکرده باشد. سوغاتی برای من نیاورده برایش سوغاتی ببرم. بابا تو سوغاتی داری به او بده. چه کار داری که او… او باید به من سلام کند. من لیسانس هستم او فوق دیپلم. ای بابا! سلام کن. خدا به بندهاش سلام میکند. «سَلامٌ عَلى إِبْراهیمَ» (صافات/109)، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (صافات/120)، خدا به مخلوقش سلام میکند. تو به خاطر دو تا کتاب سلام نمیکنی. من پدربزرگ هستم، او باید دیدن من بیاید. حالا تو برو، مگر پیغمبر عیادت بچه کوچولوها نرفت وقتی مریض شده بودند. ما یک خرده باید خودمان را خالی کنیم از این قفلهایی که به پای ما افتاده است. همه را نمیگویم. خیلی از ما گیر هستیم. گیر هستیم. من بارها این مثل را برای خودم زدم. من هم گیر هستم. دارم مسجد میروم، اگر عمامهی من به شاخهی درخت بند شد و افتاد در جوی آب میمانم. چه کنم؟ زشت است. الو مسجد! یک حادثهای رخ داده امشب نماز تعطیل است. حادثه چیه؟ نیم کیلو پنبه در جوی افتاد. (خنده حضار) من به خاطر نیم کیلو پنبه نماز جماعت را از دست میدهم. گیر هستیم. یکی گیر عمامه است. یکی گیر مدرک است. یکی گیر پول است. یکی گیر، یکی گیر… گیر هستیم.