راههای سنجش ایمان واقعی
راههای سنجش ایمان واقعی
اگر کسی ایمان نداشته باشد… ما در قرآن یک خطکشهایی داریم میگوید: هروقت خواستید ببینید آدمهای خوبی هستید، خودتان را متر کنید. با این متر میتوانید بفهمید خوب هستید یا بد. بسم الله الرحمن الرحیم،افرادی هستند یک کار خوبی میکنند. خانمی جلسهای است. آقایی جلسهای است. هیأتی است. عاشورا خرج داده است. جبهه رفته، جانباز است. استاد دانشگاه است. میگوید: من جزء هیأت علمی دانشگاه هستم. هرکس فکر میکند آدم خوبی است، من امشب چند تا آیه قرآن خواندم، خودمان را با قرآن متر کنیم. بسم الله الرحمن الرحیم، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/1 و 2) آیا دو رکعت نماز با توجه خواندی؟ جناب آقای قرائتی، ول کن حجت الاسلام هستی یا حجت الاسلام والمسلمین هستی یا ثقه الاسلام یا بالاتر هستی یا پایینتر هستی. ول کن سربازی، یا سرتیپ هستی. ول کن یک ریال به فقرا دادی یا یک میلیون دادی؟ دو رکعت نماز با توجه خواندی؟ جمهوری اسلامی میخواهد ببیند کارنامهاش سفید است یا سیاه، ببیند برای نماز چه کرده است؟ بودجهای که برای نماز گذاشتیم با باقی کارها مقایسه کنیم.
«وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» (نازعات/40) چند بار در عمرت هوسی پیدا کردی که جلوی هوست را گرفتی؟ دختر زیبایی را دیدی و برای خدا نگاهش نکردی. مشتری ناشی دیدی به خاطر خدا سرش کلاه نگذاشتی. ظلم به یک بچه کردی، به خاطر خدا گفتی: مرا ببخش. من بیخود سرت داد زدم. آیا جلوی نفست را هم گرفتی؟ چه شهوت، چه غضب!
قرآن بخوانم. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» (جمعه/6) هرکس فکر میکند آدم خوبی است، ببیند از مرگ میترسد یا نه. اگر بگویند: آقای قرائتی شما یازده روز دیگر از دنیا میروی. دو روز دیگر از دنیا میروی. اگر ترسیدم، معلوم میشود کار من درست نبوده است. چون آدمی که کارش درست است آب از آب تکان نمیخورد. مثل کسی که اگر گفتند: پلیس راه ده کیلومتری است، ترسیدی، پیداست اضافه بار کردی. پیداست گواهی نامه نداری. پیداست قاچاق زدی و قاچاقچی سوار کردی. یک چیزی هست وگرنه رانندهای که کارش درست است، بگویند: کیلومتر ده پلیس است یا بیست فرقی ندارد. اگر در دست شما طلا هست، همه بگویند: سفال است. سفال است. آرام هستی! چون خودت میدانی طلا است. حالا اگر در دست تو سفال بود، همه گفتند: طلاست. باز برایت فرق ندارد. علامت خوبی و بدی این است که انسان از مرگ نترسد. حق گویی اگر چیزی حق بود، بگو گرچه به ضرر ما باشد. دکتر هم مرض را تشخیص نمیدهد. میگوید: من مرض تو را نفهمیدم. راستش را بخواهی تشخیص نمیدهم. 2- حالا که تشخیص ندادم این پول را پس بگیر. 3- فلان پزشک تخصصاش از من بیشتر است. این مهم است که چقدر حاضرهستیم پا روی نفس بگذاریم و چقدر حاضر هستیم راست بگوییم.
بنابراین قرآن خطکشهای خوبی داده است. مهم نیست شما کلید دار مکه هستی. بعضیها در حرم امام رضا میروند چنان مینشینند انگار ارث پدرشان است. تکان نمیخورند. تو اصلاً وقتی زیارتت قبول است که بلند شوی بروی و جای تو یک زوار دیگر بنشیند. قرآن بخوانم؟ قرآن میگوید: اگر به یک مسلمانی جا دادی نشست، تو توسعه مکانی دادی و جا باز کردی، خدا فکرت را باز میکند. تو جا باز کردی، خدا فکر و عقل و علم تو را باز میکند. آیهاش چیست؟ «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» (مجادله/ 11) اگر یک کسی وارد مجلس شد، دنبال جا میگردد، تکان خوردی و او را جا دادی، قرآن نمیگوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» میگوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم» تو در مکان تکان خوردی. خدا رزقت را تکان میدهد. نسلت را تکان میدهد. مشکلاتت را تکان میدهد. خدا همه مشکلات تو را برمیدارد. تو در یک کار… شما یک شاخه انگور به من بده. من از همه میوهها به تو میدهم. یکبار دیگر آیه را بخوانم.
«إِذا» یعنی زمانی که، «قیلَ لَکُمْ» وقتی به شما گفته میشود، «تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ» تکان بخورید یک جایی به من بدهید. کسی دنبال جا میگردد اگر تکان خوردی و به او جا دادی، نمیگوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» میگوید: «یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُم» در همه چیز. فکر تو، علم تو، نسل تو، رزق تو، آبروی تو، این ملاکهای قرآن است.
فراگیری علم و دانش در تمام عمر، نه فقط تحصیلات رسمی
فراگیری علم و دانش در تمام عمر، نه فقط تحصیلات رسمی
حضرت امیر میفرماید: تو فکر نکنی یک انسان هستی. کره زمین هستی. «أتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» این عربی بود که قرآن نبود. امیرالمؤمنین فرمود: تو فکر میکنی انسان عادی هستی. کره زمین در تو است. در کره زمین مگر گیاه نیست؟ موهای تو هم گیاه است. کره زمین مگر چشمه شور و شیرین ندارد؟ چشمه شور چشم تو است و چشمه شیرین… بگویید… بزاق دهان است. مگر رودخانه نیست؟ رگهای بدن تو رودخانه است. مگر رعد نیست؟ نعره تو رعد است. مگر غار نیست؟ گوش تو غار است. مگر معدن نیست؟ استعدادهای تو معادن تو است. «أتزعم انک جرم صغیر» حضرت امیر میفرماید: یک کره زمین در تو پیچیده شده است. تو بیش از دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس هستی. تصمیم میگیریم یک کتاب مطالعه کنیم. حالا چه کتابی و چه علمی صحبت خواهم کرد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) انسان ظرفیت دارد تمام علوم را یاد بگیرد. حالا نه هر فردی… یعنی در انسان یک چنین ظرفیتهایی هست. قرآن میگوید: یکوقت فکر نکن شما با سواد هستی. همه شما با هم یک ذره سواد دارید.
من یک آیه میخوانم فکر میکنم بعضی از شما حفظ باشید. آنچه حفظ هستید کلمه آخرش را برای کسانی که حفظ هستند میگذارم. قرآن میفرماید: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) بلند بگویید… «قلیلا»… یعنی همه شما با هم یک ذره سواد دارید. ما سوادی نداریم. چیزی بلد نیستیم. چهل تا کتاب که علم نیست. چهل ریال پول است؟ شما به پولهای بانک نگاه کن. اصلاً آدم خجالت میکشد که بگوید: در قلک من پول است. ما سوادی نداریم. ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. خدا به پیغمبرش میگوید: تو فارغ التحصیل نیستی. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/114) یعنی تو فارغ التحصیل نیستی.
ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. زمستان شب یلدا ما هندوانه میخوریم. یعنی کاری مهمتر از هندوانه نیست. هندوانه خوردی ده دقیقه تمام میشود. میخواهی بقیهاش را چه کنی؟ طولانیترین شب برای هندوانه خوردن است. هندوانه کاری ندارد.
یک آقا بالای منبر بود میگفت: همت کنید صلواتی ختم کنید. یک نفر از پایین منبر گفت: صلوات همت نمیخواهد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. مگر میخواهیم کوه هیمالیا را بلند کنیم. چنین میگوید: همت کنید… همت کنید شب یلدا هندوانه بخورید. هندوانه بخور. آجیل بشکن. ولی شبهای زمستانی هفتهای یک کتاب مطالعه کنید. اگر حالا مطالعه کردی برای خداست. آن درسهایی که دانشگاه خواندی و دبیرستان برای مدرک، آنها را برای قیامتت حساب نکن. درس خواندی که مدرک بگیری. نان و آب پیدا کنی. الآن هیچ زوری پشت سر من نیست. نه مدرک میخواهم، نه پست میخواهم. میخواهم خودم روز به روز رشد کنم. بسم الله کتاب مفیدش را بخوانید.
این زن و شوهرهای جوان نمیتوانند نیم ساعت مینشیند به شوهرش میگوید: امروز یک مقاله خواندم و دو کتاب خواندم نتیجهاش این بود. مرد هم بگوید: من امروز یک بحثی از رادیو شنیدم بحثش این بود. کتابی خواندم بحثش این بود. نشستیم چهار ساعت حرف میزنیم نه سر دارد و نه ته دارد. سر یک چیز جزئی مثلاً میخواهد بگوید: آبگوشت خوردم. چند ثانیه طول میکشد. آبگوشت خوردیم. دو ثانیه طول میکشد. میگوید: فکری بودیم چه بخوریم. حاضری بخوریم. پختنی بخوریم. در خانه بخوریم. رستوران برویم. بالاخره تصمیم گرفتیم. آبگوشت بخوریم. رفتیم قصابی اول بسته بود. قصابی دوم بسته بود. قصابی سوم گوشتهایش خوب نبود. مرغ هم گران شده بود. دوباره رفتیم گوساله فروشی و آقا سه ساعت و نیم آبگوشتش را میگوید. عمرت را…
به کسی گفتند: پدرت چطور مرد؟ گفت: وقت حیف است. من وقت شما را بگیرم که پدرم چطور مرد؟ حالا پرسیدی میگویم: تب کرد و لرز کرد و مرد و تمام! دو ثانیه میگوید. این مرگ پدرش را چهار ساعت میگوید. آبگوشت گوسالهاش را هشت ساعت میگوید. هیچ چیزی را به اندازه عمرمان آتش نمیزنیم.
داریم مسجد که میروید پیشنماز باید به روز مطالعه کند. مسجد هشت چیز دارد یکی «عِلْماً مُسْتَطْرَفا» (فقیه/ج1/ص237) حدیث است.
امام رضا میفرماید: امام جمعه باید هر هفته یک چیزی بگوید که بصیرت مردم نسبت به کره زمین روشن شود. یعنی اخبار دنیا را از امام جمعه بشنوند، اخبار روز را از پیشنماز محله بشنوند. عمرتان را…
خیلی من این را گفتم. دلم میسوزد اجازه بدهید بگویم. چوب سفت با یک تبر نمیشکند باید صد بار بزنیم تا بشکند. نشسته یک کشور با یک کشور فوتبال بازی میکند. میگوییم: ببخشید. تو چه میبینی؟ میگوید: فوتبال فلان کشور با فلان کشور. میگوییم: خودت بلند شو ورزش کن. مگر نمیبینی خسته است. خوب بلند شو ورزش کن. نشسته او ورزش میکند. کسی را دیدید در خیابان بنشیند و پولهای بانک را ببیند. چه میبینی؟پول. به تو هم میدهند؟ نه. چه میگویی؟ یک کسی عمرش را صرف کرده پولهای بانک را میبیند بدون اینکه یک ریال به این بدهند. خسته شدی؟ ورزش کن. یک مقدار عمرمان را…
زمان خالص تحصیلات چقدر است؟ اگر ناراحت نمیشوید آموزش و پرورشیها، دانشگاهی و حوزهایها همه با هم گوش بدهید. بدون رودروایسی دیگر من هم 72 ساله هستم. معلوم نیست تا کی زنده هستیم. آقایانی که تحصیل می کنید. صد و … روز تابستان تعطیل است. (صدا قطع میشود…) ببخشید… 52 جمعه تعطیل است. (به حاج آقا میگویند که میکروفون قطع شد… چه شد؟ میکروفون را درست میکنند.تا دقیقه24:56)
آقایان دقت کنید نود روز تابستان تعطیل است. سه ماه، 52 جمعه تعطیل است. دانشگاه و حوزه هم 52 تا پنج شنبه تعطیل است. بیست روز عید تعطیل است. دانشگاه بیست روز بین ترم تعطیل است. ده، پانزده روز هم تاسوعا و عاشورا و 22 بهمن و شب قدر و… در سال 365 روز است، 154 روز تعطیل است. (میکروفون قطع و وصل میشود)
چه… دویست…. دو و دو چهار، سال 365 روز است. 254 روز تعطیل است. ما در سال 111 روز درس میخوانیم.
خطر عهدشکنی با خداوند
خطر عهدشکنی با خداوند
بحث این است قرآن میگوید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» (توبه/75) بعضی از مردم با خدا عهد میبندند. به خدا قول میدهد. میگوید: قول شرف میدهم. با خدا عهد میبندد که «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر خدا از فضلش زندگی ما را سر و سامان داد، اگر وضع مالی ما خوب شد. «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما به فقرا صدقه میدهیم. «وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» ما آدم صالحی هستیم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ولی همین که وضع مالیاش خوب شد، «بَخِلُوا» (توبه/76) بخل میکند. وقتی ندارد، میگوید: خدایا به من بده. من به فقرا کمک میکنم. همین که به او دادیم به فقرا کمک نمیکند. روزهای اولی که ماشین میخرد میگوید: شرکت با ابالفضل. در بیمه امام حسین است. وضعش خوب شد پاک میکند.
خداوند میفرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ» (توبه/77) آدمهایی که به نذرشان، به عهدشان عمل نمیکنند، خداوند یک نفاقی در قلبشان میرود. تا کی؟ «إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ» یک نفاق تا روز قیامت. چطور آدم منافق میشود؟ چرا آدم منافق میشود؟ قرآن میگوید: کسی که با خدا عهدی ببندد و به عهدش وفا نکند، خدا سیلی به او میزند. سیلیاش این است که یک نفاق دائمی در قلبش قرار میدهد. این هم یک گروه هستند.
اسمش ثعلبه بود. آمد نزد رسول خدا و گفت: یا رسول الله! من کشاورزی میکنم. مدینه برای من تنگ است. میخواهم بیرون مدینه بروم. حضرت فرمود: بیرون از مدینه بروی. به کشاورزیات توسعه بدهی، دیگر نماز جمعه نمیآیی. نماز جماعت نمیآیی. گفت: نه! من میخواهم بیرون بروم. برای نماز هم میآیم. کم کم بیرون رفت و توسعه توسعه توسعه داد. مثل همین توسعههایی که در کشور ما هست. همه توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه علمی، بعد نگاه میکنیم میبینیم خروجیاش بهتر نشده است. همه ما تلفن همراه با کم و زیاد داریم. اما خودمان با هم رابطه نداریم و قهر هستیم. وسیله ارتباط هست و خود ارتباط نیست. من با شما قهر هستم. شما با من قهری هستی. ولی خوب وسیله ارتباط، تلفن هست. ماشین داریم، از این ماشین چقدر برای توسعه اقتصادی میدهی. بازار و اداره، چند بار با این ماشین نماز جمعه رفتی؟ اگر یک بچه متولد شد، سرش پنج کیلو شد و بدنش نیم کیلو شد، این بچه مردنی است. توسعه اقتصادی، توسعه علمی، توسعه سیاسی، همه توسعهها را پیدا کرد. توسعه دینی پیدا نشده است. نماز جمعهها شلوغ نمیشود. صداقت بهتر نمیشود. امانت بهتر نمیشود. توسعه پیدا کردیم، آمار طلاق زیاد شد. نه آمار ازدواج! این توسعههای فلجی که یک دست چاق میشود و یک دست باریک است. اگر عضوی چاق شود و عضوی باریک شود این بچه مردنی است. دلتان را به این توسعهها خوش نکنید. ثعلبه از نظر اقتصادی توسعه پیدا کرد. در مدینه جایش تنگ شد و بیرون از مدینه رفت. کم کم نماز جماعتش قطع شد. نماز جمعهاش قطع شد. پیغمبر فرستاد که آقا زکات بده. گفت: نمیدهم. توسعه مال پیدا کرد. دینش توسعه پیدا نکرده بود.
خیلی خوشحال نشوید، این زمین اینقدر برنج میداده، حالا اینقدر است. این زمین اینقدر گوجه میداده، اینقدر کیوی میداده، اینقدر پرتقال میداده، اینقدر زعفران میداده، حالا اینقدر شده، اینقدر شده. اینها بخشی از توسعه است. به این آقای زعفران کار و این آقای پرتقالی و کیوی و هندوانه و خربزه بگویید: ببخشید. از وقتی پارسال تا به حال شما وضعت بهتر شده، به فقیر بیشتری هم کمک کردی؟ 32 کلمه زکات و 32 کلمه برکت در قرآن است. اینها شوخی نیست. حرفهای خداست. 32 برکت و 32 زکات، یعنی زکات بدهید برکت هست. زکات ندهید برکت نیست. ما هم همینطور هستیم.
الآن که حوزه علمیه قم که پنجاه هزار آخوند دارد، بچه قمیها از باقی بچههای ایران باید بهتر باشند. چون توسعه علمی حوزههای علمیه توسعه پیدا کرد. بچه قمیها قرآن یاد گرفتند؟ جلسات قم بهترین و بیشترین جلسات است. قمیها آدمهای خوبی هستند و بچههایشان هم بچههای خوبی هستند، اما آن مقداری که پنجاه هزار آخوند آنجا است، باید معارف اینها بیشتر شود. شما که خانهات کنار مسجد است نباید نمازت را در خانه بخوانی. تو که خانهات کنار مسجد است، بیشترین نهجالبلاغه باید در شهر نجف باشد. برویم حوزه علمیه نجف ببینیم درس نهجالبلاغه دارد یا نه؟ حضرت علی در نجف غریب است. یعنی در نجف نهجالبلاغه نیست. توسعه راهپیمایی، ده میلیون آدم کربلا میروند. آیا حالا که زیارت امام حسین توسعه پیدا کرده است، نماز جماعت هم توسعه پیدا کرده است؟ یعنی یک نماز ده میلیونی هم داریم؟ نمیگویم نیست. میخواهم بگویم توسعه. یعنی همراه با توسعه مالی و اقتصادی و سیاسی باید باقی چیزها هم توسعه پیدا کند. اگر پول زیاد شد باید اخلاق هم بهتر شود. کمک به فقرا بیشتر شود. وام دادن هم بیشتر شود. اگر قدرت پیدا کردم بیشتر مشکلات را حل کنم. توسعه یک جانبه توسعه نیست.
خدایا ما را از مرفهین بیدرد قرار نده. جلسه بعد مرفهین با درد را میگوییم.
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است...
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایدر نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است…
به نقل از “ندای یک بسیجی": هر عملی که دنیا و اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی انسان را مجاز نمی کند به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد.
فرآوری: حامد رفیعی
دنیادوستی
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذرّه ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی علیه السلام اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل در گستره اخلاق، امام هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
دنیا گذرگاه است
امام دنیا را تنها گذرگاه می داند؛ گذرگاهی که بیش از موقعیتش بدان پرداختن، موجب خسران است:
«دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمان هایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار.»
«آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده می آید.» البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسان ها را به تلاش در همین دنیا فرامی خواند.
براین اساس هر عملی که دنیا و اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی انسان را مجاز نمی کند به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به «سعادت» ریشه دارد که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مسأله در تمام حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمی توان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
رابطه تان را با دنیا تنظیم کنید
برخورداری از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست؛ آنچه مستلزم محرومیت از آخرت است یک سلسله گناهان زندگی برباد ده است، نه برخورداری از یک زندگی سالم مرفه و تنعم به نعمت های پاکیزه و حلال خدا، همچنان که چیزهایی که موجب محرومیت از دنیاست، تقوا و عمل صالح و ذخیره اخروی داشتن نیست، یک سلسله عوامل دیگر است.جوهر دیدگاه حضرت علی علیه السلام در باره دنیا در این عبارت نهفته است: «این دنیا جایگاه صدق و واقع یابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد.»
ولی در جای دیگر هم می گوید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است.»
به هر حال آنچه می توان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست. بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است.
آخرت هدف است و دنیا وسیله
«آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق می خواند. بدین سبب می فرماید:
«اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش می کند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش می سازد.»
برخورداری از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست؛ آنچه مستلزم محرومیت از آخرت است یک سلسله گناهان زندگی بر باد ده است، نه برخورداری از یک زندگی سالم مرفه.
در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید.» البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسان ها را به تلاش در همین جا فرا می خواند: «دنیا محلّ حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است.»
کلام آخر
مروری بر نهج البلاغه نشان می دهد در این کتاب بارها از دنیا سخن به میان آمده و در اغلب موارد دنیا به تعابیر مختلف مورد نکوهش قرار گرفته است، و در مقابل، به آخرت گرایی ترغیب شده است: در خطبه ها و کلماتی مساله بی وفایی دنیا مطرح گردیده، در بعضی از خطبه ها و سخنان آن حضرت دنیا با تعابیر مختلف مذمت شده است، در مواردی از فریفته شدن به دنیا هشدار داده شده، و بالاخره در سخنان متعددی به دوری از دنیا سفارش گردیده است. در اکثر بیانات آن حضرت در کنار این نوع برخورد با دنیا، به مساله آخرت، معنویت، زهد و امثال این امور معنوی توجه ویژه ای صورت گرفته است.
منابع:
- نهج البلاغه، نامه 45. حکمت 131. خطبه 128و 82. و 42 و 84.
- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 194
یزیدبن مسعود نهشلی جامانده از کربلا
یزیدبن مسعود نهشلی” یکی از بزرگان بصره بود که بعد از دریافت نامه امام (ع)، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد یکدیگر جمع کرد و سخنانی در جمع آنها گفت و معاویه و پسرش یزید را نکوهش کرد و حسین بن علی (ع) را…
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
م
یزید بن مسعود نَهشَلی[1] با کنیه ابوخالد[2] ، از اشراف و بزرگان بصره[3] و از قبیله بنی تمیم[4] است. درباره زندگانی یزید بن مسعود اطلاعات چندانی در منابع تاریخی و رجالی یافت نمی شود. آن بخش اندکی هم که از زندگانی وی در منابع گزارش شده مربوط به تحولات مرتبط با جریان عاشورا است.
هنگامی که امام حسین(ع) تصمیم خود را برای حرکت به سوی عراق گرفت، طی نامه های به سران و بزرگان قبایل و طوایف شیعه بصره نوشت و از آنها در جهت احیای سنت نبوی و مبارزه با بدعت های ایجاد شده یاری طلبید که یکی از این نامه ها خطاب به یزید بن مسعود از بزرگان بصره بود.[5]
نکته قابل توجه و قابل تامل در این مسئله این است که هیچکدام از سران اخماس واشراف بصره نامه امام را علنی نکرده و آن را مخفی نگهداشتند.بدون شک فضای خفقان ناشی از ترس عبیدالله وجاسوسان وی عامل این اقدام بود. در این میان فقط منذر بن جاررود که فکر کرد این نامه از دسیسه های عبیدالله بن زیاد است بخاطر همین نامه را به او تحویل داد و هنگامی که عبیدالله آوردنده نامه را درخواست کرد او سلیمان نماینده امام(ع) را به او تحویل داد که عبیدالله بن زیاد دستور کشتن او را صادر کرد.[6]در اینجا بود که منذر بن جاررود متوجه شد این اقدام ساختگی جهت امتحان از سوی عبیدالله نبوده بلکه نامه ها از سوی امام حسین(ع) فرستاده شده بود.
یزید بن مسعود بنى تمیمی بعد از خواندن نامه امام(ع)، سران بصره چون بنی تمیم و بنى حنظله و بنی عامر بن تمیم و بنى سعد را جمع کرد[7] و درباره مرگ معاویه و جانشینی فرزندش یزید و محتوای نامه امام حسین(ع) مبنی بر یاری خواستن از وی با آنها سخن گفت.[8] اکنون محتوای نامه امام(ع) و تصمیم ایشان برای بزرگان بصره مشخص شده بود و حال نوبت آنها بود که معلوم گردد در برابر این آزمایش بزرگ و ندای«هل من ناصر» نواده رسول خدا(ص) چه واکنشی را از خود نشان خواهند داد. در حقیقت اینجا دو راهی انتخاب بود. شرایطی که در همه زمان ها برای همه انسان ها پیش می آید و تصمیم سرنوشت را باید گرفت که در مسیرحق قرار بگیرند و یا مسیر اضمحلال و سقوط را انتخاب کنند. اینجا است که باید معیار ایمان و بصیرت سنجیده شود و در اینجاست که ملاک رفتار فعلی افراد تلقی می گردد.
بعد از سخنان یزید بن مسعود نهشلی، بنى حنظله اطاعت تمام و کمال خود را اعلام کردند.[9] بنى سعد بن زید ضمن تایید بزرگی نهشلی از وی فرصت خواستند تا درباره این امر بیشتر فکر کنند. [10]سپس بنى عامر بن تمیم اطاعت محض خود را از نهشلی اعلام کردند [11]
سخنان بنی سعد، سایه ای از شک و تردید و دو دلی را بر مجلس حاکم ساخت و یزید بن مسعود این بار فقط بنی سعد را مورد خطاب قرار داد که : ” اى بنى سعد، بخدا قسم اگر شما این عمل را انجام دهید خداى توانا شمشیر دشمن را همیشه از سر شما برمیدارد و دائما شمشیر شما در میان خود شما خواهد بود."[12]
در هر حال یزید بن مسعود، حجت را بر همه تمام کرد و حال که نظر اکثر بزرگان را جلب کرده بود[13] با اشتیاق، نامه اى براى امام حسین (ع) نوشت[14] و آن را توسط حجاج بن بدر تمیمى سعدى[15] برای امام فرستاد[16]. هنگامی که نامه یزید بن مسعود نهشلی به امام حسین(ع) رسید و آن را قرائت نموده و سپس فرمودند: تو را چه شده که این قدر با سعادتى[17]، خداوند تو را در آن روزى که ترسناک است ایمن و از تشنگى آن سیراب و عزیز بدارد.[18]
این جواب امام بیانگر این است که یزید بن مسعود با ایمان و بصیرت در مسیر حق بود و با این جواب، حضرت رضایت خود را از وی اعلام می کند و در حقش دعای خیر و رحمت می کند. یزید بن مسعود با آگاهی به خطرات این راه، اسباب سفر را مهیا ساخت و آماده حرکت گردید. اما حوادث همیشه آنگونه که تصور می کنیم پیش نمی رود، چرا که یزید بن مسعود آماده حرکت بود که به او خبر شهادت امام (ع) در ظهر عاشورا رسید.
رسیدن این خبر، موجی از اندوه و غم را بر جان و دل یزید بن مسعود انداخت و از اینکه نتوانسته بود امام زمان خود را یاری نماید، بسیار اندوهگین و غمگین شد.[19] وی به سبب جدائی از آنحضرت بسیار بی تابی و ناشکیبائی می کرد و آنچنان مضطرب شد که (به نقل تاریخ) وفات نمود.
پی نوشت ها:
[1] . أبو مخنف ازدی ، ص 24 ، 26
[2] . بلاذری، ج 12،ص124 ؛سید ابن طاووس، ص 26 ، 29
[3] . کرکی حائری، ج 2،ص173؛سماوی، ص41
[4] . سید ابن طاووس، ص 26 ،29 ؛ علی نمازی شاهرودی، ج 8 ، ص 260 ، 261 .
[5] . ابن نما حلی، ص16-18؛ سید ابن طاووس، همانجا
[6] . ابن نما حلی، همانجا؛ سماوی، همانجا
[7] . سید ابن طاووس، همانجا؛ علی نمازی شاهرودی ، ج 8 ،ص 260 ، 261 ؛ ابن نما حلی، همانجا
[8] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا
[9] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا؛ مجلسی، 1416 ، همانجا؛ مجلسی، جلاء العیون، همانجا؛ محمد سماوی، همانجا.
[10] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا
[11] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا