بهرهگیری از فرصت تعطیلات رسمی
بهرهگیری از فرصت تعطیلات رسمی
برای تعطیلات عید یک برنامه بریزید. دو هفته تعطیل است، یک هفته تعطیل است، یکی از کتابهای آقای مطهری را بخوانید. برای تابستان برنامه داشته باشید. من دو سه نمونه برایتان بگویم.
آیت الله العظمای مکارم، چند سال قبل از انقلاب ما را دور خودش جمع کرد. گفت: میخواهیم از تعطیلات یک تفسیر بنویسیم. گفتیم: چه زمانی؟ گفت: چهارشنبهها شام یا پنجشنبهها صبح! حوزه تعطیل است. ولی ما کاری به حوزه نداریم و خودمان هم یک آدم هستیم. به خیلی از چیزها نباید کاری داشته باشیم. خودتان…
یک کسی رفت کفش بخرد، کفش تنگ بود. به کفاش گفت: کفش تنگ است. گفت: آقا شما چیزی نگویید، من سی سال است کفاش هستم. گفت: خوب باش، من هم چهل سال است که کفش پا میکنم. تو کفاش هستی، معنایش این نیست که من پا کنم. اینطور نیست که هر چه در حوزه و دانشگاه باشد، وحی باشد. ما که در حوزه بودیم، حالا نمیدانم هست یا نه، اولین کلمهای که یاد ما دادند این بود: «ضَرَبَ زِیدٌ عَمرَاً» چه کسی بود که زد؟ راست است، دروغ است، اول کلمهای که میخوانیم دروغ است. خوب بگو: «رَحِمَ اللهُ عَبداً» بعد میگوییم: «ضَرَبَا» دو تایی زدند، «ضَرَبُوا» بعد یک خانمی پیدا شد و آن هم «ضَرَبَت» دو جفت «ضَرَبَتا»، جمعی «ضَرَبنَ» اصلاً مگر بزن بزن است؟ اصلاً این کلمه را چه کسی در حوزه آورده است؟ و ما هم همینطور نسل اندر نسل میخوانیم. تمام واژهها، مسایل مراجع، شعرها، اخبار، عمرتان را صرفه جویی کنید. نگویید عید است. یک روز عید را برای صله ارحام میگذارید. ساعت هشت تا هشت و نیم، خانهی عمه! نه تا نه و نیم، خانهی حاله! ده تا ده و نیم… در یک روز همه را تمام کنید. صبح میرویم تخمهی کدو میشکنیم تا غروب! این برای عمه! فردا یک بیست و چهار ساعت دوباره تخم کدو میشکنیم. هیچ کشوری اینقدر تخم کدو نمیشکند. هیچ کشوری بیست روز تعطیل نیست. چرا اینقدر ما تعطیل هستیم؟ آنوقت نتیجهی پنجشنبهها صبح میدانید چه شد؟ تفسیر نمونه در بیست و هفت جلد، حدود هشتاد بار چاپ شده است، به چند زبان دنیا ترجمه شده است، این خلاصهی یک ساعت و نیم پنج شنبهها است. یک ساعت و نیم پنجشنبه!
ما با رفقا تصمیم گرفتیم که جمعهها نهج البلاغه مباحثه کنیم. ما دو سه دور الحمدلله نهج البلاغه را قسمتهای زیادیاش را مباحثه کردیم. چون نگران هستم که حضرت امیر(علیهالسلام) به من بگوید: تو فلان کتاب و فلان کتاب را خواندی، من سواد نداشتم؟ حضرت علی(علیهالسلام) اگر یقهی من را بگیرد، بگوید: من سواد نداشتم؟ نه! استغفرالله! مردم نیاز نداشتند؟ استغفرالله! پس چرا کتاب من را تدریس نکردی نخواندی، ولی باقی کتابها را خواندی؟ یک مقداری هم حوزه و هم دانشگاه…
دانشگاه یک هنری یاد دانشجوها بدهد. از تعطیلات کم کند و یک مهارتی یاد دانشجوها بدهد، که اگر فردا یک مشکلی برای مملکت پیش آمد، مثل امروز که میلیونها لیسانس و فوق لیسانس کار ندارند، به خاطر این است که هیچ مهارتی ندارند. مدرک دارد ولی هنر ندارد. مهارت ندارد. میخواهد پشت میز بنشیند، دولت هم پنج میلیون میز ندارد. خوب بگوید آقا من فعلاً دست به یک کاری میزنم که در خانه علّاف نباشم. کار خیلی خوب است. برای زن و مرد کار مهم است
آقای قرائتی