سعه صدر با همسایه
سعه صدر با همسایه
«شیخ ابوعلی ثقفی» را همسایه ای بود کبوترباز. وقتی کبوتران وی بر بام خانه شیخ می نشستند، خودش برای پرواز دادن کبوتران، پیوسته سنگ پرتاب می کرد و شیخ از این جهت در اذیت بود.
روزی شیخ در خانه خود نشسته و به خواندن قرآن مشغول بود که همسایه به قصد کبوتران، سنگی پرتاب کرد و سنگ بر پیشانی شیخ فرود آمد و پیشانی او شکست و خون جاری شد.
اصحاب شاد شدند و گفتند: فردا شیخ نزد حاکم شهر خواهد رفت و دفع شرّ کبوترباز را خواستار خواهد شد و ما از آزار او آسوده می شویم.
شیخ خدمتکار را فرا خواند و گفت: به باغ برو و شاخی از درخت بیاور.
خادم رفت و شاخه ای آورد. شیخ گفت: اکنون این چوب را پیش کبوترباز ببر و بگو از این پس کبوتران خود را با این چوب پرواز بده و سنگ نینداز.1
درباره علّت وچگونگی رحلت آن حضرت سه قول مطرح شده که عبارتند از:
رباره علّت وچگونگی رحلت آن حضرت سه قول مطرح شده که عبارتند از:
1. فوت به مرگ طبیعی؛
دکترحسن ابراهیم از مورخان معاصر می نویسد: امام حسن علیه السلام چهل روز بعد از بازگشت از عراق به مدینه، با مرگ طبیعی از دنیا رفت.
این قول نادرست است؛ زیرا بر اساس شواهد تاریخی، امام علیه السلام حداقل دو سال تمام بعد از بازگشت از عراق، در مدینه سکونت داشت.
2. فوت بر اثر ابتلا به بیماری سل؛
ورنلدس، شرق پژوه معاصر، درباره علت فوت امام حسن علیه السلام چنین نگاشته است: به بیماری سل مبتلا شد و در سن چهل و پنج سالگی از دنیا رفت.
سند این قول، گزارشی از بلاذری یکی از مورخان اهل سنت است؛ در حالی که خود بلاذری این خبر را بدون سند و تنها به عنوان یک قول ضعیف ذکر کرده که قابل استناد نمی باشد.
3. فوت بر اثر مسمومیت به دستور معاویه؛
این قول مستند به منابع تاریخی ـ حدیثی متعددی است که جمع آوری همه آنها مستلزم نگارش یک کتاب می باشد و ما در این جا تنها به برخی از این نقل ها اشاره می کنیم:
الف. شیخ مفید چنین نوشته است: معاویه فردی را نزد جعده، دختر اشعث بن قیس فرستاد که من تو را به همسری پسرم یزید درخواهم آورد؛ به شرط آن که تو حسن را زهر دهی و صد هزار درهم نیزبرای او فرستاد و آن زن این کار را انجام داد وبه امام حسن علیه السلام زهر داد. معاویه، پول را به او داد؛ ولی او را به همسری یزید در نیاورد و او پس از رحلت امام علیه السلام با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد و فرزندانی برای او آورد و هر گاه میان آن فرزندان و سایر قبایل قریش سخنی و گفت وگویی پیش می آمد، قریش آنان را سرزنش کرده، می گفتند: ای پسران آن زنی که به شوهرش زهر می خوراند!
ب. علامه طبرسی چنین آورده است: معاویه به منظور قتل امام حسن علیه السلام، زهری برای جعده دختر اشعث که همسر امام علیه السلام بود، فرستاد و به او مژده ازدواج با پسرش یزید را داد و گفت: چون این زهر را به خورد حسن بن علی علیهما السلام دهی، من تو را به عقد یزید، پسر خود در آورده، ملکه جهان گردانم و چون آن ملعون امام حسن علیه السلام را زهر خورانید و امام علیه السلام به شهادت رسید، به شام رفت و گفت: من به عهدم وفا کردم و اینک وقت احسان توست. معاویه گفت: از پیش من دور شو؛ زنی که با مثل حسن بن علی علیه السلام نسازد، به یقین با پسرم هم سازش نخواهد کرد؛ زیرا که شرافت و کرامت نسب با حسن علیه السلام بود و تو که با فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله سازش نکردی، با پسر من سازش نخواهی کرد.
ج. بلاذری نیز چنین نوشته است: گفته شده که معاویه توطئه ای کرد و توسط جعده دختر قیس، حسن بن علی [علیهماالسلام] را مسموم کرد.
وی همچنین تصریح کرده که امام حسن علیه السلام را چهار بار مسموم کردند و آن حضرت در آخرین بار فوت کرد.
بنابراین، با توجه به شواهد و دلایل فراوان، مسئله شهادت امام حسن علیه السلام را بایستی از موضوعاتی دانست که از نظر تاریخی کوچک ترین تردیدی در صحت آن وجود ندارد. علاوه بر این امام حسن علیه السلام از نحوه رحلت خود خبر داده است.
امام حسن علیه السلام به خاندان خود فرمود:
من به وسیله زهر، شهید می شوم همان طور که پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله شهید شد. گفتند: چه کسی تو را مسموم می نماید؟ فرمود: جعده، دختر اشعث بن قیس؛ زیرا معاویه وی را تحریک می کند و این دستور را به او می دهد. گفتند: پس جعده را از خانه ات خارج و از خودت دور کن! فرمود: چگونه او را خارج کنم؛ در صورتی که هنوز عملی انجام نداده است. اگر من وی را خارج کنم، باز هم مرا می کشد! و علاوه بر این نزد مردم عذری خواهد داشت.
باید توجه داشت که هر چند خداوند متعال برخی از اخبار غیب را در اختیار معصومان علیهم السلام قرار داده، اما آنان در زندگی شخصی و دیگر امور از علم غیب استفاده نمی کنند و همانند سایر مردم زندگی می کنند و مورد آزمایش وسختی های دنیایی قرار می گیرند.
زمان و مکان شهادت
درباره سال، ماه وروز شهادت امام علیه السلام نقل های متعددی در منابع تاریخی - حدیثی ذکر شده، اما اغلب منابع به یکی از سال های41، 50 یا 51 تصریح کرده اند. کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی، تاریخ شهادت را ماه صفرسال 49 دانسته اند که این قول، مورد اعتماد علما قرار گرفته است. محل شهادت امام را نیزبدون اختلاف، مدینه و قبرستان بقیع ذکر شده است.
لحظات پایانی عمر امام حسن علیه السلام
شیخ صدوق چنین نقل کرده است: موقعی که زمان شهادت امام حسن علیه السلام نزدیک شد، آن حضرت شروع به گریه کرد. به آن بزرگوار گفته شد: آیا گریه می کنی؛ در صورتی که مقام و منزلتی بزرگ نزد پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله داری؟ شما بیست حج با پای پیاده به جای آورده اید و سه مرتبه مال خود (حتی نعلین خود را) با خدا تقسیم نموده ای. .. آن حضرت فرمود: من برای دو موضوع گریه می کنم؛ یکی هول [وحشت] موقع حساب و دیگری فراق دوستان.
کلمات کلیدی: امام حسن علیهالسلام امام حسن شهادت امام حسن مجتبی علت فوت امام حسن علیهالسلام شهادت امام حسن علیهالسلام شهادت امام معاویه
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
زوم احترام به پیامبر و نام مبارکش
لزوم احترام به پیامبر و نام مبارکش
وظیفه چهارم، احترام پیامبر، «تُوَقِّرُوه» (فتح/9) احترام بگذارید. نمیشود دست بیوضو را روی اسم پیغمبر گذاشت. کسانی که پیشانی بند دارند، یا زنجیری گردن کردند، اگر اسم الله، علی، اسم یکی از چهارده معصوم باشد، بدنشان با وضو نباشد، دائماً در حال گناه هستند. یک مسألهی فقهی، زنجیر الله است. میگوییم آقا تو که وضو نداری، دائماً با وضو نیستی. خوب این الله به بدن تو میچسبد، تو به اسم الله داری ضد الله راه میروی. یا در پلاستیک بگذار، یا در نایلون بگذار، یا روی زیر پیراهنی بگذار که به بدنتان نچسبد. احترام کردن، خدا به پیغمبرش احترام میگذارد. «یا أَیُّهَا النَّبِی»، «یا أَیُّهَا الرَّسُول» (مائده/41). اصلاً دو جای قرآن میگوید: فقط به خاطر گل روی تو این کار را کردم. قبله را عوض کردم، «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها» (بقره/144) قبله را عوض کردم که تو راضی باشی. «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» (ضحی/5) مقامی به تو میدهم، شفاعت کنی که تو راضی باشی. وظیفه پنجم، بیعت کردن. حالا وقتی پیغمبر نیست، با جانشین پیغمبر بیعت میکنیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ» (فتح/10) کسانی که با پیغمبر بیعت میکنند، با خدا بیعت میکنند. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» (نساء/80) اطاعت از رسول، اطاعت از خداست.
حضرت مهدی(ع) به ما پیغام داد، به شیعه پیغام داد. فرمود: زمانی که دست شما به امام نمیرسد، امام زمان(ع) غایب است. مجتهد عادل بی هوس، مجتهد جامعالشرایط، جامع الشرایط یعنی چه؟ یکی از شرایط عدالت، یکی هم نداشتن هوس، فقیه عادل بیهوس.
آقای قرائتی
دفاع از پیامبر در برابر گفتار و رفتار دشمنان
دفاع از پیامبر در برابر گفتار و رفتار دشمنان
وظیفه سوم، دفاع کنید. «تُعَزِّرُوهُ» (فتح/9)، از پیغمبر دفاع کنیم. خدا از پیغمبر دفاع میکند. به پیغمبر مجنون گفتند. خدا گفت: «وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ» (تکویر/22) تا به پیغمبر گفتند: مجنون، خدا گفت: صاحب شما مجنون نیست. به پیغمبر گفتند: ابتر! خدا فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) خودش ابتر است. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا» (حج/38) خدا دفاع میکند. ما اگر ایمان داریم باید دفاع کنیم.
اگر کسی به پیغمبر جسارت کرد، لازم نیست از مرجع تقلید اجازه بگیرید. میشود همانجا او را کشت. این مهم است. اینطور نیست که آزادی نیست. معنای آزادی این نیست که شما به پیامبر جسارت کنی. قرآن به ما گفته: به بت پرستها جسارت نکنید. «لا تَسُبُّوا» (انعام/108) به بت پرستها فحش ندهید. استدلال کن.
در یکی از جبههها، یکی از یاران امیرالمؤمنین یک فحش به دشمن داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادی؟ گفت: آقا اینها مخالف شما هستند. گفت: خوب مخالف باشند. چرا فحش؟ «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُواسَبَّابِین» (شرحنهجالبلاغه/ج11/ص21) من ناراحت هستم که شما فحش میدهید. ما منطق داریم. آدمی که منطق دارد چرا فحش میدهید؟ معنای آزادی این نیست که کسی با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند. بگوید: آزادی است. خوب آزادی معنا دارد.
یک کفتر پرانی بود می رفت پشت بام سراغ کفترهایش، صاحبخانههای همسایه گفتند: آقا «یَا اللَّهُ» بگو. گفت: لازم نیست یا الله بگویم. خانهی خودمان است، پشت بام خانهی خودمان است، کفترهای خانهی خودمان است.گفت: خیلی خوب. آن همسایه هم یک طبل و یک چوب برداشت و پشت بام خانهی خودش رفت. هروقت کفترها جمع میشدند میزد این کفترها را، گفت: آقا چرا نمیگذاری کفترها بنشینند؟ گفت: خانهی خودم است،طبل خودم است و چماق خودم!
زمان جنگ بود، مدینه بودیم. یک دعا میکنم… خدایا همهی اینهایی که سفر حج هستند، همه را حج مقبول قسمتشان کن و زیارتشان مبارک کن و سالم به وطن برگردان.
سالهای قبل بود، زمان جنگ بود، مکه بودم. صدام پیشنهاد کرده بود صلح کنیم. این عربها هم در مدینه هی میگفتند: مقصر امام است. صدام که میگوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمیکند صلح شود؟ این ایرانیها نمیدانستند به این عرب چه بگویند. ما آمدیم رد شویم، گفتند: حاج آقا بیا ببین این چه میگوید؟ گفتم: چه میگویی؟ گفت: صدام میگوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند؟ خوب صلح کنید. من به یکی از این ایرانیها گفتم: یک طاقه از این پارچهها را بردار و بیرون برو. فرار نکنی که بگویند: دزد هستی. همینطور بردار و بیرون برو. این هم یک طاقه پارچه را برداشت و بیرون رفت. گفت: کجا بردی؟ گفتم: بیا صلح کنیم. گفت: اِ… صلح کنیم، صلح صلح! گفت: پارچه… گفتم: ما هم همین را میگوییم. زمینهایی را که گرفته پس بدهد، بعد صلح کنیم. تو میگویی: طاقهی پارچه را برگردانیم…
حالا گاهی وقتها باید مقابله به مثل کرد. دو نفر گفتند: بیایید دروغ بگوییم. منتها دروغ شاخدار! بزرگ ترین دروغ را بگوییم. فکر کنید. هرکدام یک مدتی فکر کردند و آمدند، برای اینکه بزرگترین دروغ تاریخ را بگویند. یک نفر گفت: بابای من یک طویله دارد، اسب که از این طرف طویله میخواهد آن طرف طویله برود، چند بار حامله میشد و میزایید و آخرش هم به آخر طویله نمیرسید. گفت: یعنی اینقدر طویلهی پدر تو دراز بود؟ گفت: حالا تو بگو. گفت: حالا دروغ من. بابای من هم یک چوب بلندی داشت، هروقت ابر میشد، با چوبش ابرها را جابجا میکرد. گفت: خوب وقتی ابر نبود، این چوب را کجا میگذاشت؟ گفت: میگذاشت در طویلهی پدر تو!
آقای قرائتی
بهرهمندی از هدایت معصومان، حق طبیعی انسان
بهرهمندی از هدایت معصومان، حق طبیعی انسان
ببینید، همهی هستی برای بشر است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک… «خَلَقَ لَکُم» (بقره/29)، «سَخَّرَ لَکُم» (ابراهیم/32) هستی برای بشر… خوب حالا، بشر میخواهیم چه کنیم؟ بشر برای رشد، خوب برای رشد چه کنیم؟ میگوید: دستت را در دست فاسق بگذار. این رشدت میدهد. این جنایت نیست؟ کل هستی برای ما آفریده شده است. آنوقت بشر که بنا است «لِیَعْبُدُون» (ذاریات/56) رشد کند، رشد معنوی، انتخابی آزادانه، بگوییم: تو رهبرت یک آدم فاسق باشد. دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است. ظلم به خورشید است. چون میگوید: «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس» (ابراهیم/33) خورشید برای من است. خوب برای اینکه دستم در دست فاسق باشد؟ «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا» (جاثیه/13) همهی موجودات زمین برای تو است. آنوقت دست من در دست فاسق باشد؟ «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهیم/33)، «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک» (ابراهیم/32)، «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس»، «سَخَّرَ لَکُمُ القمر» همه را میگوید. ابر و باد و مه و خورشید، برای تو است ولی رهبر تو یک آدم جنایتکار باشد، فاسق باشد. این ظلم به بشریت نیست؟
بیشتر شما آموزش و پرورشی هستید. آزمایشگاه، زمین ورزش، دبیر، استاد، گزینش، انتخاب، تقدیر، اضافهکار، آموزش ضمن خدمت، همه اینها را درست کنیم برای اینکه یک بچه درس بخواند، آنوقت یک خل را سر کلاس بفرستیم. این ظلم به بودجه آموزش و پرورش نیست. همه بودجه را خرج کنیم که این بچه درس بخواند، ولی سر کلاس یک معلم خلی باشد. اگر دست ما در دست غیر معصوم باشد، ظلم به بشریت است.
وظیفه دوم، یاری پیامبر است «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (حشر/8) پیغمبر را باید یاری کرد. ایمان خالی فایده ندارد. ما در قرآن سه تا ایمان داریم. «آمَنُوا بِه» (اعراف/157)، «آمنوا له»، «آمَنُوا مَعَهُ» (بقره/214). «به» یعنی به پیغمبر، «له» یعنی به نفع پیغمبر، «معه» یعنی فدای پیغمبر، «آمنوا به»، «آمنوا له»، «وَ الَّذینَ مَعَه» (اعراف/64)، «معه» یعنی فقط، وگرنه هم ما به کوه هیمالیا ایمان داریم. همه ما میدانیم… مسافت ما با خورشید چقدر است؟ خوب بعدش چی؟ بله پیغمبر را یاری کنید. «یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
آقای قرائتی