خطر شایعات و گسترش اخبار نادرست در جامعه
خطر شایعات و گسترش اخبار نادرست در جامعه
* 1- اول این که پای هر سختی ننشینیم. به هر سخنی گوش ندهیم. چند آیه در این خصوص داریم. «إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّـهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا» (نساء/140) در جلسهای نشستهاید، میبینید که «آیَاتِ اللَّـهِ» یعنی نشانههای خدا، احکام خدا، مردان خدا، مسخره میشوند، «فَلَا تَقْعُدُوا» حق ندارید در آن جلسه بنشینید. آیهی قرآن است. «حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» جلسه را باید ترک کنید. نمیشود در یک جلسهای بنشینم و هر حرفی را گوش بدهم. اگر میبینید آیات خدا تحقیر میشود، نشستن در آن جلسه ممنوع است. این یک آیه!
آیهی دیگر! «إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ» بحث امشب خیلی قرآنی است. یعنی در بیست و پنج دقیقه، بیست و پنج آیه، سی و چهل آیه، میشنوید، من روان میگویم، خواسته باشم آیه را بنویسم، ترجمه کنم، تفسیر کنم، یکی دو آیه بیشتر نمیرسیم. میخواهم فهرستوار بگویم. قرآن میفرماید: «إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) اگر فاسق خبری را آورد، گوش ندهید، تحقیق کنید. آیهی دیگر! «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ» (بقره/205) بعضی از مردم حرف که میزنند، «یُعْجِبُکَ» تو که پیغمبر هم هستی، «یُعْجِب» به عجب درمیآیی! تعجب میکنی! عجب!!! خیلی قشنگ صحبت میکند. خیلی عالی حرف میزند. اما خیلی نامرد است. بیانش خوب است، اما جنسش جلب است. «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»
آیه چهارم: «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» (انعام/112) بعضیها حرف که میزنند، طلایی حرف میزنند، ما در فارسی میگوییم: فلان حرف را باید با آب طلا نوشت. اما «وَلِتَصْغَىٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» (انعام/113) حرفهایشان زیبا است، اما باطل است. مثل گل زیبایی است که ریشهاش در پهن است. پس به هر حرفی گوش ندهیم. البته قرآن یک آیه دارد که اگر اهل تشخیص هستید، به هر حرفی گوش بدهید. ببینید اگر برقکش هستید، دست به هر سیمی بزنید، اما اگر برقکش نیستید، دست به هر سیمی نزنید. اگر با جاده آشنا هستید، ماشینتان سالم است، اگر شب هم میخواهید بروید، بروید. اما اگر جاده را نمیشناسید، به ماشین هم اطمینان ندارید، شب حرکت نکنید. قرآن میفرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ» یعنی بشارت بده، «عِبَادِ» بندگان من را بشارت بده. میگوییم: عباد چه کسانی هستند؟ میگوید: «الَّذِینَ» بندگان من کسانی هستند که «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/17و18) این آیهی قرآن است. یعنی بندهی خوب خدا کسی است که حرفها را بشنود و بهترینش را انتخاب کند. خوب حالا این اول باید «عِبَاد» باشد. یعنی بندهی خدا باشد، نه بندهی هوس. چون اگر انسان بندهی هوس باشد، هر حرفی را که با هوسش جور در میآید، میپذیرد. ببینید مثل اینکه میگویم، دستت را به طناب بگیر، خودت را در دریا بینداز! اگر دستت به طناب بود، موج تکانت نمیدهد، چون دستت به طناب است. بچهات را تاببازی میبری، میگویی: این دو طناب را بگیر، هر چه میخواهی حرکت کن. دستت نباش اول ما باید بندهی خدا باشیم. نه بندهی نفس، نه بندهی شهوت، نه بندهی پول! کسی که بندهی پول است، هر کجا که به او پول بدهند، همانجا را امضاء میکند. این «عِبَادِ» نشده است. اگر بندهی خدا شدی، یعنی گول نمیخوردی، حالا حق داری که حرفها را خوب گوش بدهی، هر کدام که «أَحْسَنَ» و بهتر است را پیروی کنی. وگرنه یک جوان هر دختری را که ببیند، میگوید: این دختر خوب است. فقط خوشگل باشد، میگوید: خوب است. این چون هنوز بندهی خدا نشده است. این دختر کجا غذا خورده است، کجا تربیت شده است، چه افکاری دارد، چه اخلاقی دارد، چه رفتاری دارد، چه منش و روشی دارد؟ پس ببینید، اول باید بنده باشیم، دوم باید قدرت انتخاب احسن را داشته باشیم، سوم باید «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» نه «یَسْتَمِعُونَ الْقَائلَ» نگاه نکنیم که چه کسی گفت، نگاه کنیم که حرف چیست؟ خوب پس راه اول که بیش از یک دقیقه شد…سخنی گوش ندهیم.
مشورت پیامبر با مردم
مشورت پیامبر با مردم
برکات مشورت: اول اینکه ضریب خطا کم میشود. استعدادها شکوفا میشود. پیغمبر عقل کل بود، اما خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: «وَشَاوِرْهُمْ» (آلعمران/159) با اینها مشورت کن. پیغمبر تو خودت عقل کل هستی، آخر عقل کل با عقل ناقص مشورت کند. استعدادها شکوفا میشود. آدم به مردم شخصیت میدهد. در مشورت آدم یا پیروز میشود، یا شکست میخورد. حالا چون بحث املاک هم هست، میگویم. من مشورت میکنم که این ملک را بخرم، یا نخرم؟ اگر خریدم یا سود میکند، یا قفل میشود و معامله میایستد. راکد میشود. اگر مشورت کردم و پولدار شدم، حسود ندارم. چون میگویید که از ما پرسید و ما به او گفتیم بخر. یعنی پول او به خاطر فکر من است. من به او گفتم بخر.
خدا اموات را حمت کند. پدرم میگفت که تعریف هر کسی را پیش آدم کنند، آدم حسودیاش میشود. جز تعریف پسر را! اگر به پدری گفتند: پسرت بهتر از خودت است، به او برنمیخورد. میگوید هر چقدر هم رشد کند، این پسر من است. اگر از کسی دیگر پیش آدم تعریف کنند، ممکن است آدم حساس بشود که حالا چرا این میگوید که بهتر از من است؟ اما اگر گفت که پسرت از تو بهتر است، دخترت از مادرش بهتر است، آدم حسودیاش نمیشود. چون میگوید: هر چه هم رشد کند از من است. اگر مشورت کردی و به خیری رسیدی، حسود نداری. چون حسودها میگویند، این مخ من بود که یادش دادم، من یادش دادم. اگر هم شکست خوردی. مشورت کردیم که این کار را بکنیم، یا نکنیم، شما گفتی انجام بده، انجام دادیم، شکست خوردیم. باز هم در عوض غمخوار داریم. میگوید: عجب! بنده خدا! من هم به او گفتم این کار را بکن. پس اگر پیروز شدیم، حسود نداریم. اگر شکست خوردیم، غمخوار داریم. اینها برکات مشورت است.
نقش ظاهرسازی و جلوهگری در اغفال مردم
نقش ظاهرسازی و جلوهگری در اغفال مردم
* مسألهی دیگر اینکه به هر جلوهای هم خیره نشوید. گاهی وقتها افرادی یک جلوهای نشان میدهند، مثلاً یک نفر خارج میرود، استقبالی از او میکنند. یک پذیرایی از او میکنند. او را تحویل میگیرند. یک پسری را میخواهند، بالاخره فامیل دختر خیلی تبریک میگویند، تسلیت میگویند، مهمانی میگیرند، میروند و میآیند. یک دختری را میخواهند. گول نخورید. یک افرادی پیش من میآیند، دست من را میبوسند. من هر کس دستم را ببوسد میگویم: «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ» من که آیت الله نیستم که دست من را میبوسد. این یک نقشهای دارد.
یک شب خوابیده بودم، ساعت یک بعد از نصفه شب بود، یک کسی زنگ زد. گوشی را برداشتم ببینم که این وقت شب چه کسی است. بفرمایید؟ آقا تبریک میگویم! گفتم: برای چه؟ گفت: من یادم رفته است عید نوروز تبریک بگویم، الان اردیبهشت است، یادم آمده تبریک میگویم. اردیبهشت، نصفه شب تبریک میگوید؟ گفتم: این یک چیزیاش هست. فردا صبح آمد پیش من، که بله یک چنین مشکلی دارم. گفتم: آقا من مشکل شما را نمیتوانم حل کنم. من پیاز را کیلویی یک قران نمیتوانم ارزان کنم. برو دنبال کارت. کاشانیها یک چیزی میگویند، نمیدانم شهرهای دیگر هم میگویند یا نه؟ کاشانیها میگویند: گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد. پس شما هم میگویید. هیچ! گربه برای رضای خدا… این تبریکها، تسلیتها، اینها برای خدا نیست.
خطر اعتماد نابجا به دشمن
خطر اعتماد نابجا به دشمن
* به هر اظهار ایمانی اعتنا نکنید. زیاد گوش بدهید. اینکه از چه راهی برای ضربه زدن وارد میشوند. یک عده از یهودیها گفتند: برای اینکه کمر اسلام را بشکنیم… یک طرحی ریختند. گفتند: چه کار کنیم؟ گفتند: صبح میرویم و میگوییم: یا رسول الله! ما ایمان آوردیم. ما علمای یهود هستیم. دانه درشتهای یهود مسلمان شدیم. پای سخنرانی پیغمبر مینشینیم و یک مدتی که گذشت، به پیغمبر میگوییم: آقا راستش را بخواهی، حرفهای تو قانعکننده نبود، ما به همان یهودیت برگردیم. این دو فایده دارد. یکی اینکه دل مسلمانها خالی میشود، میگویند: عجب! علمای یهود هم که آمدند، برگشتند. معلوم میشود… علمای یهود که از ما بهتر هستند. ما بتپرست بودیم، ما برای زمان جاهلیت هستیم. علمای یهود وقتی برگشتند… یکی اینکه دل مسلمانها خالی میشود، دوم اینکه یهودیهای دیگر هوس مسلمان شدن نمیکنند. میگویند: برو بابا، علمایی هم که رفتند برگشتند. مثل اینهایی که تهران میآیند و شهر خودشان برمیگردند. وقتی برگشتند، دیگران میگویند: مگر ندیدی، پسرعمویت هم تهران رفت و کاری نکرد و برگشت. همینجا بمان. این دو فایده دارد. این طرح را طراحی کردند. خدا به پیغمبر وحی کرد، که به مسلمانان بگو، امروز یک عده از علمای یهود میآیند، مسلمان میشوند، از آمدنشان شاد نشوید. بعد هم وسط منبر من بلند میشوند و میروند، از رفتنشان دلتان فرو نریزد. یعنی اظهار ایمان میکنند. به هر اظهار ایمانی اعتماد نکنید. آیهاش را بخوانم. «آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ» (آلعمران/72) حالا از این آیه کلمهی «النَّهَارِ» را میدانید. یعنی روز. «وَجْهَ» هم یعنی صورت. «وَجْهَ النَّهَارِ» یعنی صبح بروید «آمَنُوا» ایمان بیاورید. «وَاکْفُرُوا» کافر بشودی، «آخِرَهُ» صبح ایمان بیاورید، غروب برگردید. دو فایده دارد، مسلمانها دلشان خالی میشود، آنها هم در یهودی بودنشان سفت میشوند. دیگر هوس مسلمان شدن نمیکنند. پس به هر اظهار ایمانی اطمینان نکنید.
فریب مردم از راه عواطف و احساسات
فریب مردم از راه عواطف و احساسات
* دوم: به هر سوگندی اطمنیان نکنیم. بعضیها قسم میخورند، سوگندهای دروغ! اول سوگندی که در تاریخ خورده شد، دروغ بود. قرآن بخوانم؟ شیطان در آن باغی که آدم و حوّا بودند، قسم خورد که من میخواهم خیرخواه شما باشم. «وَقَاسَمَهُمَا» (اعراف/21) یعنی قسم خورد. «قَاسَمَهُمَا» یعنی به آدم و حوا قسم خورد که «إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» اولین قسمی که روی کرهی زمین واقع شد، قسم دروغ بود. آیهی دوم: «اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً» قرآن میگوید: بعضیها قسم میخورند، ولی دروغ میگویند. به هر قسمی اعتماد نکنید. قرآن میگوید: «وَیُشْهِدُ اللَّـهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلْبِهِ» (بقره/204) میگوید: خدا شاهد است، حرفهایم راست است. ولی همین خدا شاهد است که میگوید، دروغ است.
* سوم: به هر اشکی اطمینان نکنیم. این هم یک نکته! برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند، شبانه زار زار پیش پدر گریه کردند، که گرگ او را خورده است. آیهاش هم این است: «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ» پیش پدر آمدند، «عِشَاءً» شب! «یَبْکُونَ» (یوسف/16) در حالی که گریه میکردند. پس اشک قلابی هم داریم. که ما در ایران اشک تمساح میگوییم. به هر سخنی اطمینان نکنیم، به هر قسمی اعتماد نکنیم، به هر اشکی اعتماد نکنیم.
* به هر وعدهای اطمینان نکنیم. خیلیها وعده میدهند، گول میزنند. قرآن میگوید: شیطان آمد و به افرادی گفت: «وَإِنِّی جَارٌ لَّکُمْ» (انفال/48) بروید و به مسلمانان حمله کنید، من با شما هستم. اما وقتی مسلمانها تنها شدند، شیطان گفت: نباید گوش بدهید.