عرضه دین به امام معصوم واطمینان از صحیح بودن اعتقادات
عرضۀ دین به امام معصوم (ع)
در تاریخ مشاهده میشود که افرادی نزد ائمۀ اطهار (ع) مراجعه میکردند و دین خود را به آن بزرگواران عرضه میداشتند. این افراد که عموما از شیعیان و اصحاب خاص امام بودهاند، با مراجعه به آن حضرت اعتقادات خود را برای امام بیان میکردند و امام آن را تأیید یا تصحیح میکردند.
علت عرضۀ دین به امام (ع)
رسول خدا (ص) در طول زندگی خویش، اهل بیت خویش را شاهراه هدایت بشری معرفی کردند و در احادیث بسیاری، رستگاری را مشروط به اعتقاد و تبعیت از ائمۀ اطهار دانستهاند. ائمۀ اطهار، جانشینان الهی پیامبر هستند که مانند پیامبر، علم دین و شریعت را میدانند و مردم برای دریافت اعقادات صحیح و تعالیم الهی، باید به آنها مراجعه کنند.
در طول تاریخ شیعیان راستین و پیروان حق و حقیقت همواره گرد امام جمع میآمدند و علاوه بر تبعیت از امام، اعتقادات و معارف الهی را از آن بزرگواران دریافت میکردند.
نحوۀ عرضه دین
ائمۀ اطهار علاوه بر کلاسهای آموزشی به اصحاب خود، افرادی را از اصحاب نزدیک خود به شهرها و کشورهای دیگر میفرستادند تا مردم دیگر مناطق که از درک حضوری امام محرومند، بتوانند تعالیم اسلامیو حقایق الهی را یاد بگیرند و راه هدایت بسته نماند. این افراد عموما قبل از رفتن به آن دیار و تبلیغ راه امام و دین، اعتقادات خود را با امام تطابق میدادند تا مبادا در راه تبلیغ اشتباه کنند و باعث گمراهی گروهی شوند.
گاهی نیز برخی از شیعیان که از بلاد دیگر به حضور امام مشرف میشدند، اعتقادات خود را به امام عرضه میکردند و از امام میخواستند امام اعتقادات آن افراد بررسی کند تا بر راه حقیقت باشند.
نمونههایی از افرادی که اعتقادات خود را به امام عرضه کردند:
حضرت عبدالعظیم حسنی:
عبدالعظیم بن عبدالله حسنی معروف به شاه عبدالعظیم حسنی، از جمله اصحاب خاص امام رضا (ع)، امام جواد (ع) و امام هادی (ع) بودند. مزار مطهر ایشان در شهر ری است. در شأن و منزلت ایشان همین بس که امام هادی (ع) ثواب زیارتایشان را اینگونه توصیف کردند:
«أَیْنَ کُنْتَ قُلْتُ زُرْتُ الْحُسَیْنَ (ع) قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (ع)».[1]
«بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی، مانند کسی هستی که حسین بن علی (ع) را زیارت کرده باشد.»
در روایتی، حضرت عبدالعظیم حسنی، اعتقادات خویش را بر امام زمان خویش عرضه میدارد. وی از توحید شروع میکند و صفات خداوند را بیان میدارد. سپس اعتقاد خود به پیامبر اسلام را اعلام میدارد و سپس به مسئلۀ امامت و جانشینی رسول خدا (ص) میپردازد؛ چانشینان پیامبر را یک یک بر میشمارد تا به حضرتهادی (ع) میرسد. حضرت هادی (ع) دو امام بعد خویش یعنی امام حسن عسکری (ع) و حضرت حجت (ع) را نیز به او میشناساند و حضرت عبدالعظیم به وجود آنها و امامت ایشان اقرار میکند. آنگاه او به بیان عقاید خویش دربارۀ معاد و قیامت و مسائل مربوط به آن میپردازد و در پایان به جنبههای علمی و احکام عبادی دین اشاره میکند.
امامهادی (ع) بر عقاید وی مهر تأیید میزند و میفرماید:
«ای اباالقاسم! (کنیۀایشان) به خدا قسم! دینی که خداوند آن را میپسندد، همین است که تو بیان کردی. پس بر آن ثابت و پایدار باش که خداوند تو را در دنیا و آخرت با گفتار استوار (یعنی اعتقاد درست و پایدار) پا بر جا و استوار بدارد.»[2]
خالد بن جریر بجلی
خالد بن جَریر بَجَلى، راوى و محدّث شیعى در قرن دوم و از اصحاب امام صادق (ع) است. نزد علمای شیعه، این شخص فردی موثق و مورد اعتماد است.[3] ایشان نیز در روایتی خدمت امام صادق (ع) وارد شده و عقاید خود را عرضه کرده است و امام عقاید وی را تأیید کردهاند:
روزی بر حضرت وارد شد و گفت: «من میخواهم دین خود را که بدان پایبندم، برای شما بیان کنم.»؛ سپس شروع به بیان عقاید خویش میکند.
امام صادق (ع) خطاب به عمر بن حریث: ای عمرو، به خدا قسم این دین همان دینِ من و پدران من است که به آن خداوند را در خفا و آشکارا عبادت میکنیم.
او عقاید خویش را از توحید، نبوت و امامت بیان میکند و حضرت وی را تأیید میکند؛ تا اینکه به امامت حضرت میرسد و میگوید: «و گواهی میدهم که خداوند تو را وارث همۀ ائمه قرار داده است.»
در اینجا حضرت فرمود: «بس است و سکوت اختیار کن که گفتار حقی را گفتی و دارای عقاید حقی هستی.»[4]
عمروبن حریث
عمرو بن حریث هم از اصحاب امام صادق (ع) بود که دین خود را بر امام عرضه کرد:
عمرو بنحریث نقل میکند که: «خدمت امام صادق(ع) رفتم و عرض کردم: فدایت شوم! آیا اجازه میدهید برایتان شرح دهم آن دینی را که به آن خدا را اطاعت میکنم؟»
حضرت فرمود: «بله، بگوای عمرو!»
عمرو نیز شروع میکند به بیان آنچه به آن معتقد است؛ وحدانیّت، رسالت، معاد، فروع دین، ولایت اهلبیت، همه را مطرح میکند؛ از مبدأ تا معاد. هم اصول و هم فروع را ذکر میکند و بعد هم میگوید این دین من است که میخواهم به آن زنده باشم و به همین دین بمیرم و خدا را به این دین اطاعت کنم. اینجا امام صادق(ع) میفرماید: «یَا عَمْرُو هَذَا وَ اللَّهِ دِینِی وَ دِینُ آبَائِیَ الَّذِی نَدِینُ اللَّهَ بِهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ». «ای عمرو، به خدا قسم این دین همان دینِ من و پدران من است که به آن خداوند را در خفا و آشکارا عبادت میکنیم.»[5]
ابی جارود
ابوالجارود، از رجال سیاسی و مذهبی نیمۀ اول قرن دوم هجری، که از او به عنوان یکی از اصحاب امامان باقر (ع) و صادق(ع) و یاد میشود.
ابی الجارود، گویا پیرمردی نابینا و ناتوان بوده است. وی نزد امام باقر (ع) میآید و میگوید: «محل سکونت من با شما فاصله بسیار دارد و میخواهم آن