امام حسین علیه السلام به تمامی حوادث آینده آگاهی داشت، چگونه با پای خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟ !
امام حسین علیه السلام به تمامی حوادث آینده آگاهی داشت، چگونه با پای خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟ !
آیا شیوه حضرت با آیه «لاتلقوا بایدکم الی التهلکة » ; خود را با دستان خویش در هلاکت نیندازید، سازگار است؟ یا آن که مصداقی برای خودکشی محسوب می شود؟ به راستی آگاهی امام از غیب و رسالت آن حضرت در استفاده از این علم در عرصه های مختلف عاشورا و کربلا چگونه بوده است؟
واقعه عاشورا رخدادی است که تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت مانندی برای آن سراغ ندارد . جایگاه بلند این حماسه، آن را به صورت رویدادی جاودانه همانند خورشید درخشانی برتارک تاریخ و فرهنگ بشری درآورده است; به گونه ای که با وجود دستان تحریفگر، از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا فرجام تاریخ، پیام آور ارزش های والای انسانی و الهام بخش انسان های آزاد و خداجو خواهد بود .
افزون بر جلوه عاطفی عاشورا که در آن مظهر عشق به خدا، تسلیم محض در برابر او و سمبل قیام در راه دین و آزادی خواهی و شهادت طلبی نمایان است، جلوه عقلانی و خرد ورزانه ای نیز به گونه ای پیدا و پنهان در سراسر حماسه حسینی می توان به دست آورد .
بی شک با چنین نگرشی علاوه بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه می توان نگریست و نگرشی جامع تر و گسترده تر به آن داشت .
از سوی دیگر، تحلیل عقلانی نهضت حسینی به همان اندازه که پربها و ارزشمند است، پرخطر و پیچیده است; زیرا نگاهی جامع و برگرفته از اصول و معارف کلامی می طلبد تا نظریه هایی تمام عیار با ایجاد هماهنگی بین عناصر و مؤلفه های گوناگون پژوهش به گونه ای در خور و شایسته ارایه شود .
به یقین دو رهیافت تاریخی و کلامی در تحلیل و تحقیق رخداد عاشورا، از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذاری است که هریک، ما را در دست یابی به نظریه های جامع و معرفت آفرین مدد می رساند .
ناگفته پیداست که این دو نگرش در ترابط و تعامل کامل با یکدیگرند و نتایج هرکدام می تواند در دیگری مؤثر افتد و به تکمیل و تنقیح آن یاری رساند .
ضعف و نارسایی این دو، نزد صاحب نظران موجب پدید آمدن چنین اعتقادی می شود که امام علیه السلام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و رفتن به سوی شهادت حرکت نکرده است! این افراد برای تایید سخن خود، مساله اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از سوی امام علیه السلام و حرکت حضرت بر اساس گزارش مسلم را از آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفت وگوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او بر سفر به کوفه است، مطرح می کنند .
اما آنان که از ابعاد کلامی و تاریخی نهضت سرخ حسینی آگاهی دارند، معتقد به علم تفصیلی امام علیه السلام نسبت به حوادث کربلا هستند و اعلام زمان و مکان شهادت امام علیه السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و همچنین علم امام و اهل بیت او به جزئیات حوادث عاشورا را، دلیلی بر این مدعا می دانند .
این دسته از اندیشمندان سخنانی از امام حسین علیه السلام مطرح کرده اند که در آنها آینده خونبار خود و اصحاب به گونه ای روشن آشکار شده است; همانند این سخن حضرت که می فرماید:
«من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله » (1)
و یا در جای دیگری می فرمایند:
«خط الموت علی ولد آدم فخط القلاده علی جید الفتاة » (2)
از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده می شود که امام قبل از خروج از مکه، فرجامی برای این سفر جز شهادت خود و یارانش نمی دید . و حتی عبارت «گویا می بینم که گرگ های بیابان اعضای بدنم را میان نواویس و کربلا پاره پاره می کنند» (3) گواه آن است که امام علیه السلام به خوبی از شهادت خود و محل آن با خبر بوده است .
صریح تر از این سخنان، نامه حضرت، هنگام حرکت از مکه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
من الحسین بن علی الی بنی هاشم; اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف عن لم یبلغ الفتح والسلام (4) ; از حسین بن علی به بنی هاشم; هرکس از شما که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه با من همراه نشود، به پیروزی نخواهد رسید» .
بی تردید متن این نامه، یکی از دلایل آگاهی امام از سرانجام حرکت خویش به شمار می آید و از آن سو، همراهی اهل بیت حضرت نیز جزیی از برنامه کلی نهضت حسینی - که طبق مشیت الهی از قبل مشخص شده بود - محسوب می شود . تقدیری که امام خود از آن آگاهی داشته است و از آنجا که او مظهر تسلیم در برابر خواست خداست با علم به سرانجام کار، اهل بیت و فرزندان خویش را همراه خود ساخت; گرچه عقل ما دست کم در فهم بخشی از فلسفه این همراهی و اهداف و آثار آن، آگاهی دارد که از آن جمله، رسوایی نظام منحط اموی است! (5)
حال با توجه به سخنانی که در این باره به آنها اشاره کردیم، به اصول کلامی درباره نهضت عاشورا اشاره می کنیم:
1 . عصمت امام علیه السلام
یکی از اصول کلامی که در تحلیل رخداد عاشورا نقش به سزایی دارد، مساله «عصمت پیامبران و امامان:» است که به معنای وسیع آن، شامل عصمت در خطا و اشتباه و نسیان است . این بینش روشنگر موجب می شود که تحلیلگر عاشورا، تمامی رفتارها و مواضعی را که امام علیه السلام در طول نهضت اختیار کرده است بدون هیچ قید و شرط و استثنایی صحیح بداند و هرگونه خرده گیری و اعتراض را بر آن به دور شمارد . براساس پذیرش اصل عصمت امام در تحلیل و تفسیر افعال حضرت، گاه عقل ما یارای فهم دست کم بخشی از حکمت و مصلحت اعمال امام را دارد و برای آن آرمان هایی صحیح و خردپسند می یابد و یا آن که حکمت آن بر ما روشن نمی شود و چرایی اعمال امام - حتی پس از تامل فراوان - در هاله ای از ابهام باقی می ماند .
افرادی که باوری شایسته نسبت به عصمت امام داشته باشند، در هردو صورت، حقانیت و درستی فعل امام را اجمالا مورد تصدیق قرار می دهند و به جای تخطئه مواضع امام و خرده گیری بر تصمیم گیری های حضرت، عقل محدود خود را محکوم می کنند و صادقانه به ناتوانی آن اقرار می کنند . ا
عاشورا ونهج البلاغه
ت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
یک گزارشی در کتاب اکمال تهذیب الکمال دیدم از کتابهای بسیار مهم اهل سنت است مال یکی از مهم ترین علمای اهل سنت است مال قرن 762 است تاریخ وفاتاش تقریبا ششصد سال گذشته از وفاتش.
کتاب تاریخی بسیار مهم است این کتاب را عربستان مکرر چاپ کرده لبنان چاپ کرده سعودیها چاپ کردند میرسد به امام حسین میگوید خیلی عبارت زیبایی است از امام حسین خیلی تجلیل میکند تا میرسد به این جا که خیلی برای من جالب بود این عالم بسیار مهم اهل سنت که سعودیها بارها کتابش را چاپ کردهاند میگوید یادم است یک وقتی من مقتل امام حسین را خواندم تعبیر او رضی الله عنه است آن قدر گریه کردم آن شب تب کردم تا صبح و دو ماه من غمگین و غصه دار بودم تا این که پدرم به من گفت راضی نیستم دیگر کتاب مقتل را بخوانی با این حال تاثری که تو پیدا میکنی. این قدر متاثر شده بود لذا شما هم آن هفته فرمودید من هم عرض کردم میدانیم خیلی از اهل سنت هم از مخاطبین ما هستند ایام محرم آنها هم در مجالس امام حسین شرکت می کنند.
ملا جلال الدین سیوطی چه میگوید شرکت در مجالس سید الشهدا علیه السلام و ان شاء الله آنهایی که مداح هستند سخنران هستند زمینهها را یک جوری ایجاد کنند که واقعا اهل سنت هم بتوانند در این مجالس شرکت کنند و از نور سید الشهدا (ع) بهره بگیرند.
باز یک عبارت دیگری من از انساب الاشراف بخوانم مال بلاذری است حدود 1100 سال از وفاتش میگذرد سیزده جلد است گمان نمیکنم در کتاب خانهی اهل سنت کسی نداشته باشد بسیار کتاب مهمی است من دو سه عبارت را هم از این جا میخوانم.
میگوید یزید چند تا کار جزء اولین کارهایی بود که او انجام داد علنی شراب میخورد قمار بازی میکرد غنا و آوازه خوانی را راه انداخت عبارتهایی دارد که من نمیتوانم در رسانهی عمومی هر کاری که یزید کرده ولو عالم بزرگ اهل سنت در کتاب مینویسند باید هم در تاریخ ثبت شود اما در رسانهی عمومی قابل طرح نیست یکی از تفریح هایش میمون بازی بود سگ بازی بود بعد امام حسین(ع) را به شهادت رساند مردم مدینه را در سال دوم به شهادت رساند. سال سوم هم آتش زدن کعبه اینها را مفصل انساب الاشراف نقل کرده تا میرسد به این جا من روی این جمله بیشتر تاکید میکنم میخواهیم بگوییم واقعا حادثهی عاشورا چه بوده امیرالمومنین در نهج البلاغه مفصل وارد شده واقعا زمینهها یک مرتبه در سال 60 نبود میگوید یزید بن معاویه میمونی داشت جایگاهاش کنار دستاش بود تمام افسران وزرا لشکری کشوری هر کسی میآمد اجازه نداشت این جایی که مخصوص این میمون است آن جا بنشیند کنیه برایش گذاشته بود اباغیث بود جایگاه مخصوص داشت در ادامه داستانی داشت میگوید علت مرگش هم این بود مست بود با همین میمون تفریح میکرد داستانش را بیشتر از این عرض نمیکنم من حرفم این است اگر این واقعه و گزارشی است که اینها نقل کردند میرسیم به بحث خودمان یزید از کجا شروع شد ما در گذشته هم گفتیم هفتههای گذشته هم گفتیم واقعا بدون تعصب میخواهیم یک بحث که همه مخاطب ما باشند را داشته باشیم و منصفانه باشد این سه کتاب از مهم ترین کتابهای اهل سنت است سوال این است یزید از کجا آمد چه کسی یزید را منصوب کرد آیا غیر از این است که نصب یزید توسط معاویه بود مفصل نوشتند چه علاقهای داشت معاویه به یزید و به هر قیمتی میخواست با این که مردم مدینه مخالفت میکردند این کار را انجام داد به همین مناسبت من میخواهم اشارهای کنم به نامههای امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه یک آماری را اول عرض میکنم امیرمومنان در نهج البلاغه 15 نامه دارند به معاویه. نیازی نیست من شماره نامهها را بخوانم در فهرست نهج البلاغه است بارها گفتیم که همهی کلمات امیرمومنان در نهج البلاغه نیست خدا رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی در آن مکاتیب الائمه این 15 نامه را به 53 نامه رساندند 53 نامه از طرف امیرمومنان به معاویه یک جملهای دارد ابن ابی الحدید خوب است بگویم، میگوید از عجایب روزگار این است که کار امیرمومنان (ع) باید به جایی برسد که مجبور شود بیش از پنجاه نامه به معاویه بنویسد شما ببینید یک شخصیت با عظمت الآن اگر یک نامهای بخواهد به یک آدم فرومایهای بنویسد میگویند نه شان شما نیست شایسته نیست شما نامه بنویسید رهایش کنید آن وقت میگفت چه شد که کار حضرت علی به جایی برسد که بیش از پنجاه نامه به معاویه برسد میگفت ای کاش پیامبر زنده میشد و میدید وقت حضرت علی به چه چیزی کشیده شده است من اگر بخواهم این 50 نامه را خلاصه کنم بعد وارد نامهها بشویم در دو کلمه خلاصه این میشود که این 53 نامه که 15 تایش در نهج البلاغه است بخشی از آن نصیحت و مدارا است به قدری حضرت او را موعظه کردهاند نصیحت کردهاند بلکه در یک جایی تعبیر قشنگی دارد، حضرت میفرماید میگوید عمری از تو گذشته بیش از هفتاد سال داشت هفتاد و شش ساله بود وقتی از دنیا رفت حضرت فرمود امروز حالت مثل لباس کهنه است اگر از این طرفش اصلاح بکنی از آن طرفش لباسی که همهی قسمت هایش در رفته این طرف را بدوزی آن طرف در میرود یک بخشی موعظه و مدارا است اما وقتی موعظهها و مداراها به جایی نرسید بخش دوم مبارزههای حضرت و دلاوریها شروع میشود.
دلنوشته ای به سبک دلم
#تولیدی
هر جای دنیا را که مینگری بوی غریبی وغربت را آسان میتوان حس کرد !
انگار همه مدم وهمه موجودات دنیا خبر از این میدهند که تو مسافری ونباید به این دنیا دل ببندی !
خوب که فکر میکنم بیراه هم نمیگویند انگار سال هاست که از وطنم دور افتاده ام و هر روز دلتنگتر میشوم
بقول شاعر من ملک بودم وفردوس برین جایم بود آدم آورد مرا در این دیر خراب آبادم
دنیا هم مهمانخانه ایست که بعضی روز هایش به آدم خوش میگذرد ودر بعضی روزهایش سختی میکشد
اما یک امید از اعماق قلبم سوسو میکشد وآن این است که هیچ کدام از این ها پایدار نیستند وباید منزل اصلی را پیدا کنم وبا اعمالم آذین بندیش کنم تا لحظه مرگم لحظه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه باشم
پس دوست خوبم همچون مسافری که برای سختی سفر ناراحت نمیشود چون میداند گذراست برا ی سختی این دنیا هم ناراحت نو چون باید منزل اصلی را پیدا کنی وآبادش کنی
اگر با من موافقی همین امروز کمر همت ببند وهرکجا به سختی رسیدی بگو این نیز بگذرد وئبرای رضای خدا گام بردار البته در این راه رقیب سختی هم داری به اسم نفس و
شیطان حواست باشد !
آیا گریه برای امام حسین موجب افسردگی نمیشود ؟
روان شناسان سه سطح گریه کردن را شناسایی کردهاند:
سطح اول زمینهای جسمی و فیزیولوژیکی دارد. آسیب دیدن عضوی از بدن همچون ضربهای که بهزانو میخورد، بیاختیار آه و ناله را بلند میکند و اشک و زاری را نمایان میسازد. این سنخ گریه همانند نالیدن و اشک ریختن نوزادان، در نخستین ماههای زندگی است. باآنکه کودکان بهتدریج از این سطح فراتر میروند و گریه آنان علتهای دیگری پیدا میکند اما همچنان عامل درد جسمی را تا همه عمر درروان ساختن دانههای اشک پابرجا و اثرگذار است.
در سطح دوم، هیجانات و عواطف، قافلهسالار کاروان اشک و آهاند. زبانه خشم و سرمای غم هر دو گریهآورند. نوجوانی که به ارزیابی دیگران اهمیت میدهد، میتواند درد برآمده از ضربهای را که به زانویش خورده است تحمل کند و آه و ناله سر ندهد، اما وقتی احساس کند غرورش پامال اهانتی رنجآور شده است، نمیتواند جلو سیلاب اشکهایش را بگیرد.
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طرب خانه از اینکهگل کرد
در این سطح، رنج یار، هجران محبوب و مرگ عزیز ما را سوگوار و داغدار میکند و ریزش بیامان اشکها، راز سربهمهر محبت را میگشاید و دلدادگی ما را به عالم و آدم نشان میدهد.
میگریم و مرادم از این چشم اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت
در سطح سوم، هیجانهای عمیقتر انسان، اندوه ساز، سوز انگیز و گریهآورند. اینجا عشق… عشق فراتر از عقل جزئینگر، سلسلهجنبان است.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگرداناند
جفری کاتلر در زبان اشکها از پژوهشهایی یاد میکند که بر روی مواد تشکیلدهنده اشکهای گوناگون صورت گرفته است. او مینویسد: شیمیِ اشک افسردگی با شیمیِ اشک شوق متفاوت است در اولی موادی سمی یافت شده است و در دومی اجزائی آرامشبخش.
برای سنجش محتوای اشکهای سطح سوم، یعنی سطح عشق و انسانیت، به دلیل دشواریاب بودن آن، کاری صورت نگرفته است. گریههای ما برای امام حسین (ع) ویاران فداکارش چه نوع گریهای است؟
انتظار میرود گریه مسلمان دینباور و آزاده و ظلمستیز، در عزای سالار شهیدان، هم نشانی از محبت پاک او به ارزشهای سترگ انسانی باشد و هم عامل حرکت آفرینی برای نزدیک شدن به کانون محبت و معرفت الهی.
اینکه رسول گرامی اسلام، به دختر بزرگوارش فرموده است: “هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که برای مصائب حسین (ع) گریه کند. چنین کسی در روز قیامت خندان و شادان از نعمتهای بهشتی است.”
و اینکه سید بن طاووس، از قول همان رسول والاییها یادآورمان کرده است: “کسی که خود در مصیبت ما گریه کند و دیگران را هرچند اندک گریان سازد، بهشت را برایش ضمانت میکنیم."، به این خاطر است که فرد عزادار نخست از طریق گریه کردن، دوستدار و مهرورز آن مظهر پاکیها میشود و سپس با گرما و نیروی محبت در مسیر فضیلتهای انسانی گام برمیدارد و این همان تبیینی است که امام رضا (ع) در روز اول محرم به یکی از یارانش کرده است:” اگر خوش داری تا با ما در درجات عالی بهشت باشی، برای حزن ما محزون باش و برای شادی ما شاد، و بر تو باد دوستی و پیروی از ما، چراکه هرگاه شخص سنگریزهای را هم دوست بدارد، خداوند او را با آن محشور گرداند.”
معلوم است گریهای با چنین سرچشمههای زلال و سوگیریهای روش دیگر خواستگاهی از درد جسمانی و یا از افسردگی روانی ندارد.
دکتر محمود گلزاریروانشناس و استاد دانشگاه
مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» دشوار و ارجمند است.
مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» دشوار و ارجمند است.
به راستی که حسین بن علی(ع) در میان آنان - که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران میاندیشید و آن را میپسندید - «آنچه را جانان پسندد» میپسندید. کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود. حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، زمزمه میکرد: «الهی رضی بقضائک».
این مرحله از عرفان؛ یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز فرموده: «رضا الله رضانا اهل البیت ؛رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است». (22)
حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود . این مقام درتمامی برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا می کرد و کوفیان را نهیب مىزد که شما کسانى هستید که رضایت و خواستههاى دل خویش را بر رضاى الهى ترجیحدادهاید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛ (23)
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
… هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى، خللى در ارادۀ مصمم حضرت در ادامه حرکت پدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مىرفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاع کوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم و مىپسندیم، خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم اما اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز از کسى که نیتش حق و شیوهاش تقوا باشد دور نیست». (24)
این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک…ما اخترتَ مِن أمرى هذا ما هو لک رضى؛ خدایا! از تو درخواست دارم آنچه را مایة خشنودی توست، برایم برگزینی.»(25)
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب در مجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»فرمود:«ما رأیتُ الا جمیلاً؛ غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم». (26)
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را زمینگیر کرد.
وقتى انسان به عظمت صفات و اسمای الهى پى ببرد، بهت زده مىشود و در آن وادى، پاى عقل را چوبین دیده ، در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مىسوزد، پس طبعاً ارادهاى که در این آتش صیقلى مىشود، شکست ناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچ یک از اهلبیت و اصحاب با آن همه صحنههاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت ،درک مشکلى است، از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این باره به چیزى نمىرسد و در مقابل حرکات اعجابآمیز سیدالشهدا زانوى تسلیم و عجز بر زمین مىزند. امام زینالعابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مىفرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمهام زینب غذاى خود را بین کودکان تقسیم مىنمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند ، در ایام سفر هیچگاه نماز شب او ترک نشد». (27)
————————————————————————————————–
پىنوشتها:
1. عرفان و حماسه، آیتاللَّه جوادى آملى، ص35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبیهات.
2. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
3. همان، دعاى عرفه.
4. مقتل الحسین، مقرّم، ص261، بصیرتى، قم، 1394ق.
5. همان، ص304.
6. همان، ص306.
7. لهوف، ص166، 167.
8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملى، ص11 مقدمه، تهران، 1347. (همه مردم را در راه خشنودى تو ترک گفتم، و خانوادهام را رها کردم تا تو را بینم، اگر مرا قطعه قطعه کنى، باز هم دلم به سوى دیگرى مشتاق نخواهد شد.)
9. نفس المهموم، ص371.
10. سوره ذاریات، آیه 56.
11. بحارالانوار، مجلسى، ج44، ص196.
12. مقتل، ابومخنف، ص106.
13. همان، ص112.
14. الفتوح، ص53.
15. لهوف، ص165.
16. مقتل، ابومخنف، ص105.
17. مفاتیح الجنان، بخشى از دعاى امام حسین(ع) در روز عرفه.
18. بحارالانوار، ج 44، ص 297
19. کنوز السعادة و رموز الشهاده، تألیف علامه حاج میرزا محمد رفیع نظام العلماء، چاپ 1322 ه.ق، تبریز، ص 150 151.
20. بحار الانوار، ج45، ص 80
21. بقره(2) آیه 165
22. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328.
23. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص239، بحارالانوار، ج44، ص383.
24. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص336.
25. همان، ص328.
26. بحارالانوار، ج45، ص116.
27. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.