سبک گرفتن مهریه از سوی خانواده عروس
سبک گرفتن مهریه از سوی خانواده عروس
گفت که یک: «نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» نجات پیدا کردی. تو دیگر در امان هستی. دست فرعون دیگر به تو نمیرسد. فعلاً هم این اتاق خانهی ما برای تو. غریب هستی. این هم مسکن تو. یکی از دخترهایم را هم به عقد تو درمیآورم. این ازدواج آسان است. «قالَ» شعیب گفت. «إِنِّی أُرِیدُ» من اراده کردهام. اراده یعنی تصمیم جدی دارم. «أَنْ أُنْکِحَکَ» به نکاح در بیاورم، به ازدواج در بیاورم، چه کسی را؟ «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» یکی از این دخترهایم را میخواهم به ازدواج در بیاورم. خوب من پول ندارم. مهریه ندارم. مهریه نداری؟ کار کن. «تَأْجُرَنِی» اجیر من باش. کارگر من باش. چقدر وقت؟ «ثَمانِیَ حِجَجٍ» هشت سال. بعد گفت که اگر هم خواستی هشت سال را ده سال کنی، چه بهتر! «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً» یعنی این هشت سال را «أَتْمَمْتَ» یعنی تمام کنی، «عَشْراً» عاشورا یعنی روز دهم «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً» اگر این هشت سال را ده سال بکنی «فَمِنْ عِنْدِکَ» اختیار با خودت است. من به عنوان پدر دختر، میگویم: هشت سال! اما اگر این هشت سال را ده سال کنی، چه بهتر! «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» من تصمیم ندارم که تو به دردسر بیافتی. نمیگویم داماد تالار بگیرد. مهریه چقدر باشد. هر طور که آسان توست. «وَ ما أُرِیدُ» دو کلمهی «أُرِیدُ» در آیه است. «إِنِّی أُرِیدُ»، «وَ ما أُرِیدُ» یعنی من قصد جدی دارم دخترم را به تو بدهم. قصد جدی هم دارم که به تو سخت نگیرم. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» خواهی دید که من آدم صالحی هستم.
میشود حرفهایی که من میزنم جواب بدهید؟ پدر زن چه کسی است؟ اسم پدرزن چیست؟ حضرت شعیب! داماد چه کسی است؟ حضرت موسی! خواستگار داماد است یا پدر عروس؟ پدر عروس خواستگار است. مهریه چقدر است؟ هشت سال! اگر خواست کامل کند؟ ده سال! تالار بگیریم، طلا، دسته گل، ماشین، چند تا ماشین بوق بزند، میگوید: ببین! هر طوری که آسان توست. من بنا دارم که به تو سخت نگذرد. آخرش هم گفت که «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» خوب حالا ترجمهی آیه را فهمیدیم. برویم به سراغ مشکلات ازدواج.
یکی از مشکلات ازدواج این است که گاهی وقتها طرف دختر پیشنهاد بدهد. منتها خود دختر نگوید. خود دختر دیگر پررو میشود. ولی فامیل دختر یک طوری به پسر بگویند که اگر دختر فامیل ما را خواستی. دانشجو است، خواهر دارد، در دانشگاه در خوابگاه از یک دانشجو خوشش میآید. میبیند خیلی جوان باکمالی است. بگوید که من خواهر دارم. طوری نیست. مرحوم مطهری از یک جوانی خوشش آمد، گفت: به مادرت بگو که به خواستگاری دختر من بیاید. اگر شکلش را پسندیدید، من حاضرم دخترم را به شما بدهم. مرحوم ابوی من، قم من طلبه بودم، به منزل ما آمد. همشاگردی داشتیم و همدرس بودیم. پدر من از این همشاگردی من خوشش آمد. گفت: این زن دارد؟ گفتم: نه! گفت: منحرفی ندارم که دخترم را به این بدهم. بیایند خواستگاری! شکلش را بپسندند، من حرفی ندارم. اینکه اگر یک دامادی مثل موسی پیدا شد، از یک طریقی ازدواج از طرف دختر مانعی ندارد. این یک مورد.