خطر عهدشکنی با خداوند
خطر عهدشکنی با خداوند
بحث این است قرآن میگوید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» (توبه/75) بعضی از مردم با خدا عهد میبندند. به خدا قول میدهد. میگوید: قول شرف میدهم. با خدا عهد میبندد که «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر خدا از فضلش زندگی ما را سر و سامان داد، اگر وضع مالی ما خوب شد. «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما به فقرا صدقه میدهیم. «وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» ما آدم صالحی هستیم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ولی همین که وضع مالیاش خوب شد، «بَخِلُوا» (توبه/76) بخل میکند. وقتی ندارد، میگوید: خدایا به من بده. من به فقرا کمک میکنم. همین که به او دادیم به فقرا کمک نمیکند. روزهای اولی که ماشین میخرد میگوید: شرکت با ابالفضل. در بیمه امام حسین است. وضعش خوب شد پاک میکند.
خداوند میفرماید: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ» (توبه/77) آدمهایی که به نذرشان، به عهدشان عمل نمیکنند، خداوند یک نفاقی در قلبشان میرود. تا کی؟ «إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ» یک نفاق تا روز قیامت. چطور آدم منافق میشود؟ چرا آدم منافق میشود؟ قرآن میگوید: کسی که با خدا عهدی ببندد و به عهدش وفا نکند، خدا سیلی به او میزند. سیلیاش این است که یک نفاق دائمی در قلبش قرار میدهد. این هم یک گروه هستند.
اسمش ثعلبه بود. آمد نزد رسول خدا و گفت: یا رسول الله! من کشاورزی میکنم. مدینه برای من تنگ است. میخواهم بیرون مدینه بروم. حضرت فرمود: بیرون از مدینه بروی. به کشاورزیات توسعه بدهی، دیگر نماز جمعه نمیآیی. نماز جماعت نمیآیی. گفت: نه! من میخواهم بیرون بروم. برای نماز هم میآیم. کم کم بیرون رفت و توسعه توسعه توسعه داد. مثل همین توسعههایی که در کشور ما هست. همه توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی، توسعه علمی، بعد نگاه میکنیم میبینیم خروجیاش بهتر نشده است. همه ما تلفن همراه با کم و زیاد داریم. اما خودمان با هم رابطه نداریم و قهر هستیم. وسیله ارتباط هست و خود ارتباط نیست. من با شما قهر هستم. شما با من قهری هستی. ولی خوب وسیله ارتباط، تلفن هست. ماشین داریم، از این ماشین چقدر برای توسعه اقتصادی میدهی. بازار و اداره، چند بار با این ماشین نماز جمعه رفتی؟ اگر یک بچه متولد شد، سرش پنج کیلو شد و بدنش نیم کیلو شد، این بچه مردنی است. توسعه اقتصادی، توسعه علمی، توسعه سیاسی، همه توسعهها را پیدا کرد. توسعه دینی پیدا نشده است. نماز جمعهها شلوغ نمیشود. صداقت بهتر نمیشود. امانت بهتر نمیشود. توسعه پیدا کردیم، آمار طلاق زیاد شد. نه آمار ازدواج! این توسعههای فلجی که یک دست چاق میشود و یک دست باریک است. اگر عضوی چاق شود و عضوی باریک شود این بچه مردنی است. دلتان را به این توسعهها خوش نکنید. ثعلبه از نظر اقتصادی توسعه پیدا کرد. در مدینه جایش تنگ شد و بیرون از مدینه رفت. کم کم نماز جماعتش قطع شد. نماز جمعهاش قطع شد. پیغمبر فرستاد که آقا زکات بده. گفت: نمیدهم. توسعه مال پیدا کرد. دینش توسعه پیدا نکرده بود.
خیلی خوشحال نشوید، این زمین اینقدر برنج میداده، حالا اینقدر است. این زمین اینقدر گوجه میداده، اینقدر کیوی میداده، اینقدر پرتقال میداده، اینقدر زعفران میداده، حالا اینقدر شده، اینقدر شده. اینها بخشی از توسعه است. به این آقای زعفران کار و این آقای پرتقالی و کیوی و هندوانه و خربزه بگویید: ببخشید. از وقتی پارسال تا به حال شما وضعت بهتر شده، به فقیر بیشتری هم کمک کردی؟ 32 کلمه زکات و 32 کلمه برکت در قرآن است. اینها شوخی نیست. حرفهای خداست. 32 برکت و 32 زکات، یعنی زکات بدهید برکت هست. زکات ندهید برکت نیست. ما هم همینطور هستیم.
الآن که حوزه علمیه قم که پنجاه هزار آخوند دارد، بچه قمیها از باقی بچههای ایران باید بهتر باشند. چون توسعه علمی حوزههای علمیه توسعه پیدا کرد. بچه قمیها قرآن یاد گرفتند؟ جلسات قم بهترین و بیشترین جلسات است. قمیها آدمهای خوبی هستند و بچههایشان هم بچههای خوبی هستند، اما آن مقداری که پنجاه هزار آخوند آنجا است، باید معارف اینها بیشتر شود. شما که خانهات کنار مسجد است نباید نمازت را در خانه بخوانی. تو که خانهات کنار مسجد است، بیشترین نهجالبلاغه باید در شهر نجف باشد. برویم حوزه علمیه نجف ببینیم درس نهجالبلاغه دارد یا نه؟ حضرت علی در نجف غریب است. یعنی در نجف نهجالبلاغه نیست. توسعه راهپیمایی، ده میلیون آدم کربلا میروند. آیا حالا که زیارت امام حسین توسعه پیدا کرده است، نماز جماعت هم توسعه پیدا کرده است؟ یعنی یک نماز ده میلیونی هم داریم؟ نمیگویم نیست. میخواهم بگویم توسعه. یعنی همراه با توسعه مالی و اقتصادی و سیاسی باید باقی چیزها هم توسعه پیدا کند. اگر پول زیاد شد باید اخلاق هم بهتر شود. کمک به فقرا بیشتر شود. وام دادن هم بیشتر شود. اگر قدرت پیدا کردم بیشتر مشکلات را حل کنم. توسعه یک جانبه توسعه نیست.
خدایا ما را از مرفهین بیدرد قرار نده. جلسه بعد مرفهین با درد را میگوییم.
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است...
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایدر نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است…
به نقل از “ندای یک بسیجی": هر عملی که دنیا و اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی انسان را مجاز نمی کند به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد.
فرآوری: حامد رفیعی
دنیادوستی
در نظام اخلاقی حضرت علی علیه السلام غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذرّه ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی علیه السلام اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل در گستره اخلاق، امام هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
دنیا گذرگاه است
امام دنیا را تنها گذرگاه می داند؛ گذرگاهی که بیش از موقعیتش بدان پرداختن، موجب خسران است:
«دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمان هایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار.»
«آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده می آید.» البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسان ها را به تلاش در همین دنیا فرامی خواند.
براین اساس هر عملی که دنیا و اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی انسان را مجاز نمی کند به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به «سعادت» ریشه دارد که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مسأله در تمام حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمی توان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
رابطه تان را با دنیا تنظیم کنید
برخورداری از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست؛ آنچه مستلزم محرومیت از آخرت است یک سلسله گناهان زندگی برباد ده است، نه برخورداری از یک زندگی سالم مرفه و تنعم به نعمت های پاکیزه و حلال خدا، همچنان که چیزهایی که موجب محرومیت از دنیاست، تقوا و عمل صالح و ذخیره اخروی داشتن نیست، یک سلسله عوامل دیگر است.جوهر دیدگاه حضرت علی علیه السلام در باره دنیا در این عبارت نهفته است: «این دنیا جایگاه صدق و واقع یابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد.»
ولی در جای دیگر هم می گوید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است.»
به هر حال آنچه می توان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست. بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است.
آخرت هدف است و دنیا وسیله
«آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق می خواند. بدین سبب می فرماید:
«اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش می کند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش می سازد.»
برخورداری از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست؛ آنچه مستلزم محرومیت از آخرت است یک سلسله گناهان زندگی بر باد ده است، نه برخورداری از یک زندگی سالم مرفه.
در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید.» البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسان ها را به تلاش در همین جا فرا می خواند: «دنیا محلّ حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است.»
کلام آخر
مروری بر نهج البلاغه نشان می دهد در این کتاب بارها از دنیا سخن به میان آمده و در اغلب موارد دنیا به تعابیر مختلف مورد نکوهش قرار گرفته است، و در مقابل، به آخرت گرایی ترغیب شده است: در خطبه ها و کلماتی مساله بی وفایی دنیا مطرح گردیده، در بعضی از خطبه ها و سخنان آن حضرت دنیا با تعابیر مختلف مذمت شده است، در مواردی از فریفته شدن به دنیا هشدار داده شده، و بالاخره در سخنان متعددی به دوری از دنیا سفارش گردیده است. در اکثر بیانات آن حضرت در کنار این نوع برخورد با دنیا، به مساله آخرت، معنویت، زهد و امثال این امور معنوی توجه ویژه ای صورت گرفته است.
منابع:
- نهج البلاغه، نامه 45. حکمت 131. خطبه 128و 82. و 42 و 84.
- مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 194
یزیدبن مسعود نهشلی جامانده از کربلا
یزیدبن مسعود نهشلی” یکی از بزرگان بصره بود که بعد از دریافت نامه امام (ع)، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد یکدیگر جمع کرد و سخنانی در جمع آنها گفت و معاویه و پسرش یزید را نکوهش کرد و حسین بن علی (ع) را…
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
م
یزید بن مسعود نَهشَلی[1] با کنیه ابوخالد[2] ، از اشراف و بزرگان بصره[3] و از قبیله بنی تمیم[4] است. درباره زندگانی یزید بن مسعود اطلاعات چندانی در منابع تاریخی و رجالی یافت نمی شود. آن بخش اندکی هم که از زندگانی وی در منابع گزارش شده مربوط به تحولات مرتبط با جریان عاشورا است.
هنگامی که امام حسین(ع) تصمیم خود را برای حرکت به سوی عراق گرفت، طی نامه های به سران و بزرگان قبایل و طوایف شیعه بصره نوشت و از آنها در جهت احیای سنت نبوی و مبارزه با بدعت های ایجاد شده یاری طلبید که یکی از این نامه ها خطاب به یزید بن مسعود از بزرگان بصره بود.[5]
نکته قابل توجه و قابل تامل در این مسئله این است که هیچکدام از سران اخماس واشراف بصره نامه امام را علنی نکرده و آن را مخفی نگهداشتند.بدون شک فضای خفقان ناشی از ترس عبیدالله وجاسوسان وی عامل این اقدام بود. در این میان فقط منذر بن جاررود که فکر کرد این نامه از دسیسه های عبیدالله بن زیاد است بخاطر همین نامه را به او تحویل داد و هنگامی که عبیدالله آوردنده نامه را درخواست کرد او سلیمان نماینده امام(ع) را به او تحویل داد که عبیدالله بن زیاد دستور کشتن او را صادر کرد.[6]در اینجا بود که منذر بن جاررود متوجه شد این اقدام ساختگی جهت امتحان از سوی عبیدالله نبوده بلکه نامه ها از سوی امام حسین(ع) فرستاده شده بود.
یزید بن مسعود بنى تمیمی بعد از خواندن نامه امام(ع)، سران بصره چون بنی تمیم و بنى حنظله و بنی عامر بن تمیم و بنى سعد را جمع کرد[7] و درباره مرگ معاویه و جانشینی فرزندش یزید و محتوای نامه امام حسین(ع) مبنی بر یاری خواستن از وی با آنها سخن گفت.[8] اکنون محتوای نامه امام(ع) و تصمیم ایشان برای بزرگان بصره مشخص شده بود و حال نوبت آنها بود که معلوم گردد در برابر این آزمایش بزرگ و ندای«هل من ناصر» نواده رسول خدا(ص) چه واکنشی را از خود نشان خواهند داد. در حقیقت اینجا دو راهی انتخاب بود. شرایطی که در همه زمان ها برای همه انسان ها پیش می آید و تصمیم سرنوشت را باید گرفت که در مسیرحق قرار بگیرند و یا مسیر اضمحلال و سقوط را انتخاب کنند. اینجا است که باید معیار ایمان و بصیرت سنجیده شود و در اینجاست که ملاک رفتار فعلی افراد تلقی می گردد.
بعد از سخنان یزید بن مسعود نهشلی، بنى حنظله اطاعت تمام و کمال خود را اعلام کردند.[9] بنى سعد بن زید ضمن تایید بزرگی نهشلی از وی فرصت خواستند تا درباره این امر بیشتر فکر کنند. [10]سپس بنى عامر بن تمیم اطاعت محض خود را از نهشلی اعلام کردند [11]
سخنان بنی سعد، سایه ای از شک و تردید و دو دلی را بر مجلس حاکم ساخت و یزید بن مسعود این بار فقط بنی سعد را مورد خطاب قرار داد که : ” اى بنى سعد، بخدا قسم اگر شما این عمل را انجام دهید خداى توانا شمشیر دشمن را همیشه از سر شما برمیدارد و دائما شمشیر شما در میان خود شما خواهد بود."[12]
در هر حال یزید بن مسعود، حجت را بر همه تمام کرد و حال که نظر اکثر بزرگان را جلب کرده بود[13] با اشتیاق، نامه اى براى امام حسین (ع) نوشت[14] و آن را توسط حجاج بن بدر تمیمى سعدى[15] برای امام فرستاد[16]. هنگامی که نامه یزید بن مسعود نهشلی به امام حسین(ع) رسید و آن را قرائت نموده و سپس فرمودند: تو را چه شده که این قدر با سعادتى[17]، خداوند تو را در آن روزى که ترسناک است ایمن و از تشنگى آن سیراب و عزیز بدارد.[18]
این جواب امام بیانگر این است که یزید بن مسعود با ایمان و بصیرت در مسیر حق بود و با این جواب، حضرت رضایت خود را از وی اعلام می کند و در حقش دعای خیر و رحمت می کند. یزید بن مسعود با آگاهی به خطرات این راه، اسباب سفر را مهیا ساخت و آماده حرکت گردید. اما حوادث همیشه آنگونه که تصور می کنیم پیش نمی رود، چرا که یزید بن مسعود آماده حرکت بود که به او خبر شهادت امام (ع) در ظهر عاشورا رسید.
رسیدن این خبر، موجی از اندوه و غم را بر جان و دل یزید بن مسعود انداخت و از اینکه نتوانسته بود امام زمان خود را یاری نماید، بسیار اندوهگین و غمگین شد.[19] وی به سبب جدائی از آنحضرت بسیار بی تابی و ناشکیبائی می کرد و آنچنان مضطرب شد که (به نقل تاریخ) وفات نمود.
پی نوشت ها:
[1] . أبو مخنف ازدی ، ص 24 ، 26
[2] . بلاذری، ج 12،ص124 ؛سید ابن طاووس، ص 26 ، 29
[3] . کرکی حائری، ج 2،ص173؛سماوی، ص41
[4] . سید ابن طاووس، ص 26 ،29 ؛ علی نمازی شاهرودی، ج 8 ، ص 260 ، 261 .
[5] . ابن نما حلی، ص16-18؛ سید ابن طاووس، همانجا
[6] . ابن نما حلی، همانجا؛ سماوی، همانجا
[7] . سید ابن طاووس، همانجا؛ علی نمازی شاهرودی ، ج 8 ،ص 260 ، 261 ؛ ابن نما حلی، همانجا
[8] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا
[9] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا؛ مجلسی، 1416 ، همانجا؛ مجلسی، جلاء العیون، همانجا؛ محمد سماوی، همانجا.
[10] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا
[11] . سید ابن طاووس، همانجا؛ ابن نما حلی، همانجا
حضرت زینب (س)اسطوره تمدن
وز مرادی کارشناس ارشد جامعه شناسی دین از دانشگاه آمستردام و دکتری جامعه شناسی دین از دانشگاه تیلبوخ هلند دارد. او در نشستی در انجمن جامعه شناسی دانشگاه تهران به تحلیلی نوین از رفتار زینب (س) بعد از واقعه عاشورا، به مثابه الگوی یک زن مسلمانِ متمدن پرداخت.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
مرادی با اشاره به نوربرت الیاس جامعه شناس آلمانی و بنیان گذار جامعه شناسی فرایند گفت: متمدن بودن از نظر الیاس مترادف با کنترل بر رفتار است. از دیدگاه او جوامعی متمدن تر هستند که نظام درونی و نهادینه شده در اعضای آن شکل گرفته و به افرادی از بیرون به عنوان پلیس بیرونی نیاز ندارند. بنابراین جامعه متمدن دارای افرادی است که بر رفتار، هیجانات و احساسات خود کنترلِ کافی دارند. من بر اساس پژوهش هایی که در دین و قرآن داشتم این مصداق جوامع متمدن از نظر الیاس را مترادف با تقوا می دانم؛ تقوا نیرویی است که به کنترل رفتار کمک می کند.
زینب (س) را باید از نو شناخت
وی افزود: حضرت زینب (س) را امام جامعه بشری و کسی می دانم که باید از نو او را شناخت. در حال حاضر در جامعه ما اگر از ایشان سخنی گفته می شود ناقص، نابسنده و انحرافی است.
این مدرس دانشگاه با طرح پرسشی مبنی بر اینکه رفتار زینب (س) تا چه اندازه با مصادیق متمدن بودنی که الیاس می گوید منطبق است؟ تشریح کرد: مسلمانی ارادی و آگاهانه است و در زبان عربی معنای سلامت نیز می دهد، در واقع این کلمه اتفاقی انتخاب نشده است و دارای ابعاد احساسی، فکری، جسمی و ذهنی است. اگر انسانی به سلامت در این حوزه ها برسد در مسیر مسلمانی قرار دارد.
هشدار امام حسین (ع) به حضرت زینب (س) و تقوای آن حضرت
او بیان کرد: زمانی که زینب (س) به همراه امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه و سپس کوفه حرکت می کند همسرش همراه او نیست و این خود پیامی دارد مبنی بر اینکه او از همان ابتدا راه خود را جدا کرده است. در شب عاشورا که قرار است حمله صورت گیرد اما به درخواست حسین (ع) این جنگ به روز بعد موکول می شود زینب (س) با برادرش به گفتگو می نشیند و قصد شیون و زاری می کند، اما امام به سرعت به ایشان هشدار می دهد که از چنین کاری حزر کرده و تقوا پیشه کند و همچنین پس از شهادتش نیز به گریه، ناله و فغان نپردازد. پس از آن در تاریخ هرگز ناله و شیونی از زینب (س) ندیدیم.
مرادی افزود: در روز عاشورا نیز رفتار ایشان بسیار قابل تامل است. در آن روز زینب (س) تحویل گیرنده شهدا بود یعنی هر فردی از سپاه امام که به شهادت می رسید پیکر او را به سمت خیمه ها می بردند و زینب (س) آن ها را تحویل می گرفت و در این هنگام هیچ گاه گریه و زاری نکرد و فقط ذکر خدا می گفت. او سی و چند نفر از نزدیکان خود را که از نظر فضیلت و فرزانگی گلچین شده زمان خود بودند، در روز عاشورا از دست داد اما به گریه و ناله نپرداخت.
سخنان سنجیده زینب (س) در ورودی شهر کوفه
این مدرس دانشگاه ادامه داد: پس از عاشورا که کاروان اُسرا را به سمت کوفه می بردند زینب (س) در سه ایستگاه نقش مهمی ایفا کرد. ابتدا بر سر دروازه شهر کوفه بود و آن هنگام که همه به ویژه زنان برای نظاره کردن اُسرا آمده بودند و از آنچه بر سر خاندان پیامبر (ص) رفته بود گریه و اظهار ندامت می کردند زینب (س) خطاب به آنها سخنانی را بر زبان راند که این سخنان در زمانی زده شده بود که واقعه فاجعه آمیزی بر سرش آمده بود. ما انسان های عادی اگر خسته باشیم آیا می توانیم درست حرف بزنیم و سخنان سنجیده بگوییم؟ سخنان ایشان در هنگام ورود به کوفه سبب شد تا زنان به خانه هایشان برگردند و غنیمت هایی را که همسرانشان در جنگ با امام حسین (ع) به دست آورده بودند از خانه بیرون اندازند و حتی عده ای خانه هایشان را ترک کردند و خواستار زندگی با شوهری که پسر پیامبر را کشته بود، نبودند. در واقع این سخنان سنجیده، عذاب وجدانی در دل مردم کوفه ایجاد کرد.
جز زیبایی ندیدم…
مرادی خاطرنشان کرد: نقش دوم زینب (س) در محضر ابن زیاد رقم خورد. او با ابن زیاد به زیبایی کلام گفت و آن هنگام که از او پرسیدند واقعه را چطور دیدی فرمود جز زیبایی ندیدم. این گفتگو با اصلی ترین مسئول کشتار کربلا صورت گرفت و فرصتی برای زینب (س) بود. اگر ما انسان های معمولی یکی از عزیزان خود را از دست بدهیم آن قدر به سر و صورت خود می زنیم تا بی هوش شویم. در این شرایط خدا می داند که چقدر از نمازهایمان قضا می شود و در بستر بیماری نیز می افتیم. حال، زینب (س) سی و چند نفر از بهترین افراد روزگار که نزدیکانش بودند را در یک روز از دست داده اما در مقابل دیگران به زیبایی و تاثیرگذار سخن می گوید. این همه عقلانیت از یک زن آن هم در آن شرایط یک معجزه است و نشان می دهد که او بسیار خودساخته بوده و بر احساسات جریحه دار شده اش مسلط بوده است.
صلابت و شجاعت حضرت زینب (س) در مواخذه یزید
وی عنوان کرد: ایستگاه سوم حرکت به سمت شام و کاخ یزید است. در آنجا نیز بین زینب (س) و یزید گفتگویی صورت می گیرد. این خطبه تاریخی را می توان به عنوان مصداق بارز محاکمه ستمکاران و سرکرده های ستم در طول تاریخ محسوب کرد. او سخنان خود با یزید را با حمد و سپاس خدا شروع می کند و حافظه خردمندانه و ارزشمند فرا زمینی خود را به نمایش می گذارد و این خود درسی است مبنی بر اینکه چطور انسان می تواند در سخت ترین شرایط خدا را یاد کند. زینب (س) در این مجلس از قانونمندی حاکم بر کل تاریخ پرده برداری می کند.
زینب (س) مصداق بارز مسلمان متمدن است
این مدرس دانشگاه یادآور شد: زینب (س) را پرستار کربلا گفته اند و روز ولادت ایشان روز پرستار است در حالی که من در تاریخ ردپایی از پرستاری او در کربلا ندیدم و اگر هم باشد نسبت به شأن و جایگاهی که دارد یک به هزار است. یعنی پرستاری ایشان بیان یک لحظه از اوست. بیاییم یک روز را به نام شجاعت تعریف کنیم و روز ولادت ایشان را با این روز مصادف کنیم.
او اظهار داشت: آیا نباید از انسانی در شرایط روحی و جسمی زینب (س) انتظار پرخاشگری و دشنام گویی داشته باشیم؟ او رأس حکومت ها را یکی یکی در مقابل خودشان محاکمه کرده است. مسلمان به معنای تسلیم شده در مقابل خواست خداست و زینب (س) نیز در مقابل آنچه خدا خواسته بود تسلیم شد. مسلمان توهین و بی ادبی نمی کند حتی اگر او را تکه تکه کنند و این تجلی تقواست. خداوند در آیه ۱۰۸ سوره انعام می فرمایند حتی به کسانی که به خدا شرک می ورزند دشنام ندهید. کسانی که تقوا دارند می توانند بر خودشان مسلط باشند. زینب در تمام طول اسارت نه اشک می ریزد و نه به کسی دشنام می دهد. مسلمان کسی است که مصیبت ها او را فلج نمی کند.
مرادی با اشاره به اجرای نمایش هایی با موضوع اُسرای کربلا در ایام به ویژه محرم گفت: در نمایش ها زنی را به عنوان زینب (س) وارد صحنه می کنند که تلوتلو می خورد و درمانده و آواره است در حالی که این زینب نیست اگر بود یزید را محاکمه نمی کرد و به زمین و زمان دشنام می داد و فراموش می کرد بگوید الحمدالله رب العالمین. این گونه نمایش ها در شأن ایشان نیست.
نتوانسته ایم زینب (س) را به عنوان اسطوره متمدن برای الگو جوانان معرفی کنیم
او همچنین به وضعیت حضور دختران و پسران در مراسمات عزاداری امام حسین (ع) اشاره و درباره علت این نوع رفتارها تصریح کرد: ما شخصیت زینب (س) و پیام او را نشناساندیم و نگفتیم که تمدن این نیست که آرایش کنیم تا دیده شویم. کالایی و سرمایه شدن بدن به سایر سرمایه های ما اضافه شده است. پس زینب (س) را باید در اوج تمدن انسانی شناخت. این شخص اسطوره متمدن بودن است.
منبع:
سایت کرب و بلاوز مرادی کارشناس ارشد جامعه شناسی دین از دانشگاه آمستردام و دکتری جامعه شناسی دین از دانشگاه تیلبوخ هلند دارد. او در نشستی در انجمن جامعه شناسی دانشگاه تهران به تحلیلی نوین از رفتار زینب (س) بعد از واقعه عاشورا، به مثابه الگوی یک زن مسلمانِ متمدن پرداخت.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
مرادی با اشاره به نوربرت الیاس جامعه شناس آلمانی و بنیان گذار جامعه شناسی فرایند گفت: متمدن بودن از نظر الیاس مترادف با کنترل بر رفتار است. از دیدگاه او جوامعی متمدن تر هستند که نظام درونی و نهادینه شده در اعضای آن شکل گرفته و به افرادی از بیرون به عنوان پلیس بیرونی نیاز ندارند. بنابراین جامعه متمدن دارای افرادی است که بر رفتار، هیجانات و احساسات خود کنترلِ کافی دارند. من بر اساس پژوهش هایی که در دین و قرآن داشتم این مصداق جوامع متمدن از نظر الیاس را مترادف با تقوا می دانم؛ تقوا نیرویی است که به کنترل رفتار کمک می کند.
زینب (س) را باید از نو شناخت
وی افزود: حضرت زینب (س) را امام جامعه بشری و کسی می دانم که باید از نو او را شناخت. در حال حاضر در جامعه ما اگر از ایشان سخنی گفته می شود ناقص، نابسنده و انحرافی است.
این مدرس دانشگاه با طرح پرسشی مبنی بر اینکه رفتار زینب (س) تا چه اندازه با مصادیق متمدن بودنی که الیاس می گوید منطبق است؟ تشریح کرد: مسلمانی ارادی و آگاهانه است و در زبان عربی معنای سلامت نیز می دهد، در واقع این کلمه اتفاقی انتخاب نشده است و دارای ابعاد احساسی، فکری، جسمی و ذهنی است. اگر انسانی به سلامت در این حوزه ها برسد در مسیر مسلمانی قرار دارد.
هشدار امام حسین (ع) به حضرت زینب (س) و تقوای آن حضرت
او بیان کرد: زمانی که زینب (س) به همراه امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه و سپس کوفه حرکت می کند همسرش همراه او نیست و این خود پیامی دارد مبنی بر اینکه او از همان ابتدا راه خود را جدا کرده است. در شب عاشورا که قرار است حمله صورت گیرد اما به درخواست حسین (ع) این جنگ به روز بعد موکول می شود زینب (س) با برادرش به گفتگو می نشیند و قصد شیون و زاری می کند، اما امام به سرعت به ایشان هشدار می دهد که از چنین کاری حزر کرده و تقوا پیشه کند و همچنین پس از شهادتش نیز به گریه، ناله و فغان نپردازد. پس از آن در تاریخ هرگز ناله و شیونی از زینب (س) ندیدیم.
مرادی افزود: در روز عاشورا نیز رفتار ایشان بسیار قابل تامل است. در آن روز زینب (س) تحویل گیرنده شهدا بود یعنی هر فردی از سپاه امام که به شهادت می رسید پیکر او را به سمت خیمه ها می بردند و زینب (س) آن ها را تحویل می گرفت و در این هنگام هیچ گاه گریه و زاری نکرد و فقط ذکر خدا می گفت. او سی و چند نفر از نزدیکان خود را که از نظر فضیلت و فرزانگی گلچین شده زمان خود بودند، در روز عاشورا از دست داد اما به گریه و ناله نپرداخت.
سخنان سنجیده زینب (س) در ورودی شهر کوفه
این مدرس دانشگاه ادامه داد: پس از عاشورا که کاروان اُسرا را به سمت کوفه می بردند زینب (س) در سه ایستگاه نقش مهمی ایفا کرد. ابتدا بر سر دروازه شهر کوفه بود و آن هنگام که همه به ویژه زنان برای نظاره کردن اُسرا آمده بودند و از آنچه بر سر خاندان پیامبر (ص) رفته بود گریه و اظهار ندامت می کردند زینب (س) خطاب به آنها سخنانی را بر زبان راند که این سخنان در زمانی زده شده بود که واقعه فاجعه آمیزی بر سرش آمده بود. ما انسان های عادی اگر خسته باشیم آیا می توانیم درست حرف بزنیم و سخنان سنجیده بگوییم؟ سخنان ایشان در هنگام ورود به کوفه سبب شد تا زنان به خانه هایشان برگردند و غنیمت هایی را که همسرانشان در جنگ با امام حسین (ع) به دست آورده بودند از خانه بیرون اندازند و حتی عده ای خانه هایشان را ترک کردند و خواستار زندگی با شوهری که پسر پیامبر را کشته بود، نبودند. در واقع این سخنان سنجیده، عذاب وجدانی در دل مردم کوفه ایجاد کرد.
جز زیبایی ندیدم…
مرادی خاطرنشان کرد: نقش دوم زینب (س) در محضر ابن زیاد رقم خورد. او با ابن زیاد به زیبایی کلام گفت و آن هنگام که از او پرسیدند واقعه را چطور دیدی فرمود جز زیبایی ندیدم. این گفتگو با اصلی ترین مسئول کشتار کربلا صورت گرفت و فرصتی برای زینب (س) بود. اگر ما انسان های معمولی یکی از عزیزان خود را از دست بدهیم آن قدر به سر و صورت خود می زنیم تا بی هوش شویم. در این شرایط خدا می داند که چقدر از نمازهایمان قضا می شود و در بستر بیماری نیز می افتیم. حال، زینب (س) سی و چند نفر از بهترین افراد روزگار که نزدیکانش بودند را در یک روز از دست داده اما در مقابل دیگران به زیبایی و تاثیرگذار سخن می گوید. این همه عقلانیت از یک زن آن هم در آن شرایط یک معجزه است و نشان می دهد که او بسیار خودساخته بوده و بر احساسات جریحه دار شده اش مسلط بوده است.
صلابت و شجاعت حضرت زینب (س) در مواخذه یزید
وی عنوان کرد: ایستگاه سوم حرکت به سمت شام و کاخ یزید است. در آنجا نیز بین زینب (س) و یزید گفتگویی صورت می گیرد. این خطبه تاریخی را می توان به عنوان مصداق بارز محاکمه ستمکاران و سرکرده های ستم در طول تاریخ محسوب کرد. او سخنان خود با یزید را با حمد و سپاس خدا شروع می کند و حافظه خردمندانه و ارزشمند فرا زمینی خود را به نمایش می گذارد و این خود درسی است مبنی بر اینکه چطور انسان می تواند در سخت ترین شرایط خدا را یاد کند. زینب (س) در این مجلس از قانونمندی حاکم بر کل تاریخ پرده برداری می کند.
زینب (س) مصداق بارز مسلمان متمدن است
این مدرس دانشگاه یادآور شد: زینب (س) را پرستار کربلا گفته اند و روز ولادت ایشان روز پرستار است در حالی که من در تاریخ ردپایی از پرستاری او در کربلا ندیدم و اگر هم باشد نسبت به شأن و جایگاهی که دارد یک به هزار است. یعنی پرستاری ایشان بیان یک لحظه از اوست. بیاییم یک روز را به نام شجاعت تعریف کنیم و روز ولادت ایشان را با این روز مصادف کنیم.
او اظهار داشت: آیا نباید از انسانی در شرایط روحی و جسمی زینب (س) انتظار پرخاشگری و دشنام گویی داشته باشیم؟ او رأس حکومت ها را یکی یکی در مقابل خودشان محاکمه کرده است. مسلمان به معنای تسلیم شده در مقابل خواست خداست و زینب (س) نیز در مقابل آنچه خدا خواسته بود تسلیم شد. مسلمان توهین و بی ادبی نمی کند حتی اگر او را تکه تکه کنند و این تجلی تقواست. خداوند در آیه ۱۰۸ سوره انعام می فرمایند حتی به کسانی که به خدا شرک می ورزند دشنام ندهید. کسانی که تقوا دارند می توانند بر خودشان مسلط باشند. زینب در تمام طول اسارت نه اشک می ریزد و نه به کسی دشنام می دهد. مسلمان کسی است که مصیبت ها او را فلج نمی کند.
مرادی با اشاره به اجرای نمایش هایی با موضوع اُسرای کربلا در ایام به ویژه محرم گفت: در نمایش ها زنی را به عنوان زینب (س) وارد صحنه می کنند که تلوتلو می خورد و درمانده و آواره است در حالی که این زینب نیست اگر بود یزید را محاکمه نمی کرد و به زمین و زمان دشنام می داد و فراموش می کرد بگوید الحمدالله رب العالمین. این گونه نمایش ها در شأن ایشان نیست.
نتوانسته ایم زینب (س) را به عنوان اسطوره متمدن برای الگو جوانان معرفی کنیم
او همچنین به وضعیت حضور دختران و پسران در مراسمات عزاداری امام حسین (ع) اشاره و درباره علت این نوع رفتارها تصریح کرد: ما شخصیت زینب (س) و پیام او را نشناساندیم و نگفتیم که تمدن این نیست که آرایش کنیم تا دیده شویم. کالایی و سرمایه شدن بدن به سایر سرمایه های ما اضافه شده است. پس زینب (س) را باید در اوج تمدن انسانی شناخت. این شخص اسطوره متمدن بودن است.
منبع:
سایت کرب و بلا
کوهی از صبر در عاشورا
رگز نمی پوسد و از یاد نمی رود.
سید محمد حسن لواسانی - بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
ل
یکی از یاران امام سجاد علیه السلام می گوید: بعد از عاشورا، روزی امام سجاد علیه السلام مرا دید و فرمود: «شنیده ام که گاهی قبر اباعبدالله را زیارت می کنی.» گفتم: «بلی، همین طور است.» فرمود: «چرا چنین می کنی؟ تو نزد خلیفه جایگاهی والا داری. او کسی را محبّ ما اهل بیت باشد؛ تحمل نمی کند.» گفتم: «به خدا با این کار تنها رضای خدا و رسولش را می طلبم. خشمِ دیگران برایم مهم نیست. اگر هم گزندی به من برسد؛ باکی ندارم.» امام سجاد فرمود: «تو را به خدا قسم چنین است؟» گفتم: «آری به خدا!» سه بار او چنین گفت و من پاسخ دادم. سپس فرمود: «بشارت باد و مژده تو را. حال که این گونه است، داستانی بزرگ و پنهان دارم که برایت می گویم:
حادثه کربلا پیش آمد. پدرم و خندان و یارانش همه به شهادت رسیدند. اهل بیت او را به سوی کوفه بردند. هنگام عزیمت، به کشته ها نگاه می کردم که هنوز دفن نشده بودند. این صحنه آن قدر برایم آزار دهنده بود که نزدیک بود غالب تهی کنم. عمه ام زینب متوجهِ حال من شد. گفت: «ای بازمانده جد، پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می کنی؟» گفتم: «چرا نکنم؟! سرورانم، خون آلود در دشت افتاده اند. غارت شده و بی کفن.»
عمه ام زینب فرمود: «آن چه می بینی بی تابت نکند. به خدا قسم این عهدی است که خدا از جد، پدر و عمویت گرفته است. این کشتگان در آسمان ها شناخته شده اند. برای قبر پدرت سیدالشهداء پرچمی برمی افروزند که با گذشت زمان هرگز نمی پوسد و از یاد نمی رود.(1)
ام ایمن برای من تعریف کرده که روزی علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام، همه در خانه پیامبر جمع بودند. علی علیه السلام آب ریخت و پیامبر دست مبارکش را شست. بعد به علی و فاطمه و حسنین نگاهی کرد و نگاهی به آب انداخت. نگاهی از خوشحالی. اما ناگهان دست به دعا برداشت و به سجده رفت و سخت گریست. بعد سر برداشت و اما چون باران گریه می کرد. همه از حال رسول الله اندوهگین شدند. وقتی گریه پیامبر به درازا کشید، امیرالمؤمنین علی علیه السلام علت را پرسید که: «یا رسول الله گریه شما، دلِ ما را خون کرد.»
پیامبر فرمود: «الان جبرائیل بر من نازل شد و از داستانِ شما خاندانم خبر داد. که بلایا و سختی های زیادی می بینید. به دستِ مردمی که خود را از امّت تو می دانند، اما از تو و خاندان تو بیزارند. خدا را شاکر باش و به قضای او راضی.
آن چه می بینی بی تابت نکند. به خدا قسم این عهدی است که خدا از جد، پدر و عمویت گرفته است. این کشتگان در آسمان ها شناخته شده اند. برای قبر پدرت سیدالشهداء پرچمی برمی افروزند که با گذشت زمان هرگز نمی پوسد و از یاد نمی رود.
خاندانِ تو یکی یکی به شهادت می رسند. همین فرزندت حسین، به همراه گروهی، کنار فرات در کربلا کشته خواهد شد. سرزمینی که محنتش فراوان خواهد بود. چون کشته می شوند؛ زمین و کوه ها به لرزه در می آید. خداوند خود آن ها را قبض روح می کند. و فرشتگان با ظرف هائی از یاقوت و زمرّد، لب ریز از آب حیات، همراهِ حلّه های بهشتی و عطرهای جنّت، از آسمان هفتم فرود می آیند. با آن آبِ ناب، غسل شان می دهند و صف در صف برای آنان نماز می خوانند.(2)
لحظات آخری که پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام هم ضربت خورده بود؛ به من فرمود: «دخترم! گویا می بینم که تو، زنان و دخترانِ خاندانم را در نهایت خاری در این شهر می گردانند. و شما می ترسید که مردم شما را بربایند. صبور باشید. به خدایی که دانه را شکافت؛ آن روز، جز شما دوست و پیروی روی زمین نیست. *
منابع:
1. دانشنامه امام حسین علیه السلام
2. تاریخ طبری - مقتل ابومخنف
*برنامه رادیویی قرآن کربلا، شبکه قرآن