شبهه عاشورا 4
اما در مورد این مطلب که دشت کربلا ظرفیت پذیرش این مقیاس لشکر کشی را نداشته و پهنه کربلا به هیچ عنوان در حد و اندازه های این جنگ نیست باید گفت تعجب از این اشکال کننده است گو اینکه این شخص به هیچ عنوان عزاداریهایی که همه ساله و به صورت میلیونی در کربلا انجام می شود را ندیده یا خود را به جهالت زده است. اگر لحظه ای این اشخاص عزاداریهای عزاداران امام حسین علیه السلام را که به صورت میلیونی در کربلا انجام میگیرد را ببینند به هیچ وجه دچار چنین اشتباه بزرگی نمی شوند چرا که در عاشورا تعداد دشمنان امام و تعداد لشگر خود امام حدود سی هزار نفر بوده( هرچند کمتر ازاین هم گفته شده ولی غالب مورخین این مقدار را ذکرکرده اند) حال چطور می شود که این جمعیت چند میلیونی حال حاضر را سرزمین کربلا می تواند گنجایش داشته باشد ولی گنجایش سی هزار نفر را نداشته است؟ اینجاست که ما به رمز و راز این فرمایش امام صادق علیه السلام پی می بریم که می فرمود: خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را از جاهلترین انسانها قرار داد…
در پاسخ به بخشی از پرسشهای متعدد درباره شهادت علی اصغر (ع) ابتدا باید به عنوان مقدمه اشارهای به برخی واقعیتهای تاریخی مربوط به آن عصر بنماییم، سپس اصل جواب خدمتتان ارائه گردد:
نکته اول: در تاریخ آمده است که در جنگهای زمان قدیم دو عامل باعث شکست یک لشکر میشد. یکی سقوط پرچم و دیگری کشته شدن فرمانده. این مسئله را به دفعات میتوان در کتابهای تاریخی ملاحظه نمود. به عنوان مثال کشته شدن پیدر پی پرچمداران مشرکان قریش در جنگ احد باعث، تزلزل روحیه و شکستشان گردید. لذا است که پیامبر در بسیاری از جنگها پرچم لشکر را به دست امیرالمومنین علی (ع) میداد. یا در واقعه عاشورا امام حسین (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشکر خویش نمود. همچنین یکی از راز و رمزهای موفقیت اسکندر مقدونی نیز این بود که به هنگام حمله به سپاه دشمن در همان گام نخست به سراغ فرمانده و پرچم لشکر میرفتند.
نکته دوم: گاه برخی اشیاء، پرچم و نماد یک لشکر قرار میگرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ایستادگی لشکر طلحه و زبیر، «شتر عایشه» بود. لشکریان مادامی که میدیدند این شتر پا برجاست، سرسختانه میجنگیدند، لذا امیرالمومنین برای پایان دادن به غائله جنگ دستور داد لشکریانش با تمام توان به سمت شتر حمله کنند و آن را از پای درآورند. پس از انجام این کار بود که لشکر طلحه و زیبر پراکنده شدند.(شیخ مفید، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بیتا) همچنین معاویه در جمعآوری نیرو برای جنگ با امیرالمومنین علی (ع) به نیرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خویش را پیراهن خونین عثمان (پیراهنی که عثمان هنگام کشته شدن آن را به تن داشته بود) قرار داد تا بدین وسیله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در این راه با خود، همراه سازد. نماد و مظهر مقاومت ایرانیان در عهد ساسانی نیز «درفش کاویانی» نام داشت.
در روز عاشورا نیز علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا: نمیبینید که این کودک از تشنگی چگونه دهان خود را باز و بسته میکند» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت، لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد طفل را نشانه بگیرد و از قضا تیر درست بر گلوی علی اصغر مینشیند. لذا پاسخ به این پرسش که: چرا حرمله خود امام حسین را با تیر هدف قرار نداد، همینجا مشخص میگردد، که در آن لحظه علیاصغر باعث تزلزل لشکر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود و کشتن خود حضرت باعث بروز مخالفت، دو دستگی و رویارویی لشکریان کوفه در مقابل هم میشد. جنگی که تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود، داشت بدون رسیدن به این هدف پایان مییافت و امام نیز با بلند کردن علی اصغر بر روی دستانش، داشت به هدفش که پراکنده کردن دشمن و آلوده نکردن دستشان به خون امام زمان و نوه پیامبرشان و جهنمی نکردنشان بود، میرسید. همچنین از این فراز میتوان دریافت هدف از بیان جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی» التماس از دشمن برای دریافت مقدار اندکی آب یا اینکه: به من رحم کنید و مرا نکشید، نیست، بلکه نجات (حتی) یک انسان از عذاب الهی است. که حضرت با انجام این عمل موفق به آن شدند و برخی صحنه نبرد را ترک کردند.
از تمام مطالب فوق که بگذریم تذکر این نکته بسیار ضروری است:
آیا میدانستید در مورد علیاصغر، دو گزارش تاریخی دیگر نیز وجود دارد که اکثر شبهههای آن مقاله در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس این گزارش هنوز تعدادی از یاران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن میجنگیدند(شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108) (هر یک از یاران حضرت که خسته میشد لحظاتی از میدان جنگ فاصله میگرفت و به کنار خیمهها آمده، کمی استراحت میکرد و مجددا باز میگشت) احساس خستگی و تشنگی بر حضرت غلبه پیدا کرده بود. لذا برای رفع خستگی لحظاتی به کنار خیمهها بازگشتند. شخصی کودک شیرخوار ایشان را آورده و به ایشان داد (در بسیاری از کتابهای تاریخی علت این مسئله و کسی که کودک را به امام تحویل داده است، بیان نشده و تنها آمده است: شخصی کودکِ حضرت را در دامان ایشان گذاشت. در تعداد معدودی از منابع آمده است: کودک از شدت تشنگی میگریست، لذا او را به امام دادند) در این هنگام یکی از لشکریان دشمن تیری را به سمت آن دو پرتاب کرد. تیر به گلوی طفل شیرخوار اصابت کرد